دفتر ویژه - آوینی و علوم و نظام آموزشی مدرن |
زندگینامه شهید سید مرتضی آوینی از زبان خودش
من بچه شاه عبدالعظیم هستم و درخانه ای به دنیا آمده و بزرگ شده ام كه درهر سوراخش كه سر میكردی به یك خانواده دیگر نیز برمیخوردی. اینجانب اكنون چهل و شش سال تمام دارم. درست سی و چهار سال پیش یعنی، درسال 1336 شمسی مطابق با 1956 میلادی در كلاس ششم ابتدائی نظام قدیم مشغول درس خواندن بودم. در آن سال انگلیس و فرانسه به كمك اسرائیل شتافته و به مصر حمله كردند و بنده هم به عنوان یك پسر بچه 12-13 ساله تحت تأثیر تبلیغات آن روز كشورهای عربی یك روزی روی تخته سیاه نوشتم: خلیج عقبه از آن ملت عرب است. وقتی زنگ كلاس را زدند و همه ما بچهها سر جایمان نشستیم اتفاقاً آقای مدیرمان آمد تا سری هم به كلاس ما بزند. وقتی این جمله را روی تخته سیاه دید پرسید: این را كه نوشته؟ صدا از كسی درنیامد من هم ساكت، اما با حالتی پریشان سر جایم نشسته بودم. ناگهان یكی از بچهها بلند شد و گفت: آقا اجازه؟ آقا، بگیم؟ این جمله را فلانی نوشته و اسم مرا به آقای مدیر گفت. آقای مدیر هم كلی سر و صدا كرد و خلاصه اینكه: چرا وارد معقولات شدی؟ و در آخر گفت: بیا دم در دفتر تا پرونده ات را بزنم زیر بغلت و بفرستمت خانه. البته وساطت یكی از معلمین، كار را درست كرد و من فهمیدم كه نباید وارد معقولات شد. بعدها هم كه در عالم نوجوانی و جوانی، گهگاه حرفهای گنده گنده میزدیم و سؤالات قلمبه سلمبه میكردیم، معمولا به زبانهای مختلف حالیمان میكردند كه وارد معقولات نباید بشویم. مثلا یادم است كه در حدود سالهای45-50 با یكی از دوستان به منزل یك نقاش كه همه اش از انار نقاشی میكشید، رفتیم. میگفتند از مریدهای عنقا است و درویش است. وقتی درباره عنقا و نقش انار سؤال میكردیم با یك حالت خاصی به ما میفهماند كه به این زودی و راحتی نمیشود وارد معقولات شد. تصور نكنید كه من با زندگی به سبك و سیاق متظاهران به روشنفكری نا آشنا هستم، خیر من از یک راه طی شده با شما حرف میزنم. من هم سالهای سال در یكی از دانشكدههای هنری درس خوانده ام، به شبهای شعر و گالریهای نقاشی رفته ام. موسیقی کلاسیک گوش داده ام. ساعتها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی كه نمیدانستم گذرانده ام. من هم سالها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته ام. ریش پروفسوری و سبیل نیچه ای گذاشته ام و كتاب انسان تك ساختی هربرت ماركوزه را ـ بی آنكه آن زمان خوانده باشم اش ـ طوری دست گرفته ام كه دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند: عجب فلانی چه كتابهایی میخواند، معلوم است كه خیلی میفهمد.... اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی كشانده است كه ناچارشده ام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران كنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم كه تظاهر به دانایی هرگز جایگزین دانایی نمیشود، و حتی از این بالاتر، دانایی نیز با تحصیل فلسفه حاصل نمیآید. باید در جست و جوی حقیقت بود و این متاعی است كه هركس به راستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت، و در نزد خویش نیز خواهد یافت. و حالا از یك راه طی شده با شما حرف میزنم. دارای فوق لیسانس معماری از دانشكده هنرهای زیبای دانشگاه تهران هستم. اما كاری را كه اكنون انجام میدهم نباید با تحصیلاتم مربوط دانست. حقیر هرچه آموخته ام از خارج دانشگاه است. بنده با یقین كامل میگویم كه تخصص حقیقی درسایه تعهد اسلامیبه دست میآید و لاغیر. قبل از انقلاب بنده فیلم نمیساخته ام اگر چه با سینما آشنایی داشتم. اشتغال اساسی حقیر قبل از انقلاب در ادبیات بوده است. اگر چه چیزی اعم از کتاب یا مقاله به چاپ نرسانده ام. با شروع انقلاب حقیر تمام نوشتههای خویش را اعم از تراوشات فلسفی، داستانهای كوتاه، اشعار و .... در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم كه دیگر چیزی كه حدیث نفس باشد ننویسم و دیگر از خودم سخنی به میان نیاوردم. هنر امروز متأسفانه حدیث نفس است و هنرمندان گرفتار خودشان هستند. به فرموده خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی رحمه الله : تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز سعی كردم كه خودم را از میان بردارم تا هرچه هست خدا باشد و خدا را شكر بر این تصمیم وفادار مانده ام. البته آنچه كه انسان مینویسد همیشه تراوشات درونی خود او است- همه هنرها این چنین اند. كسی هم كه فیلم میسازد اثر تراوشات درونی خود اوست اما اگر انسان خود را در خدا فانی كند آنگاه این خداست كه در آثار ما جلوه گر میشود. حقیر این چنین ادعائی ندارم اما سعی ام بر این بوده است. با شروع كار جهاد سازندگی در سال 58 به روستاها رفتیم كه برای خدا بیل بزنیم. بعدها ضرورتهای موجود رفته رفته ما را به فیلمسازی برای جهاد سازندگی كشاند. در سال 59 به عنوان نمایندگان جهاد سازندگی به تلویزیون آمدیم و در گروه جهاد سازندگی كه پیش از ما به وسیله كاركنان خود سازمان صدا و سیما تأسیس شده بود، مشغول به كار شدیم. یكی از دوستان ما در آن زمان حسین هاشمیبود كه فوق لیسانس سینما داشت و همان روزها از كانادا آمده بود. او نیز به همراه ما به روستاها آمده بود تا بیل بزند. تقدیر این بود كه بیل را كنار بگذاریم و دوربین برداریم. بعدها حسین هاشمیبا آغاز تجاوزات مرزی رژیم بعث به جبهه رفت و در روز اول جنگ در قصر شیرین اسیر شد. به همراه یکی از برادران جهاد به نام محمد رضا صراطی ما با چند تن از برادران دیگر، كار را تا امروز ادامه دادیم. حقیر هیچ كاری را مستقلا˝ انجام نداده ام كه بتوانم نام ببرم. در همه فیلمهایی كه در گروه جهاد سازندگی ساخته شده است سهم كوچكی نیز اگر خدا قبول كند به این حقیر میرسد و اگر خدا قبول نكند كه هیچ. به هر تقدیر، من فعالیت تجاری نداشته ام. آرشیتكت هستم! از سال 58 و 59 تاكنون بیش از یكصد فیلم ساخته ام كه بعضی عناوین آنها را ذكر میكنم: مجموعه خان گزیدهها، مجموعه شش روز در تركمن صحرا، فتح خون، مجموعه حقیقت، گمگشتگان دیار فراموشی (بشاگرد)، مجموعه روایت فتح ـ نزدیك به هفتاد قسمت ـ و در چهارده قسمت اول از مجموعه سراب نیز مشاور هنری و سرپرست مونتاژ بوده ام. یك ترم نیز در دانشكده سینما تدریس كرده ام كه چون مفاد مورد نظر من برای تدریس با طرح درسهای دانشگاه همخوانی نداشت از ادامه تدریس در دانشگاه صرف نظر كردم. مجموعه مباحثی را كه برای تدریس فراهم كرده بودم با بسط و شرح و تفسیر بیشتر در كتابی به نام آینه جادو بالخصوص در مقاله ای با عنوان تأملاتی درباره سینما كه نخستین بار در فصلنامه سینمایی فارابی به چاپ رسید، در انتشارات برگ به چاپ رسانده ام. اشاره از جمله اندیشههای قابل تامل شهید سید مرتضی آوینی، تحلیل وی در باره ماهیت و چیستی علوم جدید و نظام آموزشی مدرن است. او علوم و نظام آموزشی مدرن را به مهمیز نقد میکشد و کمترین شور و شعفی برای این همه دستاوردهای جدید علمیو نظام آموزشی رو به گسترش مدرن ابراز نمیکند. بنا بر این تعابیری چون «عصر امروز عصر علم است»، « بشر امروز داناتر از بشر دیروز است»، «قافله علم رو به پیشرفت است» و مشهوراتی از این دست که اکنون از وحی منزل اعتبار بیشتری برای همگان یافته اند ، نه تنها در قاموس فکری و اعتقادی آوینی جایی ندارد بلکه به شدت در بی اعتبار نشان دادن آنها میکوشد. با مطرح شدن دوباره بحث ضرورت تحول در علوم انسانی مروری بر این بخش از دیدگاههای آوینی بسیار مغتنم خواهد بود. ویژگیهای علم مدرن آوینی نقدهایی اساسی به علم مدرن دارد که میتوان آنها را چنین دسته بندی کرد: 1. علم جدید ماده زده و مبتنی بر اصالت حس است و همه امور همچون پدیدههایی صرفاً فیزیکی و مادی مورد بررسی قرار میگیرند.1 2. علوم جدید به تبع ماده زدگی شان از هستی راز زدایی میکنند. در علم جدید، بدن چون کارخانه ای انگاشته میشود با دستگاههای دقیق و منظم که بی وقفه کار میکنند و در این قیاس، مرگ ـ این سرالاسرار عالم وجود ـ وقفه ای است که در کار این ماشین پیچیده میافتد. حیرت انسان علم زده و مسیطَر تکنولوژی نیز در برابر وجود، « اعجاب در برابر پیچیدگی » است نه « حیرت در برابر راز ».2 3. فهم علم جدید از علیت چیزی بیشتر از سببیت فیزیکی و شیمیایی نیست. به گفته آوینی عقل علمیجدید از یک سو انسان را به جایی کشانده که «علیت» را فقط در «سببیت فیزیکی و شیمیایی» میبیند و نمیتواند هیچ صورت دیگری برای علیت تصور کند و از سوی دیگر، همه تلاشهای بشر را در طول تاریخ فقط متوجه «توسعه تولید غذا و تأمین حوایج مادی و گسترش تمدن» میبیند … و لذا در تنظیم تمدن فقط به سراغ مدارک و وقایعی رفتهاند که این نحو تفکر را تأیید میکند و همه وقایع دیگر را، هر چند همچون طوفان نوح مقیاس جهانی داشته باشند، از تاریخ مدون حذف کردهاند. اگر نوح نبی (ع) کشتی بخار ساخته بود، میتوانست جایی در تاریخ تمدن بیابد، اما کشتی او، آنسان که در قرآن مورد تصریح قرار گرفته است، با «بسمالله» هدایت میشد ـ بسمالله مجریها و مُرسیهاـ و «بسمالله» نیز موتوری نیست که بتواند مورد تشریح قرار بگیرد و قطعات مختلف آن نام گذاری شود!. 3 4. علم جدید نه تنها انکشاف از حقیقت نمیکند بلکه خود حجاب حقیقت است.4 5.علم جدید از فهم ماهیت و کل نگری عاجز است و فقط به نسبتها و مقادیر میپردازد و خود از تحلیل این نسبتها و مقادیر و اسباب در یک حکم و نظریه کلی عاجز است. «علم» اصولاً متعرض ماهیات نمیشود و اگر آن را متکفل «جهانشناسی» کنیم، لاجرم کار را به کفر و الحاد خواهد کشاند.5 6. علوم جدید محصول این نظریه فرانسیس بیکن است که علم باید در خدمت تغییر عالم باشد و نه تعبیر و تفسیر عالم . بیکن از گذشتگان که علم را عمدتا به مقصود فهم و تفسیر عالم فرا میگرفتند و در پی تغییر و تصرف در عالم نبودند، به سختی انتقاد کرد و علمیرا ستود که به کار تصرف در عالم و غلبه بر هستی و طبیعت بیاید . به گفته عموم مورخانِ مدرنیته، این مبنای بیکن بود که علوم جدید را پایه گذاری کرد و روز به روز بر حجم آن افزود. آوینی با در نظر داشتن رویکرد بیکنی در علوم جدید این علوم را نه در جهت حقیقت جویی و تربیت و رشد معنوی که در خدمت تصرف فاوستی در عالم و توسعه طلبی بشر مدرن میداند: «علوم امروزی دانشِ تصرف در عالم و غلبه بر طبیعت هستند و در این زمینه میان علوم تجربی و علوم انسانی تفاوتی نیست. با این ترتیب، پر روشن است که دانشآموز باید از همان آغاز ورود اجباری به مدرسه، با ریاضیات که «صورت» علوم امروزی است آشنا شود و بعد، رفته رفته حساب استدلالی و هندسه تحلیلی و فیزیک و شیمیو آمار و حساب احتمالات بیاموزد و با متدولوژی علوم ـ که اینروزها به آن فلسفه میگویند ـ این مواد درسی پراکنده را به یکدیگر پیوند دهد. غایت این دوران طولانی آموزش چیست؟ آیا انسان بعد از طی مراحل و اخذ مدرک مهندسی یا دکتری صاحب اخلاق حسنه میشود و به بهشت میرود؟ خیر. اصلاً این سؤال بسیار مسخره است. همه ما میدانیم که در بهشت دری به نام هندسه یا ریاضیات وجود ندارد. این نظام آموزشی بر محور تعلیم و تربیت مطلق یا تعلیم و تربیت اخلاقی انسانی طراحی نشده است بلکه هدف اصلی آن آموزش مهارتهای فنی لازم و تأمین کادرهای تخصصی برای دستیافتن به توسعهیافتگی است.»6 و نتیجه این که بشر جدید با این علوم در جهل و خرافاتی عمیق تر از همیشه فرو رفته است : « آیا به راستی انسان با این علوم از خرافات و جهل نجات پیدا کرده و یا نه، در جهل و خرافاتی بسیار عمیقتر فرو رفته است؟»7 نکته مهم دیگری که آوینی بدان میپردازد این است که علوم مدرن تداوم و تکامل علوم سنتی نیست بلکه این دو، تفاوت مبنایی با هم دارند: « توضیحی که در همین جا ذکر آن لازم است این است که مقصود حقیر از علومیکه مذکور افتاد ـ ریاضیات، هندسه، هیأت و نجوم، طب و سیاست ـ هرگز آن چیزی نیست که امروزه در دانشگاهها تدریس میشود. سیری که بشر غربی در قرون جدید در جهت جدایی علم و دین از یکدیگر پیموده به تغییری اساسی در مبانی و مفاهیم علم ـ به مفهوم رایج آن ـ منجر شده است، تا آنجا که دیگر نمیتوان گفت مقصود امروزی ما از هندسه و هیأت و طب و سیاست و دیگر علوم همان چیزی است که مورد نظر قدما بوده است.... فیالمثل در مورد طب، نباید پنداشت که علم پزشکی امروز صورت تکامل یافته طب قدیم است؛ علم پزشکی اصولاً بر مبانی دیگری استوار است. در قدیم انسان را از یکسو جزئی از طبیعت و از سوی دیگر جامع همه طبایع میدانستهاند و بدین ترتیب سعی میکردهاند که نظم داخلی بدن انسان را دقیقاً در انطباق با طبیعت خارج شناسایی کنند.... آنچه در زمینه علم طب و پزشکی امروز گفتیم درباره همه علوم دیگر، حتی ریاضیات و هندسه نیز صادق است. همه این علوم در گذشته بر مبانی دیگری استوار بودهاند و فیمابین آنها و مجموعه اعتقادات مذهبی و فلسفی انسان پیوندی کامل برقرار بوده است. این پیوند اکنون بریده شده و به اعتقاد حقیر، این انقطاع نه بهعلت تخصصی شدن علوم، بلکه بهعلت جدایی علم و دین از یکدیگر حاصل شده است. تخصصی شدن علوم، خود معلول همین جدایی است و البته پر روشن است که اگر این تخصصی شدن بیش از حد اتفاق نمیافتاد، هرگز بشریت به تکنولوژی امروز دست نمییافت.»8 نظام آموزشی مدرن از دیدگاه آوینی به تبع نقد علوم مدرن ، نظام اموزشی مدرن نیز مورد نقد و ایراد قرار میگیرد. این نظام ضمن این که محصول جدایی علم از دین و مبتنی بر علوم سکولار و منقطع از غیب است9 ، محصول و زاییده انقلاب صنعتی برای به حرکت در آوردن چرخهای ماشین توسعه است. هر آدم منصفی با کمیتحقیق خواهد پذیرفت که این نظام آموزش مدرسهای و دانشگاهی با این صورت و کیفیت زاییده انقلاب صنعتی است. حتی آدمیمثل الوین تافلر نیز که پاسدار تمدن غرب و مداح بیجیره و مواجب امپریالیسم آمریکاست، در کتاب «موج سوم» مینویسد: با انتقال کار از مزارع و منازل میبایست کودکان را برای زندگی و کار در کارخانه آماده ساخت. صاحبان اولیه معادن، کارخانهها و آسیابها در انگلستان در حال صنعتی شدن ... دریافتند که «تقریباً تربیت افراد بالغ اعم از روستاییان یا افراد شاغل در صنایع دستی برای کار مفید در کارخانه غیر ممکن است.» [ بنابراین، باید به سراغ کودکان رفت و آنان را از کودکی برای کار مفید در کارخانهها آماده کرد.] آماده ساختن جوانان برای نظام صنعتی بسیاری از مشکلات بعدی این نظام را به مقدار معتنابهی حل میکرد. در نتیجه ساختار مرکزی دیگری برای جوامع موج دوم به وجود آمد که همانا آموزش و پرورش همگانی بود.10 اما از آنجا که همگان در سرتاسر عالم، پرورش یافته این نظام هستند و توسعه با اصول و شیوههای معمول را پذیرفته اند ، به ذهن کسی خطور نمیکند که مبادا کارکرد این نظام در جهت تعالی روحی و معنوی بشر نباشد و باید به دنبال استقرار نظام دیگری از تعلیم و تربیت بود.11 نظام آموزشی مدرن ، خادم توسعه آوینی با ایوان ایلیچ نویسنده و منتقد نظام آموزشی مدرن، همراهی زیادی نشان میدهد. ایلیچ نیز این نظام را صرفا در خدمت رشد و توسعه مادی آ ن هم از نوع مدرن آن میداند : « ایوان ایلیچ این نسبت یا رابطه علّی را که فی مابین آرمان توسعه اقتصادی و نظام آموزش مدرسهای و دانشگاهی وجود دارد به خوبی شناخته و اصل انتقادات خود را بر آن قرار داده است. او میگوید: برای آنکه مسئله آموزش و مدرسه، تمام اهمیت خود را پیدا کند، باید آن را در کل جامعی که مذهب یا ایدئولوژی حاکم بر جهان امروز است مورد بررسی قرار داد. این مذهب جدید که کشورهای پیشرفته صنعتی قافلهسالاران آنند و کشورهای عقبمانده دیوانهوار میکوشند تا به هر وسیله شده از سعادت نیل به آن محروم نمانند، آرمان «رشد و توسعه» است. مشاهده نشان میدهد که این آرمان، مورد نظر و خواست تمامیکشورهای بزرگ صنعتی و نیز منتهای آرزوی ممالک پس قافله است. آرمان که پذیرفته شد، دیگر به عهده «علم» است تا راه منحصر به فرد این «رشد و توسعه» را با تکیه بر اصول متعارف و بدیهیاتی که هیچ کس دربارهی آنها شک نمیکند، تا کوچک ترین جزئیات، تعیین و تحمیل کند. انتهای راه رشد و توسعه، مصرف بیکران است. مصرف بیکران، همان مدینه فاضله و همان کمال مطلوب بشری است که در دورههای «ماقبل علم» به صورت تخیلی «زندگی جاودان» وجود داشت.»12 در هر صورت نظام تعلیم و تربیت مدرن نیز مثل دیگر ساختارهای مدرن تحت سلطه بلا منازع اقتصاد و حاکمیت پول و سرمایه است . اقتصاد ـ با مفهوم کنونی آن ـ سلطان بلامنازع عصر جدید و محور تعیین کننده خط مشیهای سیاسی، اجتماعی و حتی علمی، فرهنگی و هنری است. نظام آموزشی مدرسهای و دانشگاهی یکی از تنها مواردی است که در وهله اول مستثنا به نظر میرسد و کمتر کسی در سراسر جهان از همان آغاز خواهد پذیرفت که نظام آموزشی کنونی جهان نیز از سلطنت اقتصاد آزاد نیست، چه برسد که قبول کند اصلاً این نظام آموزشی در جهت توسعه اقتصادی با روشهای معمول پایهگذاری شده است و «آموزش و پرورش» را نباید به مفهوم مطلق «تعلیم و تربیت» فرض کرد. آموزش در جهان امروز دقیقاً به معنای آموزش کادرهای تخصصی مورد نیاز برای توسعه اقتصادی به روشهای معمول است و حتی اگر روشهای دستیابی به توسعه اقتصادی را تغییر دهیم، دیگر این نظام آموزشی به درد نخواهد خورد و با تغییر دادن غایات و اهداف، پرروشن است که نظامهای آموزشی نیز تغییر خواهد کرد.13 ارزش علم در جهان امروز چیزی جز ارزش تجارتی نیست14 و مدارس و دانشگاهها در کار ساختن و تربیت انسان واجد فضایل و مکارم اخلاقی که باید اساسی ترین هدف یک نظام تعلیم و تربیت مقبول دین باشد نیستند بلکه عمدتا در کار تعلیم علومیهستند که بتوانند راه تصرف فاوستی در طبیعت را هموار سازند.15 تهاجم نظام آموزشی مدرن به ارزشها آوینی نظام آموزشی کنونی مدرسه ای و دانشگاهی را در سرتاسر دنیا که مبتنی بر مبانی تعلیم و تربیت مدرن است ، مهاجمیبزرگ به همه ارزشها میداند : «محتوای علمیسیستم آموزشی کنونی که کاملاً بر مبنای تفکرات غربی بنا شده است به خود حق داده که همه امور را بر محور همین نحوه تفکر خاص تحلیل و تفسیر کند، تا آنجا که در سراسر جهان هیچ چیز نمیتوان یافت، مگر اینکه مورد تعرض این نظام فکری خاص قرار گرفته و درباره آن فرضیه پردازی شده است؛ انسان و جهان، روح و جسم، اقتصاد، سیاست، اجتماع، تاریخ، هنر و... بر همین قیاس حتی موجودات مجردی همچون فرشتگان، موجودات تاریخی و یا موجوداتی موهوم و خیالی مثل دیو و پری... نیز به مثابه موضوعی برای پژوهش در حیطه تعرض این نظام فکری قرار گرفتهاند.»16 مدرسه محل قربانی شدن اعتبار ، شخصیت ، حرمت و حیثیت انسانی به پای بت علم و تکنولوژی است17 و از همین رو علم زدگی و تکنوکراسی سرنوشت محتوم قریب به اتفاق دانشجویان دانشگاهها است.18 چگونه میتوان به اسلامی کردن نظام تعلیم و تربیت جدید دست یازید؟ بدون شک این امر با افزودن چند واحد معارف اسلامیو ... میسور نیست . اگر کسی بر این گمان باشد ، بدان دلیل است که به عمق و ابعاد تعارض این نظام با نظام تعلیم و تربیت طراز اسلام پی نبرده است. ضمن آن که مشکل نظام تعلیم و تربیت جدید منحصر به علوم انسانی نبوده و علوم تجربی نیز از آنجا که بنیان، جهت و حتی روش پژوهشی خویش را از فلسفهی غربی اخذ کردهاند، بر خلاف باور رایج و شایع، دچار مشکل بوده و ماهیتی سکولار و غربی دارند.19 آوینی نظام تعلیم و تربیت مطلوب خود را تا حد زیادی در حوزههای علمیه میبیند و البته از این که حوزههای علمیه از علومیچون ریاضیات ، هندسه ، نجوم ، طب و... ( بدان گونه که در گذشته بوده اند و نه به صورت مدرن آن که به باور او تفاوت ماهوی بین نوع سنتی و مدرن این علوم وجود دارد) فاصله گرفته اند ، گله مند است .20 البته آوینی از علما و روحانیونی که بر نظام آموزشی جدید حتی فی الجمله هم مهر تایید میزنند و در پی انتقال سیستم آموزشی جدید و محتوای علمیآن به درون حوزهها هستند ، انتقاد میکند.21 علت دشواری اصلاح نظام آموزشی مدرن آوینی امر اصلاح نظام آموزشی مدرن را بسیار صعب میداند چرا که عقل علمیجدید نه تنها بر دانشمندان غربی بلکه بر همگان جز عده ای انگشت شماراز علمای الهی سیطره یافته است22 و امکان فهم انتزاعی و غیر حقیقی بودن علوم جدید از همگان سلب شده است ، چرا که همگی از کودکی در فضای متاثر از همین نظام آموزشی، پرورش یافته اند و گزینه دیگری را در پیش روی خود ندیده اند: «علت عدم آگاهی بشر امروز نسبت به انتزاعی بودن علوم جدید نیز در همین جاست که او هرگز فرصت لازم را برای تامل و تفکر در نظم بسیار دقیق و گسترده ای که با ظرافت تار و پود خود را حتی تا کوچک ترین زوایای زندگی شخصی و خانوادگی انسانها کشانده است، نمییابد. انسانها هرگز اجازه ندارند آنگونه که میخواهند زندگی کنند؛ آنها در بیمارستانهایی به دنیا میآیند که تابعی از یک سیستم بسیار گسترده جهانی است، و در خانه ، درمیان خانواده ای بزرگ میشوند که هر یک به نحوی در سیطره همان نظم گسترده است. کودکان همواره با با تلویزیون رشد میکنند و تلویزیون نیز با پیچیده ترین شیوههای روانشناسی اجتماعی، تلاش دارد تا مردم را نسبت به استمرار وضع موجود امیدوار سازند و آنها را مطلقآ از هر اندیشه ای که مفید فایده ای نیست و کاربردی ندارد، باز دارند... مدارس و دانشگاهها نیز متعهد به تعلیم علومیمفید هستند؛ علومیکه بتوانند راه این تصرف فاوستی در عالم طبیعت را همواره سازند... و هر چه جز این باشد بی فایده است.»23 اما با وجود این صعوبتی که آوینی از آن سخن میگوید ، او از ضرورت اقدام برای این وضعیت در پرتو نور قران و عترت سخن میگوید: «همه احکامیکه امروز در کتابهای علوم انسانی به نام علم در سراسر جهان اشاعه مییابد معالاسف از ظلمات کنونی فرهنگ غرب منشأ گرفته است و راه جز به ترکستان نمیبرد. بازنگری این احکام و گشودن حقایق در پرتو نور قرآن و روایات قسمت اعظم از وظیفهای است که ما در جهاد اعتقادی بر عهده داریم. مسئولیت ما در برابر حق به جهاد نظامیبا استکبار خاتمه نمییابد و برای اشاعه فرهنگ اسلام در سراسر جهان چاره ای نیست جز اینکه ما با فرهنگ و فلسفه غرب به جهاد برخیزیم، فرهنگ و فلسفهای که پشتوانه حیات سیاسی استکبار و ریشه آن است. شناخت مبانی تاریخی تمدن غربی از لوازمیاست که ما را به ماهیت حقیقی این تمدن نزدیک خواهد ساخت.»24 پی نوشتها: 1 . توسعه و مبانی تمدن غرب ، ص 123 2 . مقاله : آزادی قلم 3. مقاله : تکنولوژی ارتباطات 4 . توسعه و مبانی تمدن غرب ، ص 178 5 . مقاله : تکنولوژی ارتباطات 6 . توسعه و مبانی تمدن غرب ، ص 160 7 . همان ، ص 179 8 . همان ، ص 169 9 . همان، ص 173 10 . همان ، ص 174 11 .همان ، ص 157 12 . همان ، ص 159 13 . همان ، ص 165 14 . همان ، ص 163 15. مقاله : آخرین دوران رنج 16. توسعه و مبانی تمدن غرب ، ص 177 17 . همان ، ص 163 18 . مقاله : تکنولوژی ارتباطات 19 . توسعه و مبانی تمدن غرب ، ص 181 20 . همان ، ص 169 21 . همان ، ص 180 22 . مقاله نوح نبی و تاریخ تمدن 23 . مقاله : آخرین دوران رنج 24 . توسعه و مبانی تمدن غرب ، ص 223 |
ضرورت بازگشت به معارف قرآن واهل بیت علیهم السلام / مدیر مسئول
سخن گفتن از ضرورت باز گشت به مکتب و معارف قران و اهل بیت علیهم السلام در اصلی ترین کانون تشیع در جهان و با وجود استقرار سی ساله نظامیاسلامی شیعی در آن، شاید برای بسیاری امری غریب و غیرمنتظره بنماید اما واقعیت این است که سخن گفتن از مظلومیت و مهجوریت اهل بیت علیهم السلام و به تبع آن مهجوریت قران همچنان ضرورت داشته و نیازمند توضیح و تبیین است. درست است که اکنون ایران اسلامیو شیعی کانون گرمترین و پرشورترین احساسات و محبتها نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است اما از ذکر این نکته نیز نمیتوان فرو گذار کرد که همپای این احساسات و ابراز محبتها، تعلق معرفتی و اندیشهای به مکتب و معارف نورانی اهل بیت علیهم السلام گسترش و تعمیق نیافته و بلکه به دلیل عواملی بعضا رو به تضعیف نهاده است. |