مقالات وارده - ابهت بزرگان منکوبتان نکند، استقلال نظری خود را حفظ کنید |
|
|
|
نوشته شده توسط حیدر رحیم پور
|
فرض است پيش از پرداختن به فلسفه حتي پيش از دورههاي حفظ و قرائت فلسفه ديگران، نيكو به منطق پردازيم تا خوب دريابيم چه ميگوييم و چه ميشنويم و ميزانی براي سنجش نظرها داشته باشيم. ديگر اين كه هر واژهاي كه به زبان ميآيد معني و منظور آن آشكار باشد تا بحث صرفاً فلسفي باشد و انحرافي حاصل نشود. چه بسيار ديده ميشود كه در مناظرات، مقصود طرفي از به كار گيري واژه، معناي فلسفي آن ميباشد و طرف ديگر با عنايت به معناي لغوي يا كلامي و يا اصطلاح شرعي به پاسخ مي پردازد و برخي هم نا خودآگاه مغشوش و مخلوط، سخن مي گويند و معاني، گم و گور ميگردد و پاسخ ها ناكارآمد. و مهمتر اين كه واضح باشد، آيا بحث و مناظره، پيرامون "آفرينش" آفريدگار است يا "پرورش" پروردگار؟ زيرا ساختار هستي به مشيّت مسبّبالاسباب و حكمت باريتعالي بر پايه علت و معلولها و سبب و مسبّبها بنا شده و كمال آن بر پايه آكل و ماكول و چرخة طبيعت ميباشد و در نظام طبيعت، پيماني كه آفريدگار با مخلوقات بسته، اين است كه بايد به اقتضای آفرينش خود عمل كنيد؛ بدين معني كه اگر شمشير در كف علي علیه السلام باشد در حدّ تيزي خود و زور بازوي علي علیه السلام پاي تجاوز عمرو ابن عبدود را قطع كند و اگر در قبضة ابن ملجم، فرق علي علیه السلام امام عدل را بشكافد، چه اگر به وظيفه ذاتي خود عمل نكند كار جهان، مختلّ ماند و نظام طبيعت در هم ريزد و در نظام پروردگاري، معاد، بيمعني گردد. چه تكليف انسان به اقتضاء داشتن عقل و اراده و توان انتخاب است و راهنماييهاي پروردگار. توان انتخاب هم بمانند توان ديگر داشتههاي انسان است و ميتواند آن را در مسيري به كار گيرد كه عقل و علم و آموزههاي الهي آگاهش ساخته و يا به ساز شيطان و هوس ها برقصد. چه آشكار است آفريدگاري كه به او قدرت انتخاب عطاء فرموده و به آموزشها فرمان داده است؛ گرچه توان انتخاب داري ليكن حق انتخاب زشتي ها و پليديها را نداري و پيشواي مذهب فرموده است كه اهل مذهب عدل و اختيار باشيد؛ پس در هر امري به اقتضاء مذهب عدل، موظف به گزينش بهترين ميباشيد. چه قدرت انتخاب هم مانند ديگر قدرتها است و ارسال همه كتاب هاي آسماني و فرستادگان پروردگار براي همين بوده است كه آدمي، خوب و بد را بشناسد و به انتخاب خود، خوب را اختيار كند و همين است كه شيعه علي علیه السلام را اهل مذهب عدل و اختيار ميخوانند، و اين است كه آنان كه تربيت عترت علیهم السلام را نمي پذيرند و خود، مدّعي آموزگاري ميشوند، با آن همه تفلسف و دانشي كه اندوخته دارند، گاه به بيراهههاي غريب ميروند. چرا صاحب نامی چون ابنعربي ميگويد، هارون برادر موسي علیه السلام از آنجا كه نميدانست پرستش گوساله، عين پرستش خداست! بر گوساله پرستان اعتراض كرد، و موسي علیه السلام برادر را توبيخ كرد كه چرا مزاحم آنان شدي؟ زيرا وي چون غربيان امروز، نفس "انتخاب" را حجّت دانسته است. با اين كه هزاران پيامبر و همه كتاب هاي آسماني پرستش را منحصر به ا... دانستهاند و شعار لا اله الا ا.. شعاري نيست كه به گوش مسلماني نخورده باشد. دردناكتر اين كه با آن همه كمال و دانش، توجه ندارند، آناني كه گوساله سامري را خدا كردند، سَحَره و كَهَنة نفوذي در دين موسي علیه السلام بودند، نه مؤمناني كه به پيامبري موسي علیه السلام ايمان آورده بودند. ببين كه نوابغ متكي به خود، گاه چه غريب ميلغزند! به حاشيهها مشغول و از بحث به دور افتادم. ابتداء به شرح اللّغه پردازم و نخست به "عقل" كه مخلوق اوّل است: "العقل نور رحماني به يدرك النفس ما لا يدرك بالحواس". آري شرع هم چنين معنايي را براي عقل ميپذيرد ليكن آن را به آثارش ميشناساند و در يك جمله مي فرمايد" العقل ما عبد به الرحمان" و با همين، تمام شئون عقل را به اهلش ميشناساند. ميفرمايد، عاقل تواني دارد كه بدان ميتواند با پندار و گفتار و كردار و رفتار خويش، رحمان هستي آفرين را عبادت كند. بدين معني كه به مانند خليفهاي به طبيعت خدا نگریسته و هر لحظه به بهبود طبيعت ميپردازد. و با اين تعريف از عقل، آن كه بمب اتم ميسازد و به تخريب آفريدههاي آفريدگار مي پردازد، جاهل است و عاقل نيست. چه آفريدگار را به جاي عبادت، معصيت ميكند. آنچنان كه در نظام پرورش، "ولّي" كسي است كه "نبيّ" صلی الله علیه و آله را پيروي ميكند و بر كشتزار نبي، به گونهاي ميبارد كه نبي باريده است نه "جرجر" كه مزرعه را بكوبد و رويشي نداشته باشد و نه "شر شر" كه همه چيز را با خود بروبد و درهم بريزد و نه حتی "نم نم" كه زمين، ياراي روياندن گلهاي محمدي را نداشته باشد تا در سطح، خاشاكي به نرمي ابوموسي اشعري برويد و در كنار، خارهايي به چغلي عمرو عاص كه هنوز سي دهه بيشتر از رحلت پيامبر صلی الله علیه و آله نگذشته است، خلافت دلخواه خود را تبديل به سلطنت كنند و جبّاراني بر تخت حکومت و سلطنت بنشانند كه به گفته قرآن، اشدّ كفراً و نفاقاً باشند (و نمونهاش را امروز مي بينيم) تا مسلمانان، ديگر مزة حكومت ديني را نچشند. همچنين فرهنگ لغت، "علم" را چنين تعريف ميكند: "العلم حصول الحقيقه و ادراكه و كماله اتقان و يقين". شرع مقدس چنين معني و مفهومي را از واژه "علم" ميپذيرد با اين تعريف كه مدركات را محصول علم ميداند و ذات علم را نور ميشناساند: "العلم نور" . با مثلي به زيبايي تعريف پردازم. فرض فرماييد اطاق تاريكي برابر شما قرار دارد و نميدانيد در اطاق، چه ميباشد و چه نميباشد و چون كليد برق را ميزنيد همه چيز براي تان آشكار ميگردد و آنچه در خانه ميباشد معلومتان ميگردد و با اين توضيح، آشكار ميگردد كه گوياترين تعريف علم ، تمثيل او به واژة "نور" است. و با اين تعريف از علم در مي يابيم، گوياترين تعريف علم، تشبيه آن به نوراست زيرا ارزش اين هر دو، ذاتي و خاصيت آنان آشكارسازي و منوّرسازي است و گواه صادق، اين كه علم و نور، هر دو داراي درجات و مراتبي ميباشند، با نور شمعي ميتواني فقط پيش پاي خود را ببيني و با نور نور افكني، ميداني را مي بيني و با نور خورشيد، تا هر كجا كه چشم توان ديدن دارد و آنكه بتواند خود را به نور سماوات و الارض، منوّر سازد ميتواند همة "ما في السموات و الارض" را ببيند. پيامبر صلی الله علیه و آله از معراج باز ميگردد و با كسي از همة آنچه در معراج بر او گذشته سخن نميگويد، قرآن هم سربسته ماجرا را خبر ميدهد و فقط ميگويد "اوحي الي عبده ما اوحي"؛ ليكن همين كه به زمين بر ميگردد علي علیه السلام خدمتش ميرسد و پس از تبريك ميگويد، ميدانم آن "ما اوحي" چه بود؟ با آنكه هرگز كسي جز پيامبر(ص) به معراج راه نيابد. چه علي علیه السلام به نور سماوات و الارض، منوّر بود و شاهد نوراني ماجرا و با اين اقرار علي علیه السلام ، آشكار است ياوهگويي آنان كه ميگويند آن دست پس پرده، دست علي علیه السلام بود. آنان دشمن علي علیه السلام مي باشند و در صورت دوستي، دشمني ميكنند و يا شيعه غالي و بيمعرفت و اهل تجسّماند و با جهلشان خدا و علي علیه السلام ميسازند. آري برخي از علوم چون نوري درخشان بر سينهاي ميتابد و موجودي را آنچنان منوّر ميسازد كه همه چيز را مي بيند و هر ناديدني براي او ديدني گردد . «العلم نور يقذفه ا... في قلب من يشاء»، گرچه كمال علم زميني به تحصيل مي باشد. و امّا "شرع": «الشرع طريق اظهر الحق و قمع الباطل». در لغت، "شرع" به روشي گفته مي شود كه حق را به كمال مينماياند و باطلي را افشا ميسازد. اين واژه پس از آن كه اصطلاحي ديني و حقيقت متشرّعه هم ميگردد به همين معني به كار گرفته شده، ليكن چون تحققش به جز از پروردگار از كسي صادر نگردد، شارع، فقط آفريدگار و پروردگار هستي است؛ آن كه خطا پذير نباشد. بنابراين فرض است كه چون ناآگاهي يا كافري در مناظره، واژة شرع را به معني مطلق "روش" در مناظره به كار گرفت آگاهش سازيد كه اين واژه، توقيفيه مي باشد؛ چه شارع، فقط رب العالمين است. پس از شناخت معاني واژههاي عقل و علم و شرع، آشكار ميگردد كه شناخت علمي، اخصّ از شناخت عقلي ميباشد و "علم"، عقالي است كه اجازه نميدهد عقل پا به گليم "وهم و تخيّل" فرا نهد و تصورات عقلي را تصديقي علمي پندارد زيرا تا تصورات به مرحله تصديق نرسد و در ظرف علم نگنجد نمي توان به معني حقيقي، آنها را "عقلي" شمرد و نيز شناخت شرعي، اخصّ از شناخت علمي و عقلي است؛ زيرا علمي كه به بشر عطا شده، محدود است. چه قرآن ميفرمايد اندكي از علم به اولاد آدم بخشيده شده "و ما اوتيتم من العلم الّا قليلاً" ليكن شارع شريعت، همان آفريدگار و پروردگار جهانيان است و اين نيز مشخص است كه مراد ما در اين جا، عقل و علم جزيي است كه علم و عقل را بد نام ساخته و گر نه در حقيقت، فرق اين سه، قابل تصور هم نميباشد زيرا خداوند، عقل آفرين و عليم بر هر چه هست ميباشد و «ما حكم به الشّرع حكم به العقل و ما حكم بهالعقل حكم به الشرع» و علم ما در حد وسط قرار دارد. با اين توضيحات به سراغ بچه هاي دوره هاي قرائت فلسفه و مقلدان طوطي گونه فلاسفه حقيقي ميرويم و عرض ميكنم كه چرا بزرگاني كه براي بالابردن سطح فكر و تفلسفتان به شمايان توصيه ميكنند بين بافتههاي خود و احكام شرع، تفكيك قائل شويد آنان را ضدّ فلسفه ميپنداريد و چگونه ميتوانيد تصور كنيد كه كسي فلسفهاي نداشته باشد و ضدّ فلسفه ديگري باشد؟ بزرگاني كه نميگويند به تفلسف نور نپردازيد بلكه ميگويند اگر مسلمان و متشرع مي باشيد، اگر عاقل و عالم مي باشيد، اگر فهميدهايد كه شرع، اخصّ از علم و عقل است، هر گاه در تفلسفتان به جايي رسيديد كه آن را باور داشتيد، پيش از ارائه به شرع، آن را مرادف شرع ندانيد و به حكم منطق و عقل و علم و تفلسف سالم، آن را به "شرع"، ارائه دهيد؛ اگر شرع آن را امضا كرد به خود، آفرين و خدا را سپاس گوييد؛ چه ارزش كارتان از هفتاد سال عبادت كور بيشتر است و خرسند باشيد كه "الهي انديش" مي باشيد و آن را به همه ابلاغ و به محتاجان بياموزيد؛ ولي اگر امضاء نكرد آن را به ديوار بكوبيد تا كه خداوند، باب علم را به رويتان بگشايد، زيرا شرع، محكي است كه سكههاي جعلي را به گوهريان ميشناساند. پس آشكار گرديد كه تا فيلسوفي، حكمتهاي شريعت را به پاي انديشه نبندد، حكيم نيست و بنابراين پس بيهوده، واژة "فيلسوف" را به "حكيم"، ترجمه كردهاند. چه اگر از قيد "حكمة" بگريزد كارش به آنجا ميكشد كه امام خميني (ره) كه هر گونه فلسفه را خوانده و شيره آنان را مكيده است ميگويد، در همه جهان، دو فيلسوف، يافت نميشود كه هماهنگ باشند ليكن اگر همه پيامبران و اولياء گرد هم آيند، حتي يك اختلاف نظر هم ندارند. نيز چرا هنوز ندانيد كه جنس "فلسفه"، اعمّ از انواع "فلسفه" است و افراد هر نوع، اخصّ از آنند و شخص فلسفهاي كه آيين خود، برگزيدهايد، فردي از نوعي مي باشد و حضرتتان به تعصب جاهلي، هر كس را به پاية فلسفة معبود شما انتقادي بورزد، ضدّ فلسفه ميخوانيد؟ حبّذا بر اين همه فيلسوفي!! و شگفت اين كه سقراط به جبران همين پر حرفيها و اين گونه ادعاها بود كه خود را فيلسوف يعني "دوستدار دانش" ناميد چه "تروتو ماسين" خود را "سوفيست" يعني داناي بزرگ و علّامة دهر، و پاسخگوي هر مسئله ميشناساند و سقراط كه در همه عمر، يكبار هم واژة "ميدانم" را بر زبان نياورده بود، به تنفّر از چنين نام و ادعايي، خود را فقط فيلسوف و "دوستدار علم" شناساند و اين واژه در ميان شاگردان، "اصطلاح" گرديد؛ ليكن چيزي نگذشت كه چون اهل تحريف، واژة "فيلسوف" را افتخاري براي صاحب نظران ديدند، معني "سوفيست" را در شكم واژه "فيلسوف"، چپاندند و متواضعانه!! تكبْر ورزيدند، و مصيبت اين كه بسياري از پر ادعاهاي امروز، نه سوفيست ميباشند و نه فيلسوف؛ چه اگر دوستدار علم يعني طلبه و يا دانشجو بودند ميدانستند كه منتقدان ديدگاه ايشان، اهل كتابند و حديث و قرآنشان، عالمان را ستايش ميكند و كساني كه تنها "بار كتاب" را بر دوش ميكشند به حماري تشبيه كرده و در طول و عرض جهان، تنها مكتب ماست كه كتابهاي ناشر سنّتهاي دينياش، از ستايش "عقل و علم" و نكوهش "جهل" آغاز ميشود و عبادت بيخرد و بيدانش را از جنبه ارزشي، به هيچ ميگيرد. در مقام تحقير نيستم و عقيده خود را مي نويسم؛ خود باوران بي خرد، نه فيلسوف ميباشند و نه سوفيست و نه هم متكلم شيعي مذهب. بلكه آنان نيز متكلماني اشعري مذهبند كه خود را "سوفيست" ميپندارند و "فيلسوف" مينمايانند با اين فرق كه متكلمان اشعري مذهب، گرچه بيتعقل و تفكر سخن ميگويند و دينداري ميكنند، ليكن پايه باورهايشان، ظاهر كتاب و حديث است ليكن پايههاي تفلسف و فلسفة اين سوفيست نمايان، تفلسف ديگران است و به نظريات آنان، متعصبتر از ايمان خودشان مي باشند و گوياتر اين كه بايد گفت، حتّي اشعري گونه، معتزلي انديشند و با تعصب جاهلي به كساني كه بر پايه مكتب معتقدند كه "كمال الايمان بالتفكر و كمال العباده العلم"، ميگويند، شمايان، ضدّ فلسفه ميباشيد!! قربانتان؛ فلسفه عملي به سرعت نور در حركت است، شما هم حرف تازهاي بزنيد زيرا پيامبرتان مي فرمايد: "من كان يوماه سويّ فهو المغبون" و علي علیه السلام پيشواي مذهبتان، ميگويد: "ويل لمن كان يوماه سويّ". ما هم ميدانيم همه آنان كه نامشان در تاريخ به ثبت رسيده قطعاً گفتنيها داشتهاند و از جمله جناب ابن عربي امّا از سويي مطالبي نيز گفته است كه كودكان نميگويند. از آن قبيل كه هارون نميدانست كه پرستش گوساله عين پرستش خداست و بر مردم گوساله پرست اعتراض كرد و موسي علیه السلام پيامبر خدا او را توبيخ كرد كه چرا مزاحم پرستش آنان شدي؟!! ابن عربي كه مسلمان است، پيامبر صلی الله علیه و آله چهارده قرن پيش ميفرمايد: «اطلبوا العلم ولو بالصّين» و چين، منحصر به بتپرستان بود. آري، بسياري از مشكلات از آنجا سرچشمه ميگيرد كه مسائل "آفرينش" و "پرورش" را خلط ميكنند و در چنين خلطي حتي موسي علیه السلام كليم ا... نيازمند به رهنماست و بر عبد صالحي كه از نظر او، بيدليل!! كشتي را سوراخ مي كند و جواني را ميكشد و براي اهل قريهاي كه ميهمان نميپذيرند كارگري كرده و ديوار ميسازد، اعتراض دارد. زيرا ساختار الهي آفرينش به ارادة پروردگار عالم، بر پايه علت و معلولها و سبب و مسبّبها ميباشد و دوام و تر و تازگي هستي بر محور نظم آكل و ماكولي ميگردد. آنكه بدون رهنما به "هستي" ميانديشد، به يقين، صلح كلي ميگردد. با همه اينها، نبايد ارزشهايي را كه همين ابنعربيها به تفكر، آفريدهاند ناديده گرفت و به جرم اين كه جايي ميگويد مخلوقات، صورت تفصيلي خداوند و خدا، صورت اجمال مخلوقات است! و به آشكار ميگويد "ان الواجب الوجود كل الاشيا ء"! صدها نوآوري و ارزشي را كه آفريده، به دور افكند. بيهوده به حاشيه رفتم، سخنم اين بود كه ارزشها را به حكم اسلام، از هر كه ميشنويد و هر كجا مييابيد به جان بخريد امّا به خاطر سخنان خوب اشخاص، بندة آنان نگرديد و استقلال نظري خود را حفظ كنيد و ابّهت بزرگان، منكوب تان نكند، چه گاهي شمايان از آنان پيشتر مي فهميد و آنان خطا ميكنند و آنچه منزّه و ملاك و محك است، كتاب خدا و سنّت است. همواره شاگرد مكتب صادق علیه السلام و باقرعلیه السلام باشيد كه به نور خدا منوّرند و شيعه علي علیه السلام صاحب نهجالبلاغه باشيد و به نيازهاي روزگارتان و تفكر در آلاء ا... بپردازيد و اگر ميخواهيد بيانديشيد و تفكر و تفلسفي بكنيد بر پايه اين بيان نامة معصوم علیه السلام باشد كه: «لا اله الّا الله الّذي ارتفعت من مطارح الفكر جلاله . فلا تفكروا في ذاتالله ، تفكروا في آلائة و اعرفو الله بالذي لا تدرك بالعقول و اوهامها و لا الالباب و اذهانها و لم يكلف الله معرفته و لم يجعل له سبيلا و لا يكلف الناس الا وسعها و اذا انتهي كلام الي ا... فامسكوا اذ ليس كمثله شي و لا يقاس قل هوالله احد ، الله الصمد لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد اذ من وصف الله بخلاف ما وصف نفسه ، فقط اعظم الفرية علي الله بوصفه اذ كل ما وقع عليه اسم شي ما خلا الله فهو مخلوق و الله خالق كل شي.» و بر پايه اين فرمان، بهتر است اگر ميخواهيد به خدا نزديك شويد به آلاء خدا پردازيد و در ذهن ها بت نپرستيد و به ستايش آن نپردازيد؛ چه، فرقي نميكند كه بت خود را در كاسه سر پنهان كنيد يا در بتخانه گذاريد. هر دو بت را پيامبر صلی الله علیه و آله با بر شانه كشيدن علي علیه السلام ميشكند. اگر مي خواهيد به فرهنگ بپردازيد، به آنچه پيامبر صلی الله علیه و آله در غدير خم، بخشنامه اعلان فرمود بپردازيد؛ بويژه اكنون كه كاربرد آن خطبه و ارزش وليّ فقيه را ديديد و يا به آلاء ا... پردازيد و چون آن برادران دانشگاهي آبروي شيعه باشيد كه به هسته و نانو پرداختند و پزشكاني كه ايران جعفري را سرافراز فرمودند و يا چون آنان كه به قواي مسلح ما استطاعتي كافر ترسان را آفريدند. و اگر ميخواهيد بر فهم كتاب و سنت هاي آئينتان بيفزاييد، با كاوش هاي جديدي در فهم بيشتر آيين پردازيد. به گوش باش برادر، به خدا اين نقص است كه ما هنوز در فهم قرآن مان از بيگانه و در فهم نهجالبلاغه از غير شيعه، ياري بجوييم. آيا رواست كه با اين همه ادعاء، معاني واژههاي دين و مذهبمان را از لغتنامههايي بياموزيم كه بسيارشان اگر غرضي نداشته باشند، دانش و قدرت استنباط معاني لغات را نداشتهاند؟ برويد "المنجد" بخوانيد و ببينيد پيرامون واژة حياتي "وليّ"، چه اسطورههايي نگاشته است؟ چه زشت است كه براي طلاب و فهم كتاب و سنت هاي ما يهودي لغتنامه بنويسد و حوزة ما تنها مصرف كننده باشد!! المعجم و الفهرس و شرح نهجالبلاغه عليعلیه السلام را برادران سنّي مذهب بنويسند و ما مشغول ريزهخواري ته سفره پيشينيان باشيم؟ آيا اين نقص نيست كه ما هنوز هم به شدت، نيازمند فقه اللّغة راغب باشيم؟! واگر ميخواهيد به فقه اكبر بپردازيد، تفلسف و تدبرتان بر پايههاي محكمات كتاب و سنت باشد. به خدا قسم پيشوايانتان بهتر از ديگران به فقه اكبر واقف بودند و درايت داشتهاند و آيات كتاب بدون تحريف به حل مشكلات بسياري پرداخته است. به شذوذات نپردازيد و نه هم استدلال تقليدي به فلسفة اين و آن كنيد. چه پيامبرتان در غدير خم سوگند ياد كرد كه جبرئيل آنچه را كه ديگران نميدانند به من آموخت و من آنها را به علي علیه السلام آموختم. نميگويم متكلّمانه بحث كنيد. تفلسف ورزيد، ليكن بر پايه بنيادهاي آسماني و سپس انديشههاي خود را به كتاب و سنت ارائه دهيد و احكام را به خاطر اين كه با تصورات شما بسازند چاق و لاغر نكنيد. پندارهايتان را به محك الهي، تبديل به محكمات سازيد و آگاه باشيد كه مشكلات فلسفي روز، مشكلات ديروز نيست. سروران! روي سخنم تنها با متفلسفان نميباشد. من سي سال پيش نوشتم، حوزههاي علميه امروز بر پايه "تقليد"، اجتهاد ميكنند و بيشترين، به جاي تفقه و استنباط و حل مسائل روز، به تدريس و تحصيل دوباره مسائلي ميپردازند كه پيشينيان به خوبي حل و فصل فرمودهاند و نارواتر، به جاي اين كه پاسخگوي مسائل روزشان باشند بلكه مسائلي كه جهانيان را حيران ساخته است بپردازند، مسائل پيشينيان و دوراني را كه انسانها به سادگي ميزيستهاند ميپردازند. اينجا ميخواهم در شرمي كه دخترم برايم آفريد شمايان را هم شريك كنم. او ليسانس زيستشناسي و آشنا با مسائل روز است. چون ازدواج كرد، از اين كه خانهداري و ادامه تحصيل را ناسازگار ميديد، افسرده بود و برادرش كه شناخته شده است گفت در خانه با نام نويسي در دانشكدهاي ديني، به تحصيل ادامه بده و چنين كرد. ضمن مطالعات درسي، ملزم به مطالعه توضيحالمسائل شده بود و او به خوبي يك دانشجوي هشيار به مطالعة توضيح المسائل پرداخت و نتيجه گرفت، همه مسائل اسلام، ظاهراً دو سه هزار مسئله بيشتر نيست كه چندتايي پيرامون زكات و ماليات اسلامي و بيشترش پيرامون زكات ديمه كاران و چوپانان، فقير ترين قشر جامعه و از اين قبيل، اگر ديمه كار پيش از پرداخت زكات، چيزي از محصول را به فقيري داده باشد، بايد زكات آن را هم بدهد. ديمه كار حق ندارد بذري را كه كاشته از روي محصول بردارد اما در مسائل پيرامون زكات سكه، اگر پيش از سال، سكه هاي طلا را آب كند و آنها به حد نصاب نرسد طلاهايش زكات ندارد ( و من كه فقيه نيستم، چنين مفهومي را از اين حكم تصور كردم: سكه يا پول رايج كشور، زكات دارد). حدود يك ششم كتاب ها پيرامون طهارت و نجاست است و از اين گونه مسائل كه عرق شتر نجاستخوار، نجس ميباشد، با استخوان و پشكل نمي شود خود را تطهير كرد. تخم مرغي كه از شكم مرغ مرده، بيرون كشيده شود، اگر پوستش سفت شده باشد داخلش پاك و حلال است. دخترم با خواندن اين مسائل با رنگي پريده به پيشم آمد كه خدا نكند اين گونه توضيح المسائل به دست اروپاييان برسد كه چرا خوراك شتر، مدفوع باشد؟! و در جهاني كه روزي صدها تن تخم مرغ سالم تاريخ گذشته از صحنه خوراك انسان حذف ميشود، جهانيان چه تصوري از ما دارند اگر بدانند بحث روز ما تخم مرغي است كه از شكم مرغ مرده بيرون آيد و آن چگونه انساني است كه با استخوان و مدفوع حيوانات خود را پاكيزه مي كند؟! به او گفتم عزيزم، همه اين ها، روزي مسئله بوده است و سئوال كنندگان و پاسخ دهندگان هم بسيار دقيق. مشكل ما اين است كه نفهميدیم چرا پيامبر(ص) ميفرمايد، هر كه دو روزش برابر باشد مغبون است؟ بشنو تا غصه ات بيشتر شود. «شتر سوارمسلماني، دقيق و مقيد ميبيند اشترش مدفوع انساني را خورد و چون بر او سوار ميشود و اشتر عرق ميكند و به او هم سرايت ميكند، در پاكي و نجسي عرق شك ميكند و مسئله ميپرسد و عالم دانا پاسخ ميدهد، عرق اشتر نجاستخوار نجس است» و كساني كه به تقليد، اجتهاد ميكنند و روز خود را نميشناسند، اين مسئله را از كتاب پيشينيان نسخه برداري و براي ما نوشتهاند. و یا: «مرغ پيرزن فقيري، مرده و تخم سالمي از شكم مرغ مرده، بيرون آمده و كودك گرسنهاش چشم به تخم دوخته و زن متدين، نميداند كه اين تخم، پاك است يا نجس؟ و عالم دانا ميگويد، اگر پوستش بسته است آن را بشوي و به فرزند گرسنهات بخوران.» و یا: «مردي در بيابان، قضاء حاجت ميكند و سنگ و كلوخي براي پاكيزه كردن خود نمييابد و در كنارش استخواني يا پشكلي مييابد و به آن دفع مدفوع ميكند و چون به آبادي ميآيد از فقيهي مسئله ميپرسد و فقيه ميگويد، تطهير با اين گونه چيزها ميسر نيست برويد خود را بشوييد.» آن فقيه، زمانشناس بود و اجتهاد ميكرد امّا امروز از آنجا كه رسالهها بر پايه كپي برداريست، خواندن همانها را براي تو كه ميخواهي اسلام شناس روز باشي توصيه ميكنند. مسئله "آب كُر" هم يكي از مسائل عمده ما ميباشد و در پاكي "آب كُر" و پاكسازي آن، چنين تحقيقاتي شده، «كُر بايد سه وجب در سه وجب و در سه وجب باشد» با اين كه ظرف كُري، اين گونه محاسبه نمي شود و فرق هم نميكند كه آن وجب 35 سانت باشد يا 20 سانت، اين بر پايه توضيح المسائل نويسان اشعري مسلك است . حال ببينيم بر مبناي تحقيق توضيح المسائل نويسان معتزليِ مسلك، آب كُر چقدر مي باشد؟! مي نويسد، «آب كر، چند كيلو و 45 گرم است!» حال شما 45 گرم را با تفاوت وَجَبها مقايسه كنيد تا دريابيد چرا دخترم گفت خدا كند توضيح المسائل به دست تازه مسلماني كه گروه گروه به بركت انقلاب اسلامي مسلمان ميشوند، نرسد. و شيرين تر از همه اينها كه نوشتهاند، اين است كه منتقد بزرگ فلسفه، ميرزا مهدي اصفهاني مينويسد: «كُر كيلي شرعي نيست، كه درباره آن بحث شود و آن ظرفي بود كه بيشتر مردم عراق در خانههايشان ميگذاشتند و براي مصرف شان در آن آب ميريختند.» اضافه بر اين، تشخيص مصداق كه با فقيه نيست. فقيه فقط ميتواند بگويد، اگر رنگ يا بو يا طعم آب فرق كند، آب، قابل استفاده نيست . پاسخ امروز فقيه، كه روزي يك دريا آب تصفيه شده به هدر ميرود اين است، هر آبي را با كوچكترين احساس آلودگي، پاي درخت خانه بريز و اگر آپارتمان نشيني، پاي درخت تشنه بيرون خانه بريز كه شهرداري، آبيارياش نميكند، تا خشك شود و سپس بر ديوارها عكس درخت ميكشد!! سروران؛ فقيهان، متكلمان و فيلسوفان، آيا هنوز وقت آن نرسيده كه براي شناساندن اسلام محمدي صلی الله علیه و آله، مانيفيست جهاني و بيان نامة دينتان را براي عرضة به جهان بنويسيد؟ با اين كه مي بينيد صهيونيزم جهاني، اسلام را آيينی تروريستي چون آيين خودش مي شناساند و شيخ الحرمين و خليفه بحرين و قطر، با كردار ورفتار و تروريست هايشان اين اتهام را امضاء ميكنند!! مانيفيستي فقط در صد صفحه كه امت به دست تازه مسلماناني بدهند كه ميخواهند اسلام را بشناسند؟ و براي هر شناخت هر فصلي از احكام و عقايد ما، يك خروار كتاب را مطالعه نكنند و يا اسلام شناسي خود را از صفحات اينترنت! نياموزند كه ديگران براي شان مينويسند.!!؟ اللهم تقبّل منّي كتابي هذا و عبادتي هذه و لا حول ولا قوّة الّا با...
|