چهره ها - جستاری در مذهب ابن عربی |
آیت الله علامه سید جعفر مرتضی عاملی محقق و نویسنده برجسته شیعه در سال 1364ق، در جبل عامل لبنان دیده به جهان گشود. در سال 1382 ق. جهت تحصیل علوم دینی به نجف اشرف مهاجرت کرد و پس از شش سال به حوزه علمیه قم منتقل و بیش از دو دهه در این حوزه به تحصیل، تدریس و پژوهش پرداخت. از وی تاکنون بالغ بر بیست عنوان کتاب منتشر شده است که معروف ترین و گسترده ترین آنها کتاب الصحیح من سیرة النبی الاعظم(ص) میباشد.
آثار علامه سید جعفر مرتضی در دفاع از حریم تشیع و معارف قران و اهل بیت علیهم السلام و نیز پیراستن و تصحیح دیدگاهها نسبت به حوادث و رویدادهای تاریخ اسلام جایگاه بلندی دارند. تتبّع وسیع، ارزیابی دقیق، ریشهیابی هوشمندانه از حوادث و سیر آنها، تحریف زدایی و نمایاندن حقایق و واقعیتها، نشان دادن دستهای جعل و تحریف، و افشای چهرههای مزوّر و فریبگر، از ویژگیهای برجسته آثار استاد است. اشاره متن پیش رو ترجمه بخشی از کتاب «ابن عربی، سنیٌّ متعصبٌ» نوشته علامه سید جعفر مرتضی عاملی است. نویسنده در این کتاب تلاش میکند نظریه کسانی را که قائل به تشیع ابن عربی هستند، با مروری بر پاره ای از عقائد و دیدگاههای او که در اعتقادات شیعه جایی ندارد، رد کرده و ابن عربی را به عنوان فردی سنی معرفی کند. این ترجمه همراه با تلخیص صورت گرفته است. اینکه همواره بر تسنّن ابن عربی تأکید میشود، نه فقط به جهت فضائل و کراماتی است که برای خود قائل است و القاب و مقاماتی که به خود نسبت میدهد ـ در حالی که در میان شیعه بزرگانی هستند که شیعه اندکی از اینها را برایشان قائل نیست ـ و همچنین نه به خاطر اتهاماتی است که وی به شیعه وارد میکند و در تشکیک در عقائد شیعه تلاشهایی به خرج میدهد، و نیز نه برای مبانی ای که او به آنها دلبسته است و عقائدی که به آنها ملتزم است و از آنها تخطّی نمیکند بلکه به دلیل مطالب و نکاتی است که وی در بسیاری از کتابهایش بدان تصریح و تأکید دارد. در اینجا به بعضی از آنها به عنوان نمونه اشاره میکنیم، البته نه از این باب که تمام دیدگاههای او را مورد نقد قرار دهیم، بلکه فقط بعضی از عقایدش را که با ادعای تشیع او (از سوی عده ای) همخوانی ندارد، ذکر میکنیم: آفرینش حضرت آدم 1. ابن عربی میگوید: خداوند تعالی امر کرد قبضه ای خاک بیاورند تا از آن آدم علیه السلام را بیافریند. برای این کار ملک الموت به زمین هبوط کرد. در آن زمان ابلیس در زمین بود. خداوند تعالی، ابلیس و جمعی از ملائکه را در زمین به خلافت گماشته بود و آنها مدّت زمان طولانی در زمین به عبادت مشغول بودند... ملک الموت از همه نقاط زمین مشتی خاک برداشت، که ابلیس بر آن قدم گذاشته بود. وقتی گِلِ وجود آدم سرشته شد و آدم از آن شکل گرفت، نفس آدم از خاکی بود که ابلیس بر آن گام زده بود و قلب او از خاکی که ابلیس بر آن راه نرفته بود. نفس، آنچه از خباثتها و رذائل را که از لمس پای ابلیس حاصل شده بود کسب کرد و از آنجا بود که نفس جایگاه شهوات و عیش و نوش و تسلّط شهوات بر آدم شد. اینها همه به واسطه قدم گذاشتن ابلیس بر خاک سرشت آدم بود. و نیز از آنجا بود که ابلیس بر آدم (ع) تکبّر ورزید...1 تعدّد قدیم 2. ابن عربی در جای دیگری یاد آور میشود: در عالم عقل محال نیست قدیم دیگری وجود داشته باشد و خداوند نباشد. تقدم وجود دیگری بر وجود ذات پروردگار، فقط مسموع نیست وگرنه از جهت عقل مانعی ندارد.2 و روشن است که این گفتار در عقاید شیعه نیست. 3. قدیحی میگوید: در مسأله علم خداوند به غیر خودش، ابن عربی قائل به تعدّد قدیمهاست، همانطور که در جای خودش به آن تصریح دارد. جبر و کسب 4. ابن عربی میگوید: در عالم وجود، بندگی و عصیان، سود و زیان و از این قبیل نیست مگر آنکه خداوند تبارک و تعالی آن را اراده کرده باشد و چگونه میشود آنها را اراده نکرده باشد در حالی که خودش آنها را به وجود آورده است... ابن عربی سخن را تا جایی پیش میبرد که میگوید: کفر و ایمان، طاعت و عصیان همگی به مشیت و حکمت و اراده خداوند است.3 6. همچنین میگوید: بنده هیچ نقشی در تصرف ندارد و فقط در تصرف خداوند است به حسب آنچه او اراده میکند. از انسان در ترک یا عدم ترک چیزی، کاری بر نمیآید. بلکه مجبور است که مختار باشد، اگر مؤمن باشد.4 7. او میگوید: خداوند بعضی بندگان را از گناهانی که ارتکابش برای ایشان مقدر و محتوم گردیده است آگاه میکند، پس آنها به خاطر شرمیکه از خدا دارند زودتر مرتکب آن معصیتها میشوند تا بتوانند زودتر توبه کنند(!) تا اینکه باری بر دوششان سنگینی نکند و از ظلمت معاصی نجات یابند و با توبه، گناهان را تبدیل به ثواب کنند، به همان اندازه ای که توبه کرده اند. وحدت وجود 8. ابن عربی در فصّ موسوی [از کتاب فصوص الحکم] گفته است: فرعون عین حق تعالی است که به این صورت ظاهر شده است و این عبارت اوست: سخن فرعون که میگوید: «أنا ربّکم الاعلی»، روشن است؛ او عین حق است در صورت فرعون. ظلم و ستم میکند، دست و پاها را قطع میکند با عینیت وجودی حق تعالی، اما به شکل و صورت باطلش، برای رسیدن به مراتبی که بدون این کارها به آن نمیرسد.5 در اوّل فتوحات نیز میگوید: «سبحان من أظهرالاشیا و هو عینها» «منزه است پروردگاری که اشیا را پدید آورد حال آنکه خودش عین آن اشیا است.» سخن در این موضوع، طولانی و فراوان است. برخی تلاش کرده اند تا کلام ابن عربی را به تأویلات غیر متناسب با صراحت کلامش برگردانند. ما نمیخواهیم وارد این مقوله بشویم تا به وسیله این تأویلات، بهانه ای برای انکار واضحات درباره آنچه به تشیع او مربوط میشود، داده شود. تکلیف مالایطاق 9. او گفته است: تکلیف مالایطاق عقلاً جایز است و علاوه بر دلیل عقلی، مشاهده و نقل نیز به آن کمک میکند.6 مجازات تبرئه شده 10. گفته است: کیفر کسی که از گناه پاک شده است ظلم نیست. ابن عربی نسبت دادن معاقبه برئ از گناه را به خداوند، امری صحیح میداند. چون مالک حقیقی خدای متعال است، عقوبتِ برئ ظلم نیست.7 انکار حسن و قبح عقلی 11. ابن عربی میگوید: تحسین و تقبیح فقط در شرع ثابت است...8 حکمت الهی 12. او گفته است: بر خداوند واجب نیست که مراعات بهترینها را کند.9 تجسیم اسرائیلی 13. ابن عربی از عرش و کرسی و قدمهای خداوند، در بیشتر از یک مورد روایت میکند...10 14. همچنین روایت او مبنی بر اینکه هردو دست خداوند دست راست میباشد،11 تبارک و تعالی. 15. حدیث آفرینش آدم با صورت خدا12،تبارک و تعالی و حدیث خلق حوّا از استخوان دنده آدم13، که این برگرفته از تورات است. 16. همچنین روایت میکند: خداوند پایش را در آتش قرار میدهد... و تلاش میکند این حدیث را تأویل کند و آن را از حالت فشار و تنگنا خارج نماید. 17. ابن عربی این روایت را معتبر میداند که: پروردگارم را در بهترین صورت دیدم. او این روایت را صحیح میداند. 18. و نیز این روایت را یادآور میشود که: دندان کافر در جهنم مثل اُحد است و کثافات پوستش چهل ذراع، آن هم به ذراعِ دستِ پروردگار و از این قبیل حرفها...14 اسلام آوردن شیطان پیامبر (ص) 19. ابن عربی حدیثی را قبول دارد که به زعم آن، رسول خدا (ص) شیطانی داشت که خداوند او را برای غلبه بر آن شیطان کمک کرد و او مسلمان شد.15 هروله الهی 20. او حدیثی را که هروله را به خداوند عزّوجل نسبت میدهد، تصدیق میکند. سپس او این گونه تقریر میکند: مراد اثبات این صفت برای خداوند به نحوی است که در خور جلال او باشد زیرا کسی او را به درستی نمیشناسد. 21. او میگوید: و اما معقول بودن هروله، به این دلیل است که خداوند اهل زبان را به واسطه آنچه نمیفهمند مخاطب قرار نمیدهد. هروله معقول است، اما صورت و شکل آن نسبت به خداوند مجهول است و همچنین تمام چیزهایی که خداوند خودش را به آنها توصیف میکند.16 و این گفتار از همان لاطائلاتی است که علمای عقاید و متکلمین سنی و وهابی به آن معتقد هستند. نزول خداوند به آسمان دنیا 22. ابن عربی این روایت را تصدیق میکند که: خداوند تعالی هر شب به آسمان دنیا نزول میکند، در یک سوم انتهایی آن.17 اهل بیت علیهم السلام جاعلان این حدیث را انکار کرده و بیان داشته اند که آنها کلام را از موضعش تحریف کرده اند. روایت شده که از امام رضا (ع) سؤال شد که مردم میگویند پیامبر(ص) فرموده اند: خداوند متعال هر شب به آسمان دنیا نزول میکند، این چگونه است؟ امام رضا (ع) فرمودند: خداوند منحرف کنندگان کلام از موضعش را لعنت کند. به خدا سوگند پیامبر(ص) آنچه را مردم میگویند نگفته، بلکه فرموده است: خداوند تعالی در ثلث پایانی هر شب، فرشته ای را به آسمان دنیا میفرستد و همچنین شبهای جمعه در ابتدای آن. خداوند به آن فرشته امر میکند که ندا دهد: آیا سائلی هست که به او عطا نمایم؟ آیا توبه کننده ای هست که توبه اش را بپذیرم؟... امام در ادامه فرمودند: منادی تا طلوع فجر به کارش ادامه میدهد. وقتی فجر طلوع کرد به جایگاهش در ملکوت آسمانها باز میگردد.18 در کتاب احتجاج از امام کاظم (ع) در مورد این حدیث چنین آمده است: خداوند نزول نمیکند و احتیاجی به نزول به آسمان دنیا ندارد19... حدیث امام کاظم (ع) طولانی است و امام در آنجا با دلائل عقلی، تحریف آنها را باطل میکند. اکاذیب ثلاثه نسبت به حضرت ابراهیم(ع) 23. همچنین در کتاب فتوحات مکیه به سخن او پیرامون اکاذیب و دروغهای سه گانه ای که به حضرت ابراهیم(ع) طبق روایات اهل سنت، نسبت داده شده بر میخوریم.20 و نیز به گفتارهایی در مورد معاصی انبیای الهی که اهل سنت به ایشان نسبت میدهند و از شأن پیامبران الهی به دور است، اشاره شده است. دیدار خداوند در آخرت 24. ابن عربی یادآور میشود که خداوند در روز قیامت بر جمیع مخلوقات متجلی میشود. خداوند میگوید: أنا ربکم، من پروردگار شما هستم. خلایق میگویند: از تو به خدا پناه میبریم، ما منتظریم تا خدایمان بیاید. خداوند جلّ و علا به ایشان میگوید: آیا بین شما و خدایتان علامتی هست تا او را بشناسید؟ گفتند: بله. خداوند به صورتی متحول میشود تا بدان نشانه او را بشناسند. سپس مخلوقات میگویند: أنت ربنا، تو پروردگار مایی. خداوند ایشان را امر به سجود میکند. هیچ کس و هیچ چیز باقی نماند مگر اینکه سجده میکند و کسانی که از روی ترس و ریا کاری سجده میکنند خداوند آنها را در طبقه بیچارگان قرار میدهد. هرکس که اراده میکند تا سجده کند از پشت به زمین میافتد. این چنین است که خداوند متعال در آیه 42 سوره قلم میفرماید: یوم یکشف عن ساق و یدعون الی السجود فلا یستطیعون.21 25. از این دست، ابن عربی موارد زیادی را از رؤیت خدا بیان میکند و در کنار آن تفاصیل عجیب و غریبی نیز عنوان مینماید.22 و این گونه مطالب روشن و واضح است که از عقاید شیعه نمیباشد. سعادت کسی که هرگز عمل خیری انجام نداده است 26. ابن عربی با توجه به روایتی از عثمان که در کتب صحاح اهل سنت آمده است، استدلال میکند کسی که فقط توحید عقلی را پذیرفته، حتی اگر هیچ عمل خیری انجام ندهد، در پیشگاه خداوند خوشبخت و متنعّم است.22 شیفتگی ابن عربی به اسرائیلیات احمد سبتی 27. او میگوید: احمد سبتی فرزند امیرالمؤمنین هارون الرشید- البته به تعبیر ابن عربی- شش روز هفته را روزه میگرفت و به عبادت مشغول بود. وقتی به روز شنبه میرسید، برای کسب روزی خود در باقی ایام هفته، فعالیت میکرد. از او سؤال کرد: چرا فقط روز شنبه را به این کار میپردازی؟ پاسخ داد: خداوند متعال ابتدای خلقت را روز یکشنبه قرار داد و در روز جمعه پایان داد. پس آن روزها (یک شنبه تا جمعه) را برای عبادت قرار دادم. در تمام این روزها هیچ زمانی برای راحتی و حظ نفس من وجود ندارد و خداوند تمام طول این روزها را برای تلاش جهت تقوا قرار داد. همچنین هر جمعه، خداوند سبحان به آنچه در روز شنبه خلق کرده نظر میکند، سپس دراز میکشد و یک پایش را روی دیگری میاندازد و میگوید: أنا الملک، من پادشاهم. این روز را شنبه نام میگذارم و شنبه (سبت) یعنی راحتی و به همین دلیل خداوند خبر داده است: شنبه روزی است که از خستگی آفریدن و خلق دست میکشد، البته راحتی از خستگی و ناتوانی آنطور که برای ما میباشد نه... ابن عربی میگوید از زیرکی و اراده احمد سبتی تعجب کردم(!). از او پرسیدم: در زمان تو، قطب چه کسی است؟ احمد سبتی گفت: من، حالا خداحافظی کن و برو.24 در بعضی بخشهای کتاب برای ما مشخص میشود که ابن عربی برای احمد سبتی مقاماتی قائل بوده، مخصوصاً آنجایی که میگوید: زیرکی او، مرا متعجب کرده... البته به دلیل اسرائیلیات باطله. تعجب ابن عربی از زیرکی او، تعجب ما را نیز بر میانگیزد! جاودانگی در بهشت است نه در جهنّم 28. ابن عربی میگوید: اهل آتش جهنّم بعد از پایان زمان موازنه عمل آنها با عذاب الهی، در خود جهنم هم مشمول فضل و رحمت الهی میشوند، به گونه ای که احساس درد و عذاب در آتش از آنها برداشته میشود. البته آنها از جهنّم خارج نمیشوند، نه در آنجا زنده اند نه مرده و با خارج شدن روح از اعضا و جوارح آنها به حالتی شبیه بیهوشی میروند... و گروهی هم بعد از چشیدن عذاب الهی، به طور خیالی در بهشت قرار میگیرند مثل کسی که در خواب چیزی میبیند... همانطور که خداوند میفرماید: کلّما نضجت جلودهم (نساء/56) و همانطور که ما در این مورد، بیهوشی را به کار میبریم. در زمان نضج و تبدیل، دردها پنهان میشوند زیرا وقتی زمان انضاج پایان مییابد آتش در حق ایشان فروکش میکند. آنها در آتش مثل کنیزی هستند که وارد جایی میشوند ولی اهل آنجا نیستند. خداوند به شکلی ایشان را در آنجا میمیراند که اثر آتش را در بدنهایشان حس نمیکنند... این سخن به کمال و تمام در صحیح مسلم ذکر شده و این از فضل خدا و رحمت اوست.25 اینجا این سؤال باقی است و آن اینکه: چرا خداوند کسانی را که استحقاق ماندن در آتش جهنّم را ندارند در آنجا نگاه میدارد؟ و اگر بقای آنها به اختیار و اصرار آنهاست، چه توجیهی بر آن اختیار و اصرار وجود دارد؟ و آیا ایشان به زور و اجبار و ناچار از اراده الهی در آنجا میمانند؟ اگر این گونه است پس برای چه به ایشان تخفیف میدهد؟ و اگر این بیهوشی و تخدیر به سبب تخفیف و به صورت طبیعی است چرا این سبب قبل از عذاب مؤثر واقع نمیشود؟ و بسیاری از این سؤالات که محتاج دلیل است. 29. همچنین او میگوید: کسی که به آخرت میرسد از آتش خارج میشود. از کسانی که پیامبر (ص) بر ایشان مبعوث شده است هیچ موحدی در آتش باقی نمیماند و شقی نمیشود، ولو اینکه در آتش باشد که او هم به برکت اهل بیت به برد و سلام میرسد.26 30. و نیز میگوید: اما اهل آتش، پس بازگشت و خاتمه امرشان نعیم است ولی در جهنم هستند. چون صورت آتش بعد از پایان مدت عقاب، چاره ای ندارد غیر از اینکه بر اهل جهنم سرد و سلامت گردد و این همان نعیم آنهاست. بهشت اهل جهنم بعد از اینکه به حقشان رسیدند، همان بهشت ابراهیم خلیل الله است هنگامیکه در آتش انداخته شد. ابراهیم خلیل (ع) با رؤیت آتش شیرینی احساس کرد و با آن انس گرفته بود.27 31. او میگوید: کسی که دارای سابقه مسلمانی است حتی با وجود گناهان کبیره وارد جهنم نمیشود زیرا در طول مسلمانیش در حیات دنیا، غیر از کلمه «لا اله الا الله» نگفته است.28 توحید مشرک و بهشت او 32. ابن عربی میگوید: اگر نص وارده در مورد مشرکین و نیز در مورد کسی که شرک را سنت کرد نبود، شفاعت برای هر کسی که اقرار به وجود خدا دارد ولو اینکه موحد نباشد عمومیت مییافت. پس برای مشرک نوعی از توحید میباشد که من میگویم توحید در مرتبه عظمای الوهیت. چون مشرک، شریک را شفیع برای خداوند قرار میدهد. آنها میگویند: هولاء شفعاءُنا عندالله (یونس/18) همچنانکه گفته اند: ما نعبدهم الّا لیقربونا الی الله زُلفی(زمر/3)... مشرک، خداوند را در بزرگی واحد میداند و برای شریک این مرتبه را قائل نیست، چون شریک را شفیع برای خدا قرار میدهد، در حالی که شفیع حاکم نیست... پس برای مشرکین، رایحه ای از توحید هست و به خاطر همین رایحه - اگرچه از جهنم خارج نمیشوند- بعید نیست خداوند متعال در همان اسباب رنج و عذابشان، نوعی نعمت و راحت را نیز قرار داده و منضم کند. پایین ترین حد متنعم کردن اهل جهنم این است که جای آنهایی را که در گرمای دوزخند با جای کسانی که در سرمای زمهریرند به نوبت عوض کند تا هرکدام از آنها تا اندازه ای لذت ببرند همان گونه که تا اندازه ای از توحید بهره داشتهاند. بن عربی سخن را به اینجا میرساند که: «نصی وارد نشده که با آنچه در مورد عذاب و تنعیم مشرکین بیان کردیم منافات داشته باشد. پس امکان صحت و اصالت آن وجود دارد و در شریعت آنچه به حکم ما کمک میکند قول خداوند است که«و رحمتی وسعت کلّ شیی» (اعراف/156)، همچنین «رحمتی سبقت غضبی».29 ایمان فرعون و اینکه او طاهر و مطهّر است 33. ابن عربی میگوید: زن فرعون به او در مورد موسی (ع) گفت: انّه قرة عین لی و لک. پس به برکت وجود موسی چشم زن فرعون - به کمالاتی که برایش حاصل شد- روشن گشت، همانطور که گفتیم. همچنین موسی چشم روشنی فرعون نیز بود، به خاطر ایمانی که هنگام غرق شدن خداوند به او عطا کرد و جان او را پاک و مطهر گرفت، در حالی که هیچ ناپاکی در وجود او نبود، زیرا خداوند روح او را در حال ایمانش گرفت قبل از اینکه چیزی از گناهان کسب کند و اسلام موجب صرف نظر از ماقبل است... و خداوند این داستان را نشانه ای بر عنایتش بر هر کسی که بخواهد قرار داد تا کسی از رحمت او ناامید نشود، زیرا از رحمت خدا مأیوس نمیشود، مگر کافران...30 و ما میگوییم: این سخن با ادله ای که حاکی است اسلام آوردن در حال شدت و سختی، نفع و سودی ندارد مخالف است، همچنین اینکه ایمان فرعون در حال غرق شدن رد شده است. خداوند میفرماید: الآن و قد عصیت قبل و کنت من المفسدین.(یونس/91) همچنین میفرماید: فلمّا رأو بأسنا ...(غافر/85-84) و نیز روایات اهل بیت علیهم السلام هم بر آن دلالت دارند... و در آیات تصریح شده است که فرعون و همراهانش، ائمه و رهبران به سوی جهنم بوده اند و خداوند تعالی در این دنیا برایشان لعنت و در قیامت ایشان را از تقبیح شدگان قرار داده است. پس حکم به ایمان او و اینکه او پاک و مطهر است چه معنی دارد؟! مؤمن در عصیانش مأجور است 34. ابن عربی میگوید: ایمان اصل است و بدون شک، عمل فرع بر این اصل است و لهذا مؤمن اصلا مرتکب گناه خالص نمیگردد بلکه گناه و طاعت را درهم میآمیزد. پس مُخلِط همان گناهکار مؤمن است. پس اگر مؤمن در امری نافرمانی کرد در عین حال معترف است به اینکه آن کار گناه است. و ایمان واجب است، پس مؤمن در عین عصیانش مأجور است و ایمان قوی تر از معصیت است.31 سهو النبی (ص) و کوتاهی او 35. ابن عربی میگوید: و امّا نصیحت به رسول خدا (صلی الله علیه و آله)؛ اگر در زمان پیامبر(ص) کسی از صحابه چیزی برخلاف از او میدید - انسان زیاد غفلت دارد - صحابی، پیامبر (ص) را متنبّه میکرد، تا جایی که اگر فعل پیامبر(ص) با قصد بود پس آن حکم مشروعی بود، ولی اگر فعل او از سر فراموشی بود از آن بر میگشت. این از سرخیرخواهی برای رسول خدا (ص) است. مثلاً سهو ایشان در نماز چهار رکعتی؛ سلام در رکعت چهارم واجب است که ایشان در رکعت دوم سلام دادند. به پیامبر(ص) این امر را خبر دادند و ایشان برگشتند و نمازشان را تمام کرده دو سجده سهو به جا آوردند. این روایتی بود از این موضوع و امثال این روایت... و لهذا خداوند متعال پیامبرش را به مشاوره با صحابی در اموری که به ایشان وحی نمیشود، امر کرد. پس هرگاه پیامبر (ص) از ایشان مشورت میخواست بر آنها واجب میگردید که به مقتضای دانش و علمشان و مصالحی که به نظرشان میرسید به آن حضرت مشاوره بدهند و چنین نیز میکردند. مثل نزول پیامبر(ص) در جنگ بدر بر سر چاههایی که آب نداشت و نصیحت صحابی و امر ایشان بر تصّرف چاههای آب و قبول این نصیحت از سوی پیامبر. همچنین نصیحت عمربن خطاب در کشتار اسیران جنگ بدر هنگامیکه سخن آنها به میان آمد...32 پیامبر (ص) جانشینی معین نمیکند 36. ابن عربی میگوید: رسول خدا صلّی الله علیه [و آله] و سلم رحلت کرد در حالی که هیچ نصّی بر خلافت بعد از خودش برای کسی نیست و کسی را معین نکرد. این امر به دلیل علم او بود...33 خداوند تورات را خودش، با دست خود نوشته است 37. ابن عربی میگوید: از خصوصیات موسی، سخنوری و تورات بود. خداوند چهار هزار سال قبل از اینکه آدم را خلق کند، تورات را با دست خود نگاشته بود.34 کعبه و بیت المقدس 38. او میگوید: خانه ای که بر دیگر بیوت اولویت دارد کعبه است و میان ساختن کعبه و مسجد الاقصی چهل سال فاصله بود که این زمان، مدّت سرگردانی و تیه بنی اسرائیل از دخول در مسجدالاقصی میباشد...35 این سخن از القاءات علماء یهود است والّا خانه کعبه توسط حضرت آدم ساخته شده و سپس توسط نبی خدا ابراهیم(ع) تجدید بنا شده است... و مسجدالاقصی را نیز آل داود بعد از هزار سال شروع به ساختن کردند. تخطئه رسول خدا (ص) 39. ابن عربی میگوید: وقتی پیامبر(ص) رعل و ذکوان و عصیه (بتهای زمان جاهلیت) را نفرین میکرد کسی به او گفت: خداوند تو را برای اهانت و لعنت مبعوث نکرده، بلکه تو را رحمت برای جهانیان مبعوث کرده و برای عذاب برنیانگیخته است... .36 او در جای دیگر میگوید: کسی را که برای او برانگیخته شده ای از رحمت من طرد مکن ولو اینکه کافر باشد. چون برای رحمت مبعوث شده ای...37 ما میگوییم: در این موضوع لطمه واضحی به مقام رسول خدا (ص) وارد شده است، زیرا راه اشتباهی به او نسبت داده شده که موجب دخالت خداوند گردیده است و خداوند با توضیحاتی او را از ادامه این کار منع کرده است و تعریف و توضیح ابن عربی درجایگاه غیرصحیح و غیرواقعی آن جاری شده است. ختم ولایت محمدی(ص) 40. ابن عربی یاد آور میشود که: ولایت پیامبر خاتم(ص) در زمان خود او پایان یافت و بعد از او هیچ ولیّ نمیباشد همانطور که بعد از او هیچ پیامبری نیست.38 این کلام در جایی است که در زمان غیبت و تا روز قیامت، امام مهدی (عج) صاحب ولایت محمدی(ص) به تمام معناست. و هر کس غیر از این ادعّا کند دروغگو و مفتر است و در راه خدا دام میگستراند... . شیطانِ رانده شده و اولیاء 41. ابن عربی میگوید: شیطان به سوی ولی میآید و انجام طاعات را به او القاء میکند و آن طاعات را به شکلهای مختلف درآورده از طاعتی به طاعت برتر رهنمون میشود. در این حال، ولیّ اثری از هوای نفس نمیبیند و شروع به انجام آن میکند و چون از روی جهالت آن را از شیطان گرفته است شیطان از او راضی میشود. و اگر ولیّ نشانه ای از خداوند در آن طاعت ببیند آن بهتر است... شیطان به هیچ وجه قادر نیست در الهامات و تجلیات الهی تأثیر سوء بگذارد. به همین دلیل است که پیامبر (ص) در حق شیطانش - موکلی که همیشه با او بود - میگوید: خداوند به او کمک کرد و او مسلمان شد یعنی تسلیم او شد و جز به خیر و نیکی امر نمیکرد.39 استدلال به کار ابن عمر؛ رستگاری با اقتدا به شخص فاسق 42. از امتیازات شیعه این است که در نماز جماعت نمیتوان به شخص فاسق اقتدا کرد و قول به جواز در این حکم فقط در مذاهب اهل سنت میباشد. ابن عربی در این مسأله به نظر اهل و گروهش ملتزم است، او میگوید: ما دیده ایم که اولیاء خدا به شخص فاسق اقتدا میکنند و نزد خداوند برایشان نفعی میباشد و این اقتدا سببی برای نجات ایشان است. امامت فاسق صحیح است. عبدالله بن عمر به حجّاجی اقتدا کرد که هیچ شکی در فسق او نیست. پس هر کسی که ایمان به خدا داشت و قائل به توحید خدا در الوهیت بود پس خداوند متعال، اجلّ از آن است که او را حقیقتاً فاسق بنامد، اگر چه به دلیل خارج شدن او از امر معینی حتی کم، در لغت «فاسق» نامیده میشود. مادام که کسی را کافر ننامند، معاصی و گناهان در امامت او تأثیر ندارد.40 نسیان پیامبر(ص) و حافظه أبیّ 43. ابن عربی میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هنگامیکه در سخن گفتن مانده و زبانش بند آمده بود از اُبیّ پرسید: چرا زبان مرا باز نمیکنی؟ (یعنی چرا کمکم نمیکنی؟) چون اُبیّ حافظ قرآن بود ... .41 نیازی نیست که نظر خواننده محترم را به این مطلب معطوف کنیم که معنا ندارد اُبیّ بداند و پیامبر (ص) فراموش کند، زیرا بنابر مذهب حقّه، پیامبر (ص) از سهو و خطا و فراموشی معصوم است. برتری ابراهیم (ع) بر پیامبر ما (ص) 44. ابن عربی طبق روایتی که میگوید: قولوا: اللهم صل علی محمد و علی آل محمد کما صلیت علی ابراهیم و آل ابراهیم، بیان میکند: از این حدیث افضلیت ابراهیم (ع) [بر پیامبر اسلام] روشن میشود. زیرا که از خداوند میخواهیم که بر پیامبر (ص) درود فرستد همانطور که بر ابراهیم درود میفرستد.42 و ما میگوئیم: نمیدانیم چگونه برای ابن عربی، افضلیت ابراهیم (ع) روشن شده است. این درودها مماثل و شبیه به هم هستند و دلیلی بر افضلیت این بر آن یا عکس آن نیست، بلکه برتری برای هر کدام از دلیل دیگری روشن میشود... . ما توقع داشتیم که ابن عربی راهی را با تلاش و کوشش بیابد که به تساوی آن دو (علیهما السلام) بیانجامد، نه اینکه ابراهیم(ع) برتر باشد. این مقدمات به این نتیجه نمیرسد. یهود را نه تصدیق میکنیم و نه تکذیب 45. ابن عربی میگوید: طبق گفته یهود، خداوند روز شنبه از آفریدن و خلق فارغ شده و استراحت میکند. به پشت میخوابد و یک پایش را روی دیگری میاندازد و میگوید: أنا الملک... . خداوند متعال در مقابل این کلام میگوید: و ما قدروا الله حق قدره (انعام/91). یهود میگوید این مطلب در تورات آمده است، پس ما نه تصدیق میکنیم و نه تکذیب....43 در حالی که خداوند حکم به تزویر آنها و دروغ بستن آنها به خود کرده است و خود آیه بالا تکذیبی است برای آنها و اعتراضی است به گفتههای باطل ایشان. عیسی (ع)، خاتمِ ولایت عامّه 46. ابن عربی همچنین ادعا میکند که ولایت به طور کلی به عیسی (ع) منتهی میشود و ختم ولایت محمدی صلی الله علیه و آله و سلم از آنِ مردی از عرب است که از ریشه و اصل و نسب شریفی برخوردار میباشد. و نیز گفته است: پایان ولایت خاصه پیامبر صلی الله علیه [و آله] و سلم متعلق به مردی همنام اوست، نه آن مهدی نامیکه معروف است و عده ای منتظرش هستند، چرا که او (مهدی) از فامیل و ریشه حسی اوست در حالی که خاتمیت ولایت خاصه ربطی به نسبت فامیلی ندارد بلکه ریشه در خلقیات و اخلاقیات دارد. قیصری یاد آور میشود: مقصود ابن عربی از آن مرد عرب که او را خاتم ولایت میداند، خودش میباشد.44 و در این ادعا ردّ بر خدا و رسول اوست. زیرا ولایت تا روز قیامت منحصر است به رسول خدا صلی الله علیه و آله و به ائمه طاهرین صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین... ابن عربی علی علیه السلام را به دروغگویی متهم میکند 47. او میگوید: من هنگام عروج به آسمان، علی را در درجه پایین تری نسبت به ابوبکر، عمر و عثمان دیدم. هنگام برگشت به او گفتم: چگونه تو در دنیا ادعای برتری بر آنها را داشتی، حال آنکه میبینم در درجه پایین تری نسبت به ایشان هستی؟... .45 دعای ختم صحیح بخاری 48.ابن عربی در دعایی در باب آخر فتوحات مکیه میگوید: الّلهم اسمعنا خیرا ً و اطعنا خیراً ! و ارزقنا الله العافیه و أدامها لنا و جمع الله قلوبنا علی التقوی و وفقنا لما تُحب و ترضی ! (ربّنا لا تؤاخذ نا ان نسینا .... فانصرنا علی الکافرین) (بقره/286) سپس میگوید: این دعا را در خواب از رسول خدا صلی الله علیه[و آله] و سلم شنیدم ، بعد از اینکه کسی کتاب صحیح بخاری را برایشان قرائت میکرد، در پایان ایشان به این عبارات دعا کردند. و این ماجرا در سال 599 در مکه بین باب خروره و باب اجیاد بود. کسی که صحیح را برای پیامبر میخواند مرد صالحی به نام محمدبن خالد صدفی تلمسانی بود ، همان کسی که کتاب الاحیاء ابی حامد غزالی را برای ما قرائت کرد.46 وضوی ابن عربی 49. نیاز به توضیح نیست چون هر کسی فرق میان وضوی اهل سنت و شیعه را میداند. شیعه در وضو پاهایش را نمیشوید و فقط ظاهر آن را از نوک انگشتان تا پشت پا، مسح میشود، همچنین شیعه دور گوشها را مسح نمیکند و ... لکن وضوی ابن عربی شباهتی به وضوی شیعه ندارد بلکه عین وضوی اهل سنت بود، او پاهایش را میشست و به مسح جلوی سر اکتفا نمیکرد بلکه دور گوشهایش را نیز مسح میکشد...47 ابن عربی حکم به قیاس را جایز میداند 50. ابن عربی میگوید: در اتخاذ قیاس به عنوان دلیل و اصل اختلاف است، برای قیاس در معقولات وجهی است، در بعضی مواضع، قوت اخذ آن بر ترک آن ظاهر میشود و در مواضعی ظاهر نمیشود. با این حال دلیل مقطوعی بر آن نیست، به اخبار آحاد شبیه است. با اینکه مفید علم واقع نمیشود ولی بر بهره گیری از آن اتفاق شده است. علم، اصلی از اصول اثبات احکام است و قیاس مثل علم است چون روشن است و شکی در آن نیست. نزد ما اگر درباره خودم قائل به قیاس نشوم، من حکم به قیاس را برای کسی که اجتهاد میکند، چه به اشتباه چه به صواب، جایز میدانم، چون شارع حکم مجتهد را اگر چه به خطا رود، اثبات میکند و او مأجوراست... اگر نبود اینکه مجتهد به دلیلی برای اثبات قیاس از کتاب یا سنت یا اجماع یا هر اصلی از آنها، استفاده کند، جایز نبود که به آن حکم شود... چه بسا در حکم نظری نزد مصنف، قیاس جلی قوی تر از خبر واحد صحیح در دلالت بر حکم باشد... .48 تا جایی که میگوید: ما در(مساله فرعی) ناچاریم که به حکم الهی شرعی دست پیدا کنیم حتی اگر همه راهها بسته باشد. ملجأ ما اصل است و اصل نظر و نگاه عقلی است. وقتی قواعد اثبات این اصل را که کتاب و سنت است بررسی میکنیم به واسطه این نگاه عقلی، قیاس که اصلی از اصول ادله احکام است ثابت میشود. برای رسیدن به حکم آنچه مسکوت مانده بر آنچه منطوق است به یک علت معقول قیاس میکنیم، بعید نیست که مقصود شارع نیز همین باشد. در مواقع ضرورت، وقتی نصّ معینی نداریم بین آنها جمع میکنیم. این کار (قیاس) مذهب ما در این مسأله است.49 عمل به خبر شارب خمر در هنگام هوشیاری او 51. او اخذ خبر از فاسق را تجویز میکند، حتی از شارب الخمر هنگامیکه هوشیار شود... .50 اجماع فقط اجماع صحابه 52. ابن عربی میگوید: اجماع فقط اجماع صحابه بعد از پیامبرخدا صلی الله علیه [و آله] وسلم میباشد نه غیر آن. و اجماع در غیر زمان صحابه، اجماعی نیست که به آن حکم شود.51 پیامبر (ص) بشر است و اگر دستوری نباشد متابعت نمیشود 53. ابن عربی تبعیت از پیامبر صَلّی الله عَلیه وآله را لازم نمیداند مگر اینکه امری برآن باشد. او میگوید: پیامبر علیه السلام بشر است، در حرکت است همانطور که بشر متحرک است، خوشنود است همانگونه که بشرخوشنود میشود و غضب میکند به سان بشر که خشمناک میشود؛ پس تبعیت از او در افعال لزومیندارد مگر اینکه بر این کار دستوری داشته باشیم.52 بدعتها، سنتهای مشروعه 54. او تصریح میکند به اینکه بدعتهایی که غیر از رسول خدا صَلّی الله عَلیه [وآله] آنها را مشروع کرده اند، سنتهای مشروعند. مانند آنکه او بدعت نماز تراویح و غیر آن را صحیح میداند. او میگوید: سنتها بر دو گونه اند: سنتی که پیامبر(ص) به آن امر میکند، یا نسبت به آن تشویق میکند یا خودش آنرا انجام میدهد و امّتش را در انجام آن مخیّر میسازد و دیگری سنّتی که کسی از امت آن را ابداع میکند و دیگران از او تبعیت میکنند، پس برای کسی که آن عمل را مبدع بوده، اجری است و برای کسی که به آن عمل کرده هم اجری است.53 استحسان 55. ابن عربی پیرامون مشروعیت استحسان میگوید: از سنتهای بعد از رسول خدا صَلّی الله عَلیه [وآله] و سلّم شرایع مستحسنه است. همان استحسان نزد فقها که شافعی رحمه الله، درباره آن میگوید: کسی که استحسان کند، مشروعیت بخشیده است. فقها از جهت مذموم آن را اخذ کرده اند و شافعی رضی الله عنه، از حقیقت مشروعه آن سخن گفته است، کسی متوجه منظور آن نمیشود. سخن او به اینجا میرسد: کسی که استحسان میکند ـ یعنی سنت حسنه ای را وضع کند ـ یعنی آن را قانون میسازد و مشروعیت میدهد. و یا عجبا از مردمیکه کلام و سخن شافعی را در این مورد نمیفهمند... .54 صلوات او بر همه صحابه 56. عبارت آخر او در فتوحات مکیه اینگونه است: و صلی الله علی سیدنا محمد خاتم النبیین، و علی آله و صحبه اجمعین. روشن است شیعیان فقط بر خوبان صحابه درود میفرستند که آنها هم کم هستند و بین ایشان کسانی که با امام علی علیه السلام جنگیده اند نیستند یا کسانی که حق او را غصب کرده اند؛ پس راضی نمیشوند به صلوات بر طلحه و زبیر و معاویه و دیگرانی که با علی علیه السلام جنگیده اند؛ همچنین بر کسانی که در یوم العقبه ناقه پیامبر صَلّی الله عَلیه وآله را رم دادند، همچنین بر عبدالله بن أبی، حکم بن ابی العاص و غیر آنها... غیرت پیامبر(ص) 57. او از روز عید میگوید: در این روز حبشیها در مسجد رسول خدا صَلّی الله عَلیه وآله و سلم، به بازی مشغول بودند، و پیامبر ایستاده بود و به آنها نگاه میکرد و عایشه رضی الله عنها پشت سر ایشان بود...55 آیا این عمل در خور رسول خدا صَلّی الله عَلیه وآله میباشد ولو از دیدگاه اجتماعی بدون در نظر گرفتن موضوع غیرت. در حالی که رسول خدا (ص) غیرت مندترین بشریت است؟ آیا مسجد جای بازی کردن حبشیها میباشد؟ غناء در خانه رسول خدا (ص) 58. ابن عربی میگوید: در این روز دو مغنیه (زن آواز خوان) داخل خانه رسول خدا صَلّی الله عَلیه وآله شدند و در آنجا مشغول آواز خواندن شدند و رسول خدا صَلّی الله عَلیه وآله و سلم نیز گوش میدادند. ابوبکر صدیق رضی الله عنه وقتی داخل شد بر آن دو تغیر و تندی کرد. رسول خدا صَلّی الله عَلیه وآله و سلم به او گفت: ابوبکر ایشان را رها کن، امروز روز عید است.56 شرک ابوطالب 59. او میگوید: پیامبر صَلّی الله عَلیه وآله و سلم دستور به غسل عمویش ابوطالب داد، در حالی که او مشرک بود.57 ما نمیدانیم این امر چگونه بوده است! و برای چه پیامبر (ص) به غسل دادن یک مشرک امر کرده اند؟! 60. در صحیح مسلم از ابن عباس از پیامبر صَلّی الله عَلیه وآله ، آمده است: آسان ترین عذاب بر اهل جهنم برای ابوطالب میباشد، که در پاهایش، نعلینهایی است که مغزش درون آنها میجوشد. سپس ابن عربی در پی این کلام میگوید: نگاه کن عاقبت کسی که در محبتش قدم صدق داشته و اوامر را میپذیرفته و قبول میکرده لکن در این امور، هم ترس از مردم و هم، امید به ایشان داشته است و بعد از مرگش حقیقتش ظاهر گشت به صورت آتش در نعلینهایش... حکمت اینکه مغزش در نعلینهایش میجوشد، روایتی است در صحیح: آیا شما را آگاه سازم از رأس و ابتدای امور و عمود آن، و بالاترین نقطه آن جهاد در راه خدا (است)... معلوم میشود که ابوطالب در جهاد در رکاب رسول خدا صَلّی الله عَلیه وآله و سلم از همه مردم بیشتر بوده ولی تدین به دینش نداشته و این جنگها از ترس رسوایی بوده و این ترس از غیر خدا موجب احباط و افساد جهاد او شده است... این چنین است حقیقت خوف از غیر خدا و آن نعلینهای پر از آتش؛ همچنین ذوب شدن مغزش و آتش و لهیب سرش، و در نهایت تباهی و نابودی او...58 61. او درباره آیه 56 از سوره قصص: انک لاتهدی من احببت و لکن الله من یشاء، میگوید:... قطعا برای همت و تلاش، اثر و نتیجه ای است و هیچ کسی در همت کامل تر، برتر وو قوی تر از رسول خدا صَلّی الله عَلیه وآله و سلم نمیباشد. این همت والای پیامبر هیچ تأثیری در اسلام عموی او ابوطالب نداشته است. آیه ای که ذکر شد در همین رابطه نازل شده است...59 عدالت اهل مذاهب اهل سنت 62 . از اموری که اهل سنت بر آن اصرار دارند، حکم به عادل بودن همه صحابه است، و ابن عربی تعرض به هیچ یک از ایشان درباره چیزهایی که به ایشان منتسب است را صحیح نمیداند، حتی خروج آنها بر امام عصرشان و فرماندهی سپاه و ورود به میدان جنگ با امام و کشته شدن دهها هزار نفر... و حال اینکه ابن عربی نفس این موضوع را به صورت قطعی و قوی بیان میکند به گونه ای که هر گونه هتک و تجاوز به هر کدام از صحابه را جایز نمیداند. ابن عربی غضب و ناراحتی خود را از توهین به حتی بعض از صحابه اعلام میکند، با تجاهل نسبت به حقیقت گناهانی که بعضی از آنها مرتکب شده اند مثل کشتار مؤمنان و شورش علیه امام زمانشان... 63. ابن عربی گفته است: ای ولیّ من (ای پیامبر(ص)) به خدا قسم به گوش برادرت، سبّ و دشنام عیسی علیه السلام و بعضی صحابه گرام رسیده است.60 64. او از عثمان و معاویه و سخنان ایشان در مورد نماز عید چنین میگوید: گمان به ایشان (صحابه) رضی الله عنهم، جمیل است، و هیچ راهی برای کنار گذاشتن ایشان نیست، اگر چه بعضی از ایشان در مورد بعضی دیگر سخن گفته اند، آنها خودشان میدانند. وارد شدن در مشاجرات آنها به ما ربطی ندارد. ایشان اهل علم و اجتهاد هستند و از زمان پیامبر (ص) سخن میگویند. ایشان هر چه اجتهاد کنند، چه درست چه غلط، مأجورند.61 اهل سنت، اهل حق هستند 65. ابن عربی به حقانیت مذهب اهل سنت تصریح دارد؛62 و معلوم است کسی که اهل سنت را حق میداند، شیعه نیست. نسبت دادن کلام علی (ع) به دیگران 66. در بسیاری از موارد، ابن عربی کلام و سخنان امیرالمؤمنین علی علیه السّلام را به دیگران نسبت میدهد. به عنوان مثال، او میگوید: صدیق (ابوبکر) رضی الله عنه گفت: چیزی نمیبینم مگر آنکه قبلش خدا را میبینم... فاروق(عمر) رضی الله عنه گفت: چیزی نمیبینم مگر آنکه همراهش خدا را میبینم... از عثمان رضی الله عنه روایت شده که: چیزی نمیبینم مگر آنکه بعدش خدا را میبینم... از ایشان روایت کرده که: چیزی نمیبینم مگر آنکه نزد آن خدا را میبینم...63 یافتیم که مثال آخر را به عمر بن خطاب نسبت میدهد، همان که میگوید: لو کُشف الغطاء، ما ازددت یقیناً.64 با اینکه این کلام، مانند سخنان قبلی از امام علی علیه السلام میباشد.65 اسناد روایات اهل سنت 67. همچنین او آنچه را بخاری روایت میکند معتبر میداند و رواتی مانند ابوهریره و امثال او را، ثقه میداند.66 به کتب شیعی اشاره نمیکند 68. همه کتاب فتوحات مکیه بر مبنای صحاح و دیگر کتب اهل سنت میباشد. در آن هیچ اشاره ای به کافی و دیگر کتابهای شیعه نشده است. او به احکام شرعی که به روایات اهل بیت علیهم السلام مستند است، استدلال نمیکند. به استثناء آنچه اهل سنت از امام علی (ع) نقل کرده اند... . بدعت روزه روز عاشورا 69. او به استحباب روزه روز عاشورا حکم و در بسیاری از موارد بر آن اصرار میورزد و اخبار اهل سنت را که درباره آن وارد شده یادآور میشود.67 درک شب قدر و اسقاط محرّمات 70. ابن عربی میگوید: کسی که شب قدر را بیدار باشد و بر آن موفق شود، خطاب تحریم بر او مستور میشود و شرعاً [ همه امور] بر او مباح میشود. هیچ کاری انجام نمیدهد مگر آنکه مباح است، زیرا خداوند متعال به فحشاء امر نمیکند.68 پینوشتها: 1. شجرة الکون، ص 83 - 82 2. فتوحات مکیه، ج 1 ص 201 3. مجموعه رسائل ابن عربی (مجموعه اول)، ص 302-301 4. فتوحات مکیّه ج 5 ص272 5. فصوص الحکم ص 211 6. فتوحات مکیه ج1 ص 183 7. همان. 8. فتوحات مکیه ج1 ص 183 تحقیق ابراهیم مدکور وعثمان یحیی- الردود و النقود، صفحه 104 9. همان. 10. فتوحات مکیه ج 2 ص362 (و غیر آن)، تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی 11. فصوص الحکم ص 144 و فتوحات مکیه ج 11 ص 184 ، تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی 12. فصوص الحکم ص 199 و فتوحات مکیه ج 11 ص 258 ، تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی- مجموعه رسائل ابن عربی (مجموعه دوم)، ص 400-399 13. الردود و النقود، ص 362 14. فتوحات مکیه، ج 2، ص 117-114 15. الردود و النقود، ص 393-394 16.فتوحات مکیه ج5 ص 237 تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی 17. فتوحات مکیه ج 4 ص 195 و ج6ص 117 تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی- فصوص الحکم ص 111- مجموعه رسائل ابن عربی(مجموعه ثالثه)ص 334 18.توحید صدوق ص 176-بحار ج 3 ص 314 از امالی و عیون اخبارالرضا(ع) 19.احتجاج ج 2 ص 327- بحار ج 3 ص 311- توحید ص 183 ج 18- کافی ج 1 ص 125 20. فتوحات مکیه ج4 ص 459 تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی 21. فتوحات مکیه ج 4ص 462 تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی 22. فصوص الحکم ص 8-184- فتوحات مکیه ج1ص 223و ج 5 ص 83-87 تحقیق...- کتاب الجلاله ص 8-9 از رسائل ابن عربی- مجموعه رسائل ابن عربی (مجموعه ثانیه) ص 396-397. 23. فتوحات مکیه ج4 ص 463 تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی 24. فتوحات مکیه ج9 ص 227-226 تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی 25. فتوحات مکیه ج4 ص 403 تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی 26. فتوحات مکیه ج13 ص 148 تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی 27. فصوص الحکم ص 169 28. فتوحات مکیه ج8 ص 108- ج4 ص470-ج7 ص 393-392 تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی 29. فتوحات مکیه ج8 ص 100-99 تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی 30. فصوص الحکم ص 201 31. فتوحات مکیه ج 8 ص 232 تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی 32. الوصایا ص 66-65 33. فصوص الحکم ص 163 34. فتوحات مکیه ج12 ص 140 تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی- الرود و النقود ص 354 35. فتوحات مکیه ج1 ص 132 تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی 36.مجموعه رسائل ابن عربی(مجموعه اولی) ص 145 37.فتوحات مکیه ج 5 ص 272 تحقیق ابراهیم مدکور وعثمان یحیی 38. فتوحات مکیه ج 3ص 177 39. فتوحات مکیه ج 7 ص 443-442 40. فتوحات مکیه ج 6 ص 425 41. فتوحات مکیه ج6 ص 446 42. فتوحات مکیه ج8 ص 174 43. فتوحات مکیه ج7 ص 99-98 44. منهاج البراعة ج 13 ص 270 45. منهاج البراعة ج13 ص 379-378 46. فتوحات مکیه ج 4 ص 552 طبع دارا الکتب العربیه الکبری در مصر- الوصایا ص 275-274- الروح المجرد ص 253-252. 47. مجموعه رسائل ابن عربی (مجموعه ثانیه) ص 305- فتوحات مکیه جایی که از اسرار طهارت در سفر پنجم روایت میکند، طبع 1997 میلادی مکتبه العربیه القاهره... 48 .فتوحات مکیه ج 13 ص 446- 445 تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی 49 .فتوحات مکیه ج 13 ص 449- 448 تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی 50 .فتوحات مکیه ج 13 ص454- 453 تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی 51 .فتوحات مکیه ج 13ص 460 تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی 52 .فتوحات مکیه ج 13ص 463 تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی 53 .فتوحات مکیه ج 13ص 389 تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی 54 .فتوحات مکیه ج 13 ص 492-491 تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی 55 . فتوحات مکیه ج 7ص 461 تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی 56 . فتوحات مکیه ج 7 ص 462-461 تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی 57 . فتوحات مکیه ج 7 ص 478-477 تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی 58 . مجموعه رسائل ابن عربی (مجموعه ثانیه) ص 440-439-438 59 . فصوص الحکم ص 130 60 . مجموعه رسائل ابن عربی (مجموعه اولی) ص 153-152 61 . فتوحات مکیه ج 7 ص459-458 تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی 62 . فتوحات مکیه ج 3 ص107 63 . أعلام باشارت الالهام ص2 ،فتوحات ج 6 ص234و ج 8 ص 451و ج 9 ص128 تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی 64 . مجموعه رسائل ابن عربی (مجموعه) ص205 65 . مناقب ابن شهر آشوب ج 1 ص 317 و منتهی المطلب ج 3 ص44 و مستدرک سفینةالبحار ج 5 ص159و مصادر جدّاً زیاد دیگر. 66 . فتوحات مکیه ج 9 ص 153-152 67 . فتوحات مکیه ج 9 ص 233و 300 و 302و 303و 305-310 68 . فتوحات مکیه ج 4 ص 451 |
ضرورت بازگشت به معارف قرآن واهل بیت علیهم السلام / مدیر مسئول
سخن گفتن از ضرورت باز گشت به مکتب و معارف قران و اهل بیت علیهم السلام در اصلی ترین کانون تشیع در جهان و با وجود استقرار سی ساله نظامیاسلامی شیعی در آن، شاید برای بسیاری امری غریب و غیرمنتظره بنماید اما واقعیت این است که سخن گفتن از مظلومیت و مهجوریت اهل بیت علیهم السلام و به تبع آن مهجوریت قران همچنان ضرورت داشته و نیازمند توضیح و تبیین است. درست است که اکنون ایران اسلامیو شیعی کانون گرمترین و پرشورترین احساسات و محبتها نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است اما از ذکر این نکته نیز نمیتوان فرو گذار کرد که همپای این احساسات و ابراز محبتها، تعلق معرفتی و اندیشهای به مکتب و معارف نورانی اهل بیت علیهم السلام گسترش و تعمیق نیافته و بلکه به دلیل عواملی بعضا رو به تضعیف نهاده است. |