نوشته شده توسط فاطمه رجبی
|
فصلنامه سمات دريچهاي براي مباحث نقادانه و منتقدانه نسبت به فلسفه و عرفان اسلامي گشوده است. طبيعي است انتظار باشد كه نوشتهها و گفتارها در آن فارغ از جهتگيري شخصي، سطحينگري، احساسي و يا بر اساس دلبستگيها و علايق بوده، و از دايره روشنگري و مباحث علمي خارج نشود. ضرورت چنين امري علاوه بر اصل بودن نقد و بررسي عالمانه، عاقلانه و منطقي هر موضوع انديشهاي و علمي، به اوضاع نابسامان فكري و علمي رايج در جامعه باز ميگردد كه تلاشي بسيار ميخواهد تا بسامان شود. متأسفانه هم در نشريه سمات و هم در مناظره و مباحثهاي كه با شركت آقايان نصيري و رهدار (و شايد برنامههاي ديگري كه اين جانب ملاحظه نكردهام) ديده ميشود اين اصل به حاشيه ميرود. بدين معنا كه مدافع عرفان اسلامي با روشي دور از انتظار به ارائه نظر مي پردازد. نگارنده در فلسفه و عرفان تبحر و تخصص ندارد اما به آساني دريافته كه اين شيوه دفاع در موضوع پر مسأله عرفان اسلامي در طول تاريخ، نه تنها براي عالمان كه حتي براي دارندگان اطلاعات سطحي قابل قبول نيست. با اين مقدمه، چند نكته را متذكر ميگردد: اول: در بررسي يك انديشه يا مكتب فكري، علمي و اعتقادي بديهي است با استناد به قوت مبنايي، منطق استدلالي و قدرت درستي كاركرد آن، به دفاع بايد پرداخت. دو راه پيشروي در اين راستا، يكي آن است كه صرف آن انديشه يا مكتب يا سلوك فارغ از «مروج» آن به بحث گذارده شود و درستي و نادرستي، حق يا باطل بودن آن نتيجهگيري گردد. راه دوم آن است كه انديشه و انديشهگر و سلوك و سالك توأمان لحاظ شوند. در هر دو راه، فرار از نقصانها و خطاها، توجيه تناقضات و تعارضها، اغماض ضعفها و حتي تباهيهاي يك انديشه يا مكتب، به صرف تأييد و قبول و علاقمندي به مروج و مبلغ آن، خردمندانه نبوده و درمان دردي نخواهد شد. متهم نمودن مخالف و منتقد به بدبيني، تحجر، عدم فهم و غيره نيز اگر در كوتاه مدت مشكلگشا باشد، كه نيست، در زمان دراز، مشكل آفريني بيشتري هم خواهد داشت. دوم: انديشهها و موضوعات مرتبط با اسلام يا داراي پسوند و پيشوند اسلامي، دايرهاي خطيرتر و جديتر دارند. سياست اسلامي، اقتصاد اسلامي، فلسفه و عرفان اسلامي، تصوف اسلامي و حتي تاريخ اسلام، از اين مقولات هستند. اسلام آخرين و كاملترين دين الهي است با پيامبر و كتاب و امامان بر حق خود، كه هزار و چند سال است نسلهاي بشري را به خود ميخواند و تا آخرالزمان پابرجا خواهد بود. كتاب و سنت آن بر مبناي تفكر و تعقل و قابل بحث و دفاع توسط عالمان و انديشهگران اصيل است و اين امر براي دوران مدرن جاذبه فراوان پيدا كرده است. به همين جهت نميتوان با ميل و گرايش فردي و شيوههاي عاميانه و غيرمنطقي از موضوعي در اين عرصه دفاع كرد و به عنوان مباحث علمي و كارشناسانه، آن موضوع را حقيقتي از متن تفكر و مكتب اسلام و قرآن و سنت معصوم علیه السلام اعلان نمود. سوم: بديهي است از منظر شيعي براي هر طالب واقعي فهم موضوعات و مفاهيم و انديشههاي مرتبط با اسلام ، «كتاب و سنت» 2 حقيقت، 2 اصل و 2 مبناي غيرقابل انكار است كه در حقيقت «اساسي واحد» ميباشد. هيچ عالم و پژوهشگري نميتواند به مسايل و مباحث مرتبط با اسلام بپردازد، بدون آن كه منشأ آن را، مقصد و متن و حاشيه آن را (يا حداقل يكي از آنها را) در كتاب يا سنت نيابد. در جايي كه ويل دورانت مورخ آمريكايي رفتار صلاحالدين ايوبي فرمانده فاتح بيتالمقدس در جنگهاي صليبي با زنان و اسيران دشمن را به توصيهها و رفتار عملي حضرت ختمي مرتبت در غزوات، مستند ميكند، چگونه پذيرفتني است كه پژوهشگر مدافع عرفان اسلامي، جداي از كتاب و سنت چنين بحثي را دنبال نماید؟ يا آن كه عدم ارتباط و انطباق گفتار و رفتار عرفا و دستورات و متون عرفاني با قرآن كريم و احاديث معصومين علیهم السلام و سيره آن بزرگواران را عين اسلام بداند؟ يا آن كه عدم همخواني، تناقض و تضاد در اين مقوله را حمل بر صحت کند؟ چهارم: از مسايل مهم كه در مباحث عرفان اسلامي، طرح ميشود، گفتار و رفتار عرفاي بنام است. اين مسأله كه از سوي مدافعان ، عاميانه، و شايد در مواردي فريبكارانه دنبال ميگردد، تبعات خاصي داشته كه يقيناً با هدف خاص هم انجام گرفته است. ممكن است برخي حاميان و مدافعان عرفان اسلامي از روي جهل به چنين امري روي آورند، ولي به هر حال «مصداق» را جايگزين «موضوع» كردن، يك جابجايي مبنايي و انحراف از اصل است كه فقط عوام را راضي ميكند. با چنين روشي، اصل ابهام و شبهه و ترديد و نفي در مورد عرفان اسلامي در منظر مخالفان باقيمانده، بلكه عدم استدلال و يا ضعف استدلال و نبود حرف و چاره علمي و نظري از سوي مدافعان، نتيجهاي جز تایید درستي نظر مخالفان نخواهد داشت. در اين راهكار عاميانه، چند فرد شهرت يافته به عارف در دوران ما، محور واقع شده، با تأكيد بر عدم ترديد در درستي اعمال، عبادات، ايمان و... آنان، حريف تخطئه گردیده ، و اصل موضوع شبهه در عرفان در بحث کمرنگ یا محو شود. اين روش در مناظرات تلويزيوني، مقالات و مصاحبههاي مكتوب، پي در پي و به صورت يكسان قابل مشاهده است . پنجم : بايد توجه داشت برخي افرادي كه در زمانه ما ميزيسته و نام و عملشان جايگزين مسايل ترديدآفرين عرفان ميگردد، از سوي عوام به «عارف» شهرت يافتهاند. حال آنكه آنان نه خود مدعي عرفان بودهاند، و نه در مان حيات به عرفان بازي روي آورده و نه حلقههاي ويژه تشكيل داده بودند. هم چنين آنها خود معمولاً مدعي كشف و شهود نيز نبودهاند. اين كه فلان چهره روحاني در عبادت و زهد و تقوي و دنياگريزي سلوك داشته، معناي «عارف» در مباحث عرفاني را نميدهد. تمسك به نام اين افراد در بحثهاي عرفان اسلامي همانگونه كه ذكر شد راهكاري عوامپسند يا فريبكارانه است. علاوه بر آنكه اولاً اين افراد در كسوت روحانيت بوده و بعضاً جايگاه فقاهتي داشتهاند، و ثانياً آنها خود در ترويج مكتب اهل بيت عليهمالسلام و تأكيد بر عزاداري آنها در تئوري و عمل تلاش بسيار نمودهاند. چگونه ميتوان چنين افرادي را در توجيه و تفسير گفتهها و كردار محيالدين عربي، مولوي، شمس و شبستري و غيره مصداق قرار دارد يا آنها را بديل يكديگر نمود؟ نتيجه يا هدف 2 گانه چنين شيوه ای را ميتوان: 1- اجبار مخالف و منتقد به سكوت يا تأييد مصداق ديد و آن را خلع سلاح شدن در برابر استدلالهاي مدافعان اعلان كرد. هيچ آشناي به شيوه عالمانه، محققانه و منطقي، چنين امري را پذيرا نخواهد بود و تنها داستان عوامفريبي در «مار و مار» را تداعي مي شود. 2- انسداد و تخطئه انديشهگري و تفكر و تعقل با حربهاي انحرافي خواهد بود كه مخالف را در ورود به بحث با مانع روبرو ميكند. چنين امري به دليل برخورد ابزاري، با شيوه عالمانه مرسوم در حوزههاي علميه ناسازگار و غيرقابل قبول است. ششم: كاربرد واژگان و تعابيري چون «كسي ترديد ندارد»، «شكي در آن نيست»، «آيا شما ترديد داريد» درباره ايمان نظري و عملي همين مصداقها، در واقع خلع سلاح اجباري و به تسليم وا داشتن غیر خردمندانه مخالف عرفان به اصطلاح اسلامي است كه از منطق و استدلال مبنايي تهي می باشد. علاوه بر آن، اين تعابير و واژهها، مصاديق را تا حد معصوم و حتي بالاتر از آن، وصف مينمايند كه امر نخست با علم و عقل ناسازگار است و امر دوم با اعتقادات شيعي و اسلامي مغايرت دارد. در حالي كه «غلو» در مورد مقام معصوم علیه السلام جايز نيست، و «غلات» از جرگه مسلمين خارج به شمار ميروند، چگونه برخي شهرت يافتگان به عارف را ميتوان به درجاتي توصيف نمود كه از هر گونه «ترديد» در امان باشند تا اصل موضوع عرفان تأييد و تثبيت شود؟ هفتم : در عرفان مصطلح، شبهه اساسي آن است كه اين انديشه، مكتب يا روش با سنت معصومين علیهم السلام كه تبيين قرآن كريم است همخواني ندارد. اگر مدافعان مدعی مستند چنین همخواني ای هستند ، آيا در مفاهيم، متون و آموزههاي نظري می توان به آن دست یافت يا در رفتار و گفتار مروجان و مبلغان و الگوهاي اصلي و اوليه؟ مشكلسازترين مسايل در گفتار و رفتار نوشتههاي عرفایي بنام همچون محيالدين عربي است كه براي خواننده و شنونده جز ستيز با دين، تخطئه احكام، انانيت گويندگان و نويسندگان و حداقل اباحهگري اعتقادي، پيامي ندارد. چنين مسألهاي با كدام راه و كلام معصوم علیه السلام مطابقت يا همنوايي دارد؟ نكته مهم آن است كه آيا فهم و درك و عبوديت و سلوك اين عارفان از مقام معصوم علیه السلام درجهاي بالاتر داشته و دارد؟ آيا گِل آنها از گِل انبياء و اولياء جدا بوده و بر آن امتياز دارد؟ چرا در سخنان پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله ، امير مومنان و ديگر ائمه عليهمالسلام جملهاي شبیه به سخنان و نوشتههاي اين افراد ديده نميشود؟ چرا هيچ يك از ادعاهاي الوهيت اين افراد از سوي معصومين علیهم السلام ابراز نشده، بلكه «بندگي محض» تكرار هميشگي در كلام الهي آنان است؟ هشتم : مدافعان عرفان به اصطلاح اسلامي، مخالفان را به «گزينشی» برخورد كردن با مطالب سرآمدان عرفان متهم ميكنند، يا آنكه اين مطالب خلاف را با اتهام «عدم ظرفيت»، «عدم فهم» و تحجر مخاطبان و جامعه توجيه مينمايند. پرسش آن است كه آيا چهارده نور الهي كه اشرف مخلوقات بودهاند، در طراز مخاطبان و جامعه قرار داشتهاند كه سخناني مشابه سخنان و نوشتههاي عرفا از آنان وجود ندارد؟ بر همگان روشن است كه در سخنان، احاديث و ادعيه چهارده معصوم عليهمالسلام تأكيد و تصريح بر «عبوديت» محوريت دارد. در ادعيه آنان كه برجستهترين و رساترين مانيفست اعتقادي- علمي مسلمانان و شيعيان است، مكرر بر «عبد ذليل، خاشع، خاضع» تأكيد ميشود. همطرازي با خداوند، هم سخني با او و ديگر ادعاها فقط در سخنان و نوشتههاي عرفا است و بس. تضرع ائمه هدي در پيشگاه خداوند براي مغفرت، پناهجويي از حضرت حق در غفلت ها و لغزش ها و اظهار عجز نسبت به مقام ربوبي، محور تمام ادعيه امامان بر حق ما است. اين امر اساسي كجا و اناالحق گویی عرفاي بنام كجا؟ آيا ادعيهاي، سخني، حديثي از امامان بر حق بر جاي مانده كه به دليل گمراهي شنونده و خواننده، امام بعدي به تفسير و توضيح و كالبدشكافي آن نياز ديده باشد؟ نهم : به طور كلي دريافتن حقيقت يك انديشه يا مكتب فكري و سيره عملي آن، به ويژه منسوب به اسلام، قطعاً سير تطور آن بايد مورد دقت و تأمل قرار گيرد. عرفان مصطلح از ابتدا تاكنون چه سيري داشته، منشأ و مبدأ آن چه بوده، در گذر زمان چه نتايجي داشته است؟ آيا تصوف از همین عرفان سر برون نكرده و فرقه شيخيه كه از دل آن ضلالت بابيت متولد شد از اين مسلك يا مكتب نشأت نگرفته است؟ رفتار عرفا در طول تاريخ چگونه بوده است؟ دهم: در صورتي كه عرفان مصطلح و عرفا، سخن و روشي جداي از اسلام مبتني بر قرآن و سنت نداشته و ندارند، چرا همواره در طول تاريخ با مخالفت جدي و شديد فقهاي وارسته مواجه بودهاند؟ چرا همواره عرفا سفرهاي جداگانه پهن كرده و دكاني باز نمودهاند كه مشتريانش به شدت مساله دار و اهل چون و چرا در برابر شریعت و دیانت بودهاند؟ نمونههايي چون «حسن بصري» در مواجهه با مولاي متقيان علیه السلام و «سفيان ثوري» در برخورد با امام صادق علیه السلام به تنهايي براي مؤمنان كفايت ميكند. در روزگار ما عرفان و عرفا مورد مخالفت و طرد فقيهان عاليقدر ميباشند اين مخالفت دليل چيست؟ آيا نميتوان مسير عرفان و عرفا را جداي از شريعت و بالاتر از آن در تقابل و تعارض با شريعت دانست؟ واقعيتها چه ميگويند؟ یازدهم: يك حلقه مفقوده در سير تطور عرفان و زندگی عارفان وجود دارد كه يافتن آن كارگشايي بسيار خواهد داشت. به همين منظور ميتوان تأمل در اين امر نمود كه از چه روي در طول تاريخ تشيع ، نه فقه و نه فقيهان وارسته كه عابدان و زاهدان عملي بودهاند، به «دنياگريزي» و «زاهد مسلكي» مشهور نگرديده، اما تعدادي مجهولالهويه و معلومالحال عنوان «عارف» و زاهد و... گرفته و به جمع مريد پرداختهاند؟ از متقدمان وحيد بهبهاني، سيد بحرالعلوم، شيخ انصاري و ديگراني كه از حد شمارش فزونترند، و از معاصران شيخ عبدالكريم حائري مؤسس حوزه علميه قم، سيد محمدتقي خوانساري كه نماز بارانش در تاريخ ثبت شده، آيتالله العظمي بروجردي و در دوراني نزديكتر، آيتالله العظمي سيد احمد خوانساري كه در جراحي بدنش، به دليل شبهه در بيهوشي، با تمام حواس بدان تن داد، و سيد احمد زنجاني وآیت الله العظمی گلپایگانی و در حال حاضر آيات عظام صافي گلپايگاني و سيستاني و... همگي به تقواي عملي و دوري از دنياطلبي و ماديات شهره بوده و هستند اما هيچ يك جايگاه عارف را در ميان عوام نيافتهاند، كه البته اين امتياز برجسته الهي آنان است. دوازدهم: دكتر سيدحسين نصر كارشناس اسلامي دلبسته عرفان مصطلح، مطالب بسيار زيادي در اين زمينه نگاشته است. مرور چند فراز از او جالب توجه است. او مينويسد: در قرن ششم هجري نخست در آثار غزالي و عينالقضات همداني، و سپس به نحوي گستردهتر در رسايل متعدد محيالدين عربي كه در قرن هفتم به رشتهي تحرير درآمد، و به سرعت در سراسر جهان اسلام گسترش يافت، باب جديدي در تاريخ تصوف آغاز شده و عرفان نظري مورد توجه بسياري از بزرگان تصوف قرار گرفت و محور تعاليم گروهي معتنابه از مشايخ صوفيه واقع شد. اگر چه مورد قبول تمام طرق تصوف نبود. او در مورد سير تطور عرفان به اصطلاح اسلامي بر اين عقيده است: عرفان نظري كه كم و بيش از تعاليم شيخ اکبر سرچشمه گرفت، توسط صدرالدين قونوي و جنيدي و عبدالرزاق كاشاني، و داوود قيصري اشاعه يافت، و به سرعت در سراسر بلاد شرقي اسلام و مخصوصاً ايران شكوفا شد و تمام جهان اسلام را از فلسفه گرفته تا كلام، تحت تأثير خود قرار داد، و برخي از بزرگترين شعرا مانند فخرالدين عراقي و شيخ محمود شبستري و شاه نعمتالله ولي و عبدالرحمن جامي را به قلمرو خود كشانيد. در اين اشارات منشأ عرفان مصطلح هيچ ارتباط و پيوند با مباني اسلامي و سنت معصوم ندارد. آيا مدافعان کنونی عرفان مصطلح با توجه به چنين نكاتي به دفاع ميپردازند؟ نكته پاياني: اساسيترين مطلب، عدم تطبيق و پيوند و همخواني عرفان مصطلح و گفتار و رفتار عرفاي بنام، با سنت معصوم علیه السلام است و بالاتر تضاد و تعارض آن¬ها كه پيشتر نيز اشاره شد. استناد چنين ادعايي همان گونه كه آمد، سخنان و ادعيه ائمه هدي علیهم السلام است كه بارزترين آموزههاي ديني در تبیین مباني قرآني ميباشند، و امامالمتقين علیه السلام در دعاي صباح ميفرمايد: وَ إن خذلني نَصرك عند محارَبَةِ النفس و الشيطان، فقد وَكَلني خذلانك اليالنصب والحرمان. در دعاي سراسر معرفت بندگي به خداوند عرض ميكند: اللهم اني اسئلك سؤال خاضع متذللٍ خاشع، أن تسامحني و ترحمني و تجعلني بقسمك راضياً قانعاً و في جميع الأحوال متواضعاً آن امامالعارفين سپس عرضه ميدارد: اللهم عظم بلائي و افرط بي سوء حالي و قصرت اعمالي ... و حبسني عن نفعي بعد املي و خدعتني الدنيا بغرورها... سرور آزادگان حسينبن علی علیه السلام در دعاي عرفه، كه اگر عرفان اسلامي از حقيقتي اسلامي بهرهمند بود، بايد اين دعا منشأ آن واقع ميشد، با اشك و زاري خطاب به پروردگار عرض مينمايد: اللهم اجعلني اخشاك كاني اراك و اسعدني بتقويك و لا تُشقني بمعصيتك و نيز اللهم اجعل غناي في نفسي و يقيني في قلبي و الاخلاص في عملي و النور في بصري والبصيرة في ديني سپس عرض ميكند: أنت كهفي حين تعييني المذاهب في سعتها، و تَضيقُ بي الارضُ بِرُحبها، ولو لا رحمتك لكنتُ من الهالكين سرور شهيدان در زير تيغ شمر لعين اين دعا را زمزمه ميفرمايد: اللهم متعالي المكان عظيم الجبروت شديدالمحال غنيٌ عن الخلائق عريض الكبرياء... صبراً علي قضائك يا رب لا اله سِواك يا غياثالمستغيثين مالي ربّ سواك و لا معبود غيرك... بديهي است نميتوان در اين نوشته از انبوه معارف حقيقي در ادعيه ائمه هدي عليهمالسلام به اشارت ياد كرد و به نتيجه مطلوب رسيد كه در اين اقيانوس، هر قطره خود دريا است. صحيفه سجاديه و به ویژه مناجاتهاي شاكين و توابين و... امام سجاد علیه السلام نيز همين گونه است. تكرار ميشود چرا در همه اين معارف روشن و صريح، هيچ ابهام و كلمه و كلام دو پهلو و ابهامآميز وجود ندارد؟ حال چگونه ميتوان به عرفان مصطلح اعتماد داشت در حالي كه يكي از دست پروردگان اين مسلك در حال حاضر، صراحتاً «شمر» را مستوجب لعن نميداند و ميگويد: «اگر شمر نبود و كربلا پيش نميآمد، مردم در كوچه و خيابان نبودند. و ميگويد: تولي و تبري ظاهري است. ما با لعن بر شمر او را دور ميكنيم. مگر ما بخيل هستيم كه لعن ميكنيم. بگذاريم شمر جلو بيايد» و... اعوذبالله من الشيطان الرجيم. كه اگر كلام محيالدين عربي و شبستري و... در صدها سال پيش ادا شده و نياز به تفسير دارد، دفاع از شمر و منع لعن بر او در همين روزها چه تفسير و توجيهي دارد. والعاقبة للمتقين.
|