نوشته شده توسط دکتر سید حسن اسلامی
|
ملاصدرا و معضل انتحال: بازسنجی دفاعیه ها/ دکتر سید حسن اسلامی
چکيده: ملاصدرا بارها متهم به نقل و ثبت سخنان دیگران به نام خود، یا انتحال شده است. مدافعان صدرا کوشیدهاند به این اتهام پاسخ دهند. نويسنده در مقاله حاضر میکوشد پس از گزارشی از رخ دادن این مسئله، پاسخها و دفاعیههای ناظر به این رفتار را گزارش و بررسی کند و قوت آنها را بسنجد. وی در میان نوشتههای پراکنده مدافعان، شش دفاعیه یا استدلال را در دفاع از صدرا بازشناسی و نقل کرده و پس از تحلیل آنها، کوشیده است ناکارآمدی آنها را نشان دهد. با این هدف، نوشته حاضر در چهار بخش سازمان یافته است. در بخش نخست گزارشهایی از نقلهای بیمنبع آورده شده است و در بخش دوم نادرستی انتحال به اختصار تحلیل شده است. در بخش سوم استدلالهایی که به سود صدرا آورده شده، اختصاص داده و در پایان درسی که می توان از این ماجرا آموخت بیان شده است. انتها با بيان نکته اخلاقي از اين موضوع مقاله خويش را به پايان ميرساند.
اشاره: ملاصدرا بارها متهم به نقل و ثبت سخنان دیگران به نام خود، یا انتحال شده است. مدافعان صدرا کوشیدهاند به این اتهام پاسخ دهند. مقاله حاضر میکوشد پس از گزارشی از رخ دادن این مسئله، پاسخها و دفاعیههای ناظر به این رفتار را گزارش و بررسی کند و قوت آنها را بسنجد. وی در میان نوشتههای پراکنده مدافعان، شش دفاعیه یا استدلال را در دفاع از صدرا بازشناسی و نقل کرده و پس از تحلیل آنها، کوشیده است ناکارآمدی آنها را نشان دهد. با این هدف، نوشته حاضر در چهار بخش سازمان یافته است. در بخش نخست گزارشهایی از نقلهای بیمنبع آورده شده است، در بخش دوم نادرستی انتحال به اختصار تحلیل شده، در بخش سوم استدلالهایی که به سود صدرا آورده شده، بررسی شده و در پایان درسی که میتوان از این ماجرا آموخت بیان شده است. این مقاله از دو ماهنامه آینه پژوهش برای خوانندگان سمات انتخاب و منعکس شده است.
درآمد دشواری بحث انتقادی و عالمانه درباره ملاصدرا آن است که وی سر جای خود قرار ندارد. در نتیجه بحث درباره اندیشه و افکارش بهخوبی صورت نمیبندد و جایگاهش در تفکر اسلامی درست برآورد نمیشود. این دشواری زاده این فرض خطا است که کلیت نظریات وی یا در دایره کفر قرار دارد یا ایمان. عمده مدافعان و مخالفان ملاصدرا، به یکسان این فرض ناگفته را مسلم میگیرند و درباره او به یک شیوه بحث میکنند. از این منظر، یا باید ملاصدرا را دربست پذیرفت و به درستی همه دعاوی او «ایمان» آورد، یا اگر روشن شد که وی در موردی خاص اندیشهای دفاعناپذیر دارد، پس کل اندیشهاش نیز خطا خواهد بود. برای کسانی وی فراتر از یک فیلسوف مسلمان، بلکه فیلسوفی جهانی است و حتی در صدر همه فلاسفه قرار دارد. به همین سبب از او با تعابیری چون، «صدر فلاسفه جهان»، «صدر متألهان جهان»، «صدر حکمای جهان»، «صدر حکمای الهی»، و «صدر حکمای بزرگ جهان»، یاد میکنند. در مقابل، برخی مانند میرزا علی اکبر اردبیلی، وی را بهسادگی «صدر الکفره» نام داده بر وجود وی مهر بطلان میزنند. در جایی آقا محمد علی کرمانشاهی هر نسبت ناروا و نادرستی را به او مجاز شمرده، به استناد فصلی از اسفار در باب عشق ظریفان و فتیان به نیکو رخساران، این گونه بر او داوری میکند: «و فاضل حکیم ملا صدرای فسوی شیرازی تقلید نووی نموده بلکه نغمه در طنبور را فرزده [کذا] و تجویز تحسین معانقه و ملامسه و تقبیل و دخول و لواط به معشوق فرموده رداً علی الشرع الشریف، از برای این فعل خبیث سخیف فوائد عظیمه حکمیه و غایات فخیمه عقلیه بر آن مترتب ساخته. پس در اواخر مجلد رابع اسفارش چنین گفته و بافته: فصل فی ذکر عشق الظرفاء و الفتیان للاوجه الحسان…» از سوی دیگر، رضانژاد هر کس را که تعلق خاطری به فلسفه صدرایی نداشته باشد، این گونه از دایره انسانیت بیرون گذاشته، همه دانستههایش را بیاعتبار میشمارد: «هم در روزگار ما اگر فیلسوفی به همه فلسفه شرق و غرب دست یابد و دل و جانی از روایح بهشتی اسفار اربعه و دیگر کتب ملاصدرا نینباشته باشد، در حقیقت به ژرفای فلسفه و تمام آن نرسیده و بینوا و فرومایه زیسته است.» در چنین فضایی، بحث از انتحال نیز میتواند به یکی از این دو سوی افراط بغلتد، همان گونه که عملاً شده است، و کسانی ممکن است آن را حربهای برای بیاعتبار ساختن کل میراث صدرایی سازند و گله کنند که کاش صدرا به جای نگارش یک بار شتر کتاب، همه سخنان خود را که در حد 40 تا 60 صفحه است، در متنی مختصر مینگاشت و دیگران را به زحمت نمیانداخت. در برابر این موضع، کسانی قسم حضرت عباس خوردهاند تا به هر قیمتی شده از همه آراء و آثار صدرا، حتی از همین مسئله انتحال دفاع کنند و هیچ گونه عقبنشینی را نپذیرند و گمان برند که پذیرش یک ضعف در آثار ملاصدرا همچون سوراخی در سدّی است که به تدریج آن را متلاشی خواهد کرد. نوشتار حاضر میکوشد فارغ از این صفبندیهای بهیکسان ناپذیرفتنی، بحث انتحال در آثار صدرا را بکاود و پاسخ مدافعان وی را تحلیل کند و در این آشوب تمجید و تکفیر و تعظیم و تخفیف، به شیوهای تحلیلی این مسئله را بررسد، با این تأکید که اثبات انتحال در آثار صدرا به معنای بیاعتباری وی نیست. با این هدف، لذا لازم است که چند نکته زیر را روشن کنیم: 1. آیا در آثار صدرا انتحالی رخ داده است؟ 2. آیا این کار غیر اخلاقی است؟ 3. دلایل مدافعان صدرا در این باره چیست، و تا چه حد پذیرفتنی است؟ 4. چرا نباید از کنار این مسئله به سادگی گذشت؟ 1. آیا در آثار صدرا انتحالی رخ داده است؟ امروزه میان مخالفان و مدافعان صدرا، مسلم است که ملاصدرا برخی از مباحث و مکتوبات خود را از دیگران نقل به مضمون و گاه نقل مستقیم کرده است، بی آن که نام منابع خود را ذکر کند. این نقل بیمأخذ نیز به یک یا دو مورد و یک یا دو صفحه اختصاص ندارد و او به شکلی گسترده دست به این کار زده است. این مسئله موجب طرح ادعایی بر ضد صدرا شده و عدهای او را به انتحال یا سرقت علمی از آثار دیگران متهم کردهاند. در مقابل، برخی مدافعان صدرا کوشیدهاند با همه وجود این اتهام را رد کنند. معروف است نخستین کسی که به این نکته پی برد و در آثار خود بدان پرداخت، میرزا ابوالحسن جلوه (1238-1314ق.)، حکیم نامور قرن سیزدهم و چهاردهم و مورد احترام ناصرالدین شاه بود. وی که از مدافعان و مدرسان بنام فلسفه سینایی بود، در عین آشنایی با فلسفه صدرایی، نخستین کسی به شمار میرود که در صدد معارضه با این فلسفه بر آمد و نقدهایی بر فلاسفه صدرایی معاصر خود نوشت. وی به دقت نظر معروف بود و آثاری را که تدریس میکرد، نخست تصحیح و منابع آن را مشخص میساخت. در این باره، مرتضی مدرسی چهاردهی از میرزا طاهر تنکابنی، که پس از فوت آقا رضا قمشهای به درس تمهید القواعد جلوه رفت، نقل میکند: میرزا را عادت بر این بود که تا کتابی را تصحیح نمیکرد، شروع به بحث در آن نمینمود. اما میرزا طاهر میگفت: میدیدم آن تمهید القواعدی که در نزد آقا محمد رضا خوانده بودیم، صفحه به صفحه و گاهی سطر به سطر افتاده داشت و او به نیروی بیان عرفانی مباحث کتاب را تقریر مینمود، لیکن مرحوم میرزا ابوالحسن جلوه ابتدا تمام کتاب را اصلاح مینمود، سپس درس میگفت. وی حاشیهای بر اسفار صدرا نوشت و در آن افزون بر روشن کردن ابهامات متن و به دست دادن توضیحات لازم، منابع اصلی سخن صدرا را در این کتاب معرفی کرد. البته وی در عین داشتن موضع انتقادی در قبال فلسفه صدرایی، در مواردی از رأی وی «در برابر مخالفان دفاع کرده و نظریه او را ترجیح داده است» که با مطالعه برخی حواشی روشن میشود. همچنین «با مطالعه حواشی او فهمیده میشود که نه تنها مخالفتی با ملاصدرا نداشته، بلکه احترام وافر برای او قائل بوده است و در بسیاری از حواشی به بزرگی از او یاد میکند.» افزون بر آن، ادعا شده است وی، «کتابی به نام سرقات الصدرا نوشته است که در کتابخانه مجلس موجود است. در این کتاب مواردی را که صدرا از دیگران گرفته است استخراج و بازیابی کرده است.» حال آن که نشانی از چنین کتابی در آثار برجای مانده جلوه نیست و شاید مقصود از آن همان حاشیه معروف وی بر اسفار باشد که در مواردی منابع سخن این کتاب را ثبت کرده است. گفتنی است که ظاهراً شیوه جلوه آن بوده است که منابع اقوال را استخراج کند و در حواشی خود بنگارد و این نکته اختصاص به اسفار نداشته است. از این رو، با همین منطق بر شفای بوعلی حاشیهای مفصل نوشته است، به گونهای که به نوشته مدرسی، «هرگاه حواشی میرزای جلوه چاپ شود معلوم میشود که مطابق آخرین روش تحقیقات علمی تاریخی» عمل کرده است. پس از جلوه که منابع سخنان صدرا را مشخص و ثبت کرد، نخستین کسی که به صراحت صدرا را متهم به انتحال کرد، آقا ضیاءالدین دُرِّی از استادان فلسفه قرن چهاردهم بود. وی در انتهای ترجمه کتاب کنز الحکمه شهرزوری بخشی را به فلاسفهای اختصاص میدهد که در این کتاب نیامده است و در آنْ هنگام شرح حال ملاصدرا به این موضوع میپردازد. در این جا وی به انتحالات صدرا تصریح و موارد متعددی را ذکر میکند و گزارش دست اولی از آن ارائه میدهد. وی هنگام تصحیح اسفار و کشف منابع آن که بیش از 115 کتاب بوده است، به این مطلب بر میخورد و در مییابد که: صاحب اسفار صدر و ذیل عبارات را اسقاط کرده و در غالب موارد هم عبارات منقوله غلط است که مدرسین سلف را به شبهه انداخته و در صدد توجیه بر آمدهاند و به خطا رفتهاند. سپس مواردی را که صدرا بدون اشاره به منابع خود نقل کرده، و نمونههایی را که به غلط از منابع دیگر نقل کرده و شارحان در فهم عبارات آن درمانده و دست به توجیه زدهاند، میآورد. همچنین نشان میدهد که وی سخنان ابن سینا را از طریق فخررازی نقل میکند، اما بی آن که آثار ابن سینا را در اختیار داشته باشد، آنها را به او ارجاع میدهد. وی تصریح میکند که صدرا «در بسیاری از مواضع بیان مطالب و جواب دیگران را به خود نسبت میدهد.» این ادعا به تدریج قوت بیشتری پیدا کرد و مصححان آثار صدرا هر یک به نحوی به این مطلب تصریح و آن را تأیید کردند. برای نمونه، آقای دکتر جهانگیری در مقدمه تصحیح کسر اصنام الجاهلیه، درباره منابع این رساله میگوید: تقریباً همه مطالب و اکثر عبارات و احادیثی که در این رساله آمده، جز در موارد معدود، از آثار پیشینیان صدرا است، که اغلب بدون ذکر نام و نشان و ظاهراً بدون مراجعه به کتب حدیث به نقل آنها پرداخته است. البته در این میان کتاب احیاء علومالدین غزالی جای خاصی دارد، که او بیش از همه به این کتاب نظر داشته و مطالب آن را تلخیص کرده است. آنگاه طی شانزده صفحه نمونههای گستردهای از نقل قولهای بدون ارجاع در این رساله را میآورد و با منابع اصلی آنها مقایسه میکند. آقای دکتر رضا اکبریان نیز که جلد نهم اسفار را تصحیح کرده است، در موارد مختلف در پانوشت کتاب با احتیاط مینویسد: «عبارات مصنف در این باب با تغییراتی در کتاب المباحث المشرقیه آمده است.» یا «مطالب این فصل شبیه مطالب المباحث المشرقیه است.» سپس آدرس منبع اصلی را برای مقایسه به دست میدهد. در واقع در این جا صدرا نزدیک به بیست صفحه را از فخررازی، البته بدون اشاره به منبع سخن خود، نقل کرده و آنها را با کلمات و عباراتی از خود آراسته است. آقای دکتر نجفقلی حبیبی در تصحیح مفاتیح الغیب صدرا به این اخذ و اقتباس مکرر توجه داده است. برای نمونه در بحث انواع مکاشفه در پانوشت مینویسد: «ملا صدرا مطالب این مشهد را با مختصر تصرف به تلخیص از شرح فصوص الحکم قیصری، مقدمه، فصل 7، ص107-110 بر گرفته است. نگارنده این ادعا را بررسی کرد و درستی آن را دریافت. البته تقریباً عین عبارات صدرا در کتاب جامع الاسرار نیز آمده است و ممکن است مأخذ وی این یک باشد. منقولات صدرا بدون ذکر منابع خود در مفاتیح الغیب به این مورد منحصر نمیشود و آقای حبیبی در پانوشتهای خود آنها را، از جمله احیاء علوم الدین غزالی، التفسیر الکبیر فخررازی، مشخص ساخته است. همچنین آیت الله جوادی آملی در شرح خود بر اسفار در مواردی به این نکته اشاره میکند، از جمله: «بخشی از مطالب این فصل مطابق با مطالبی است که فخر رازی در مباحث مشرقیه آورده است» و «مرحوم ابن سینا برهان صدیقین را در فصل بیست و نهم از نمط چهارم الاشارات و التنبیهات بیان کرده و مرحوم محقق طوسی آن را شرح کرده است و یک قسمت از عبارتهای همین فصل از اسفار عین عبارتهای شرح اشارات خواجه است.» آقای احمد خسروجردی، مدعی میشود که ملاصدرا مطالب فراوانی از دیگران را در آثار خود نقل کرده است و این نقل، «نه یک جمله و دو جمله، بلکه گاهی یک صفحه و گاهی چهار صفحه و یک فصل و دو فصل از کتاب دیگران بدون یک تغییر در کتاب خود گنجانیده است.» آقای ذکاوتی با اشاره به منتقدان صدرا که بر این کارش خرده گرفتهاند، مدعی میشود: «یک فصل کامل در عشقبازی با ماه رویان عیناً از رسائل اخوان الصفا در اسفار هست، هر که میخواهد مقایسه نماید.» نگارنده این مقایسه را انجام داد و نتیجه حیرتانگیز و درست همان بود که ایشان گفته بود. رساله سی و هفتم اخوان الصفا در ماهیت عشق است. صدرا نیز فصلی از اسفار را به ماهیت و انواع عشق، به خصوص عشق ظریفان به نیکورخساران اختصاص داده است. نقطه عزیمت، مباحث، مسائل، شواهد، ادبیات و نحوه استدلال این دو فصل، عمدتاً یکسان است. تنها تفاوت در پس و پیش کردن برخی عبارات و افزودنیهای، البته غیر مجاز، به عبارات اصلی اخوان الصفا است. رساله اخوان الصفا دقیق و گزیدهگویانه و فارغ از حواشی و تعبیرات تند است، اما صدرا به خود اجازه داده است تا عبارات را مقدم و مؤخر کند و در میان عبارات اخوان الصفا، با جملاتی از خود فاصله اندازد و از انسجام آن بکاهد و موجب اطناب بیدلیل متن شود. در این جا برای مثال، یک مورد برای سنجش نقل میشود. اخوان الصفا هنگام بحث از علت عشق مردان به ماه رویان، آن را دارای حکمت و علت گسترش معرفت و دانش و فرهنگ دانسته بر آنند که این مسئله در میان مردم متمدن دیده میشود، حال آن که اقوام دور از علم و صنعت از آن دور هستند. با این نگرش چنین مینویسند: ثم اعلم أن الاطفال والصبیان اذا استغنوا عن تربیه الآباء و الامهات، فهم بعدُ محتاجون الی تعلیم الاستاذین لهم العلوم و الصنائع لیبلغوا بهم الی التمام و الکمال، فمن اجل هذا یوجد فی الرجال البالغین رغبة فی الصبیان و محبة للغلمان، لیکون ذلک داعیاً لهم الی تأدیبهم و تهذیبهم و تکمیلهم للبلوغ الی الغایات المقصوده بهم، و هذا موجود فی جبلة اکثر الامم التی لها شغف فی تعلم العلم... صدرا نیز با همین نگرش معتقد است که چون این عادت، البته نه به غرض جنسی و دفع شهوت، در میان اقوام فرهیخته وجود دارد، پس مطلوب است و به عبث آفریده نشده است. هرچند اقوام قسیالقلب از این حالت دور و چون حیوانات تنها در پی جمع آمدن با زنان هستند. سپس در فلسفه وجودی این عادت مینویسد که وجود این عادت موجب میشود تا افراد به تعلیم صبیان و تقویت قوای روحی خود بپردازند و خود را کامل کنند، و گرنه خداوند این حالت را در انسان نمیآفرید. آنگاه عین عبارات فوق را با اندکی دستکاری و افزایش این گونه میآورد: فإن الاطفال و الصبیان اذا استغنوا عن تربیة الآباء و الامهات، فهم بعدُ محتاجون الی تعلیم الاستاذین و المعلمین و حسن توجههم و التفاتهم الیهم بنظر الاشتیاق و التعطف؛ فمن اجل ذلک اوجدت العنایة الربانیة فی نفوس الرجال البالغین رغبهً فی الصبیان و تعشقاً و محبهً للغلمان الحسان الوجوه، لیکون ذلک داعیاً لهم الی تأدیبهم و تهذیبهم و تکمیل نفوسهم الناقصه و تبلیغهم الی الغایات المقصوده، فی ایجاد نفوسهم... مرحوم علامه حائری مازندرانی، هنگام بحث از رساله ابن سینا در باب عشق، مینویسد: «صدرالمتألهین در اسفار فصلی در عشق منعقد ساخته و پارهای از محتویات این رساله را بدون ذکر نامش ممزوج به سخنهای دیگر نموده و عنوان فصل عیناً عنوان فصل پنجم در رساله عشق است.» مرحوم حائری یزدی نیز که از مدافعان صدرا و مخالف نسبت انتحال است، به این واقعیت اشاره میکند و تصریح مینماید: «شایع است که صدرا بخشهایی از کتاب اسفار اربعه و بعضی کتابهای دیگر خود را از دیگران گرفته و بدون یادآوری نام ایشان به نام خود ذکر کرده است. نگارنده خود چندین موضوع را یافته است که او از المباحث المشرقیه اقتباس کرده و بدون نام در کتاب اسفار اربعه ذکر کرده است.» آقای ذکاوتی قراگوزلو با اشاره به حافظه بالای صدرا و موارد متعددی که از دیگران، بدون منبع نقل کرده است، چنین نتیجه میگیرد: «این جا است که به بعضی عبارات زیبای اسفار هم شک و ظن پیدا میشود.» سرانجام آن که آقای دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی تصریح میکند صدرا: در بسیاری از موارد عین عبارات فلاسفه و متکلمان و عرفای پیشین را در آثار خود آورده، ولی به منبع نقل کمترین اشارهای نکرده است. پرسشی که در این جا مطرح میشود این است که آیا این عمل میتواند از سوی شخص این حکیم الهی موجه شناخته شود؟ اما از دادن جواب خودداری میکند و بدون توضیح از آن میگذرد. از مجموع این شواهد به دست میآید که ملاصدرا در آثار مختلف خود، بهویژه اسفار، مطالبی از دیگران آورده و از اشاره به منابع اصلی آنها پرهیز کرده است. تا این جا مورد قبول موافقان و مخالفان صدرا است. بنابراین پاسخ به پرسش اصلی این بخش، مثبت است. اما مسئله اصلی آن است که این کار اخلاقاً ناپذیرفتنی است یا میتوان آن را توجیه کرد؟ 2. آیا انتحال غیر اخلاقی است؟ امروزه درباره غیر اخلاقی بودن انتحال تردیدی میان متخصصان اخلاق پژوهش نیست و به عنوان جنایت یا سرقت علمی از آن یاد میشود و بر این مطلب اجماع است. انتحال تجاوز به حقوق دیگران، نسبت دادن کار ناکرده به خود، دروغگویی، و تحریف واقعیت است و اگر در جایی آشکار شود که کسی دست به انتحال زده، قابل تعقیب جزایی است و مایه رسوایی اخلاقی. قبح انتحال، به مثابه دزدی آثار ادبی، هنری، و علمی دیگران و انتساب آنها به خود، چنان شدید است که برخی کوشیدهاند اندکی از قبح آن بکاهند و تعبیر ملایمتری به کار برند. برای مثال، آقای ذکاوتی قراگوزلو مینویسد که آوردن تعبیر انتحال برای پرهیز از «سرقات» است، «برای آن که واقعاً کلمه سرقات خیلی تند است و برازنده مقام علمی و نبوغ ملاصدرا نیست، زیرا سرقات یعنی دزدیها، حال آن که انتحال نسبت دادن بیوجه مطالبی از کسی به کس دیگر یا به خود شخص است.» با این حال، تغییر عبارت گرهگشا نیست. زیرا انتحال، دقیقاً همان سرقت است. برای مثال، تهانوی در تعریف انتحال تنها یک جمله را میآورد: «قسم من السرقه و هو النسخ.» مشکل با تغییر تعبیر حل نمیشود. در تعریف عربی، فارسی و انگلیسی انتحال، تقریباً همه جا به تعبیر دزدی و سرقت اشاره شده است. حتی تعبیر انگلیسی پلیجریزم (plagiarism)، یعنی انتحال، درست به معنای سرقت است. امروزه در منابع مختلفی که بحث انتحال پیش کشیده میشود، نخست در تعریف آن قید سرقت را میآورند، سپس به ابعاد اخلاقی و دلیل غیر اخلاقی بودن این عمل میپردازند. افزون بر آن بهدرستی گفتهاند که انتحال از سرقت بدتر است. زیرا در سرقت اگر شخص مالباخته از خیر مال خویش گذشت، سارق مالک اموال مسروقه میشود، اما در انتحال چنین نیست و حتی اگر شخص منحولمنه و آن که نوشتهاش سرقت شده است، رضایت دهد که آن اثر به نام سارق چاپ شود، باز از نظر اخلاقی این کار سرقت است. در واقع، صاحب اثر حق ندارد که چنین حاتمبخشی کند، زیرا با این کار به نوعی در فریب دادن جامعه علمی مشارکت کرده و مایه رواج فریبکاری شده است. حاصل آن که انتحال، همان سرقت است و از نظر اخلاقی از آن ناپسندیدهتر؛ چون این بحث را در جای دیگری کاویدهام، بیش از آن بدان نمیپردازم. 3. دلایل مدافعان صدرا در این باره چیست، و تا چه حد پذیرفتنی است؟ آشکارگی نقلقولهای بدون منبع در آثار صدرا چنان است که دیگر امروزه کسی در صدد انکار این مطلب نیست. منتها کمتر کسی نیز رخ دادن انتحال را در نوشتههای صدرا کاملاً پذیرفته است. با مرور آثار مدافعان صدرا متوجه میشویم به شکلهای مختلفی کوشش میشود تا این اقدام به نحوی توجیه گردد که لطمهای به مقام علمی و شخصیت اخلاقی صدرا نخورد. عمده مدافعان صدرا میکوشند با پیش کشیدن دلایل گوناگونی این مسئله را حل کنند یا دستکم از قبح آن بکاهند. با این همه، در حدی که میدانم، کوشش نظاممند و منسجمی برای توجیه عملکرد صدرا صورت نگرفته است و غالباً مدافعان صدرا در میان آثار خود به گونهای حاشیهای و استطرادی اشاراتی به این مسئله میکنند و از آن میگذرند. برای مثال، مرحوم سید جلالالدین آشتیانی در موارد گوناگونی به این نکته گذرا اشاره میکند و در یکی از اشارات خود چنین مینویسد: اول کسی که تلویحاً خواست ملا صدرا را تخطئه نماید و به طور مستقیم در صدد قدح آخوند بر آمد مرحوم آقا میرزا ابوالحسن جلوه 1312 ق.، است که گاهی در مجلس درسْ مآخذ اقوال آخوند را نشان میداده است. در عصر ما هم مرحوم آقا ضیاء الدین دُرّی (ره) و یکی دو نفر از فضلاء معاصر که گمان نکنم مدعی فلسفهدانی باشند با کمال بیانصافی از روی جهل و نادانی در صدد نشان دادن مواضع سرقت علمی ملاصدرا بر آمدند. آقا میرزا ابوالحسن جلوه در طبیعیات آن هم طبیعی شفا و علوم ریاضی معمول در مدارس قدیمه در حدود هفتاد یا هشتاد سال قبل وارد و در الهیات به سبک و طریقه شیخ رئیس بوده و به طور سطحی کلمات شیخ را تقریر مینمود. ولی در فلسفه آخوند تخصص نداشته است و در عرفانیات که یکی از ابزارهای فهم کلمات ملاصدرا است، به طور کلی راجل است. مرحوم مهدی حائری یزدی نیز در پانوشت کتاب خود این گونه به مسئله میپردازد: گویا مرحوم جلوه، که از حکمای عصر بوده، چون به منزلت حکیم مؤسس آقا علی مدرس در تحقیق غبطه میخورده، ابتکار خود را در تتبع به خرج داده و کتابی به نام سرقات الصدرا نوشته است که در کتابخانه مجلس موجود است. در این کتاب مواردی را که صدرا از دیگران گرفته است استخراج و بازیابی کرده است. آقای غلامحسین رضانژاد، در وصف آقا ضیاء الدین، کسی که به صراحت آشکارکننده انتحالهای صدرا بود، مینویسد: تعصب و تصلب وی در این امر به افراط و هتک حرمت نابغهای بسفرازمند و متعالی و سترک چونان صدر حکمای جهان ملاصدرا انجامید و بالاخره با این روش ثابت کرد که نفس وی مصداق: الحکیم من اتقن قوله و فعله نشده و حکمت در او جز صُوَر و نقوشی ذهنی، آن هم در حد حفظ اصطلاحات و موارد درست کاربرد آنها بیش نبوده است و گرنه به خداوند راستین این فن، صدرالمتألهین نسبت سرقت عبارات حکما را نمیداد. [...] نباید [...] فیلسوفی جهانی و حکیمی الهی و عارفی صمدانی و دانشمندی متعالی، چونان صدرالمتألهین را برای نقل چند عبارت از حکماء، این گونه مورد طعن و حمله قرار داد و همه اوصاف بیشمار این عالم بالله و عارف و سالک الی الله را نادیده انگاشت. اضافه این که ضیاء دری ملتفت نبوده که حکیم و فیلسوف با منطق و معقول سر و کار دارد، نه علوم نقلی که هر جا عبارتی از دانشمند یا حکیمی برداشت، به طور حتم نام صاحب عبارت را ذکر کند؛ بهعلاوه گاهی مقتضی بلاغت در موارد طعن و قدح کلامی، نیاوردن اسم صاحب کتاب یا عبارت مورد ایراد است، و لذا حکماء بیشتر در این موارد، جملات و عبارات مزبور را با کلمه قیل میآورند و نام قائل را نمیبرند. گذشته از مباحث بالا، حکیم با گفته کار دارد نه با گوینده و این شیوه حتی در عادت بزرگان علم حکمت این عصر نیز تداول دارد. سخنانی از این دست در میان مدافعان صدرا فراوان است، اما تلاشی جدی و استدلالی منظم کمتر دیده میشود. با مرور این آثار میتوان دفاعهایی را که در این زمینه صورت گرفته است، به شرح زیر صورتبندی کرد: 1-3. بیاعتبارسازی مدعیان انتحال 2-3. کمرنگسازی انتحال 3-3. رایج دانستن انتحال در گذشته 4-3. ادعای تعدد روش در بحث ارجاع 5-3. غربی دانستن بحث انتحال 6-3. پیش کشیدن شعار «حکیم را با گفته کار است، نه با گوینده» ممکن است این تقسیمبندی دقیق و جامع نباشد، با این حال، برای پیش بردن بحث مفید است. حال میتوان به تحلیل این دلایل و دفاعیهها پرداخت. 1-3. بیاعتبارسازی مدعیان انتحال شیوه مسلط کسانی چون مرحوم آشتیانی و حائری یزدی، در مواجهه با مسئله انتحال، حمله به میرزا ابوالحسن جلوه و آقا ضیاء دری و مدعیان انتحال بوده است. آنان در این راه، بر بیسوادی منتقدان، بدخواهی و انگیزهخوانیشان پرداخته، کوشیدهاند بیصلاحیتی آنان را آشکار سازند. برای مثال، آشتیانی درباره جلوه مدعی میشود: «در فهم مشکلات مباحث عرفانی و حکمت ذوقی و حکمت متعالیه سبک ملاصدرا عاجز بود» و با این که زحمت میکشید، در فهم اسفار و کتب عرفانی «کاری از پیش نبرد». آشتیانی طی چند صفحه تلاش میکند تا نشان دهد حکیم جلوه آدم کودنی بوده که قدرت درک سخنان صدرا را نداشته و به همین سبب به مسئله انتحال او اشاره کرده است. به نوشته وی: «آن مرحوم به جای حل مشکلات کتب فلسفی دنبال نسخ میگشت و اغلب اوقات (بنا به نقل اساتید بزرگ ما) مجلس درس را با تطبیق نسخ و (إن قلت و قلت) برگزار میکرد»، یا «معروف است که مرحوم آقا میرزا حسن کرمانشاهانی [...] میگفت آقا میرزا ابوالحسن تا دم مرگ هم از تصویر حرکت جوهر عاجز بود.» حائری یزدی این اقدام را «بداندیشی نسبت به کتابهای صدر المتألهین» میداند و بر منتقدان میتازد و آنها را به رعایت نکردن ادب متهم میسازد و مدعی میشود که جلوه، به انگیزه نادرستی، کتاب سرقات الصدرا را نوشت. رضانژاد نیز جلوه را حکیم نمیشمارد و بر آن است که وی از حکمت «جز صُوَر و نقوشی» بهره نداشت. این سبک پاسخگویی، سه اشکال اصلی دارد، (1) خلاف واقع است، (2) غیر اخلاقی است، و (3) خروج از بحث است. نخستین مشکل این پاسخ آن است که با واقعیت علمی و زیست عالمانه جلوه سازگار نیست و مبتنی بر گمانهزنیهای ناسنجیده است. زیرا کتابی به نام سرقات الصدرا در منابع ثبت نشده است و معلوم نیست که مستند این ادعا چیست. دیگر آن که شواهدی از توانایی علمی جلوه برجای مانده است، از جمله همین حاشیه بر اسفار که بازگوی تدریس حکمت صدرایی است. به نوشته رضازاده، «حواشی اسفار او حکایت از تدریس مکرر اسفار ملاصدرا دارد.» در بنیاد، این نوع برداشت که وی قصد معارضه با صدرا را داشته است، مورد تردید جدی است. در این باره آقای رضازاده که خود آثار جلوه را تصحیح کرده و طبیعتاً آنها را به دقت خوانده است، بر آن است که با مرور حواشی جلوه بر اسفار متوجه میشویم که، «این حواشی در پی توضیح مراد مصنف» و روشن کردن مقصود صدرا بوده است، نه نقد آنها. همچنین مرور این حواشی نشان میدهد که مسئله بیتسلطی وی بر اسفار و حکمت صدرایی، «سخن صائبی نیست». به نوشته رضا زاده، از نوشتههای جلوه دشمنی با صدرا به دست نمیآید و این ادعا نمونهای از مشهورات بیاصل است و، «حداقل از آثار نوشتاری او و شاگردانش چنین چیزی استفاده نمیشود.» رضازاده، هرچند پیش از آغاز کار تصور میکرد که حواشی اسفار انتقادی باشند، در پایان تحقیق دریافت که «اکثر آنها توضیحی و شرح کلام مصنف است» و، برخلاف انتظار خودش، «در این حواشی نه تنها انتقاد جدی وجود ندارد، بلکه از صدرالمتألهین به بزرگی یاد شده است.» بنابراین نخستین اشکال این نحوه پاسخگویی، سخنان نامستند و مغایر واقع است. همچنین حواشی جلوه بر فصوص که بر جای مانده است و تدریس عرفان از سوی وی، ادعای «راجل» یا پیاده بودن جلوه در عرصه عرفان را مخدوش میکند. دومین اشکال این نوع پاسخگویی، خروج از اصول اخلاقی در فهم و تفسیر اظهارات دیگران است. به فرض که جلوه با صدرا مخالفت کرده باشد، چرا باید آن را زاده رشک و غبطه، بدخواهی و مسائلی از این دست بینگاریم و این اقدام را نشانه تنکمایگی علمی وی به شماریم و او را فاقد حکمت بدانیم. در این جا اصل حمل بر صحت و تفسیر به احسن که مسلمات فهم دیدگاه دیگران به شمار میرود نادیده انگاشته شده است. جلوه حکیمی است، در حد حکیمان معاصر خود، یا اندکی برتر و یا فروتر، اما این دلیل نمیشود که اگر وی از موضع سینایی به نقد صدرا و حکیمان صدرایی معاصر خود پرداخت وی را فاقد منش اخلاقی سالم بدانیم و بر شخصیت وی حمله بریم. به گفته رضازاده، آشتیانی به سبب ارادت شدید به صدرا به شخص جلوه حمله برده و، «متأسفانه از نقد رأی به نقد شخصیت او منتقل شده است.» از قضا جلوه از نظر اخلاقی شخصیتی دوستداشتنی داشت و تذکرهنویسان درباره مناعت طبع و سادهزیستی و منش انسانی او بسیار نوشتهاند. سومین اشکال این پاسخ آن است که به فرض صحت همه اظهارات و داوریهای کسانی چون آشتیانی و حائری، در این جا بحث جرح و تعدیل شخصیت جلوه نیست. دعوا جای دیگری جریان دارد. واقعیتی به نام انتحال رخ داده است و حالا این بزرگان باید پاسخگوی آن باشند و نشان دهند که این کار چه توجیه معقولی دارد. امروزه دیگر با مسئله اتهامی ثابت نشده از سوی جلوه مواجه نیستیم تا به فرض با جرح شخصیت او نشان دهیم که این اتهام ناوارد است. واقعیت انتحال را حتی آشتیانی و حائری نیز قبول دارند. لذا فارغ از این که جلوه چگونه شخصی بوده است، باید درباره انتحال در آثار صدرا بحث کرد و از اشاره به شخصیت جلوه و دیگران دوری جست. 2-3. کمرنگسازی انتحال گاه کوشش میشود تا با قبول ضمنی انتحال، این کار، جزیی و پیشپا افتاده قلمداد شود. این شیوه خود به دو صورت عمده انجام میشود. گاه گفته میشود که حجم موارد انتحال بسیار پایین بوده است و گاه مواردی که انتحال قلمداد شده است، در واقع، مسائل جزیی و اطلاعات عمومی بوده است. صورت نخست را در قطعه زیر بهنیکی میتوان دید: اگر در آغاز کتاب یا بر سر هر فصلی از فصول بسم الله را مینویسند یا در ضمن کلام برای زیبایی سخن، آیهای را درج میکنند و همچنین اگر قطعه کوتاهی از شعر دیگران را در شعر یا نثر خود میگنجانند، قطعاً اینها هیچ کدام نام دستبرد و سرقت به خود نخواهد گرفت و بلکه از جمله محسنات به شمار خواهد رفت. حال اگر در سبک ادبیات غربی این گونه اقتباس و درج معمول نباشد، این دلیل نخواهد بود که ما هم باید یا به آتش آنها بسوزیم یا با آهنگ آنها بنوازیم. مرحوم آشتیانی صورت دوم پاسخ را در قطعه زیر به کار میگیرد و مینویسد: صدرالمتألهین مطالب زیادی از قوم بدون ذکر مأخذ در این کتاب [اسفار] نوشته است. ولی مطالبی را که از دیگران اخذ کرده است مطالب ساده و سطحی و رایج است و غیر از تحقیقات مختص به خود اوست. اهمیت صدرالمتألهین در تحقیقات رشیقهای است که اختصاص به خود او دارد. همچنین مرحوم حائری یزدی از این شیوه بدین گونه بهره میگیرد: سرقت در جایی صادق است که فکر یا مالی تعلق و اختصاص به دیگری داشته باشد و سارق آن را عمداً و بدون خریداری و تشریفات شرعی و قانونی نقل و انتقال به خویشتن تعلق دهد. افکار عمومی همچون املاک و شوارع عمومی است که تعلق به افراد خاص ندارد و همه میتوانند از آن بهرهمند شوند. به نظر میرسد که این پاسخ افزون بر آن که غیر اخلاقی است، زیرا تصویر نادرست و مضحکی از انتقاد دیگران به دست میدهد و ادعایشان را مسخ میکند، گرهگشا نیز نیست. ادعای منتقدان آن نیست که چرا در آثار ملاصدرا «بسم الله» یا یک رباعی بدون منبع آمده است. سخن از نقل یک یا دو جمله نیست که بتوان از آن چشم پوشید. مسئله یک فصل و دو فصل و گاه بحث از یک کتاب کامل است. همچنین مباحثی که مسئلهانگیز گشته، جزو دانش عمومی یا به تعبیر حائری شوارع عمومی نیست، تا بتوان این گونه پاسخ داد، بلکه مواردی که مشخصاً زاده تأملات شخصی کسی بوده است. به نوشته آقا ضیاء دری، صدرا، «در بسیاری از مواضع بیان مطالب و جواب دیگران را به خود نسبت میدهد.» نقل گسترده کار دیگران، به خصوص در جایی که مباحث اختصاصی یک اندیشمند بوده است، بسیار با نقل بدون سند یک آیه یا روایت فرق میکند. آیت الله واعظراده خراسانی نقل میکند که در جلسهای با حضور مرحوم مطهری و شهید بهشتی، آقای محمد فرید نهاوندی، که از طلاب فاضل بود، گفت که صدرا برخی از آراء خود در اسفار را از المباحث المشرقیه فخر رازی، بدون ارجاع به منبع آن به خود نسبت داده است و حتی جایی را که فخر نوشته بوده است، «هذا مما لم یسبقنی الیه احد» را نقل و به نام خود ثبت کرده است. برخی متعجب و برخی منکر شدند. هر دو کتاب را آوردند. یکی المباحث المشرقیه را خواند و دیگری با اسفار مقایسه کرد. عبارات عیناً یکی بودند. آقای جهانگیری بر آن است که در واقع بخش عمده کتاب کسر اصنام الجاهلیه از پیشینیان و به خصوص برگرفته از احیاء علومالدین غزالی است. بنابراین دفاع فوق کارآمد نیست. افزون بر آن، در بحث انتحال اولاً مسئله عمد و تعمد مطرح نیست، بلکه کافی است که این عمل صورت گرفته باشد، تا انتحال رخ دهد. ثانیاً قرائنی وجود دارد که ظاهراً صدرا آگاهانه از ذکر منابع کار خود پرهیز میکرده است. وی، به نوشته آقای جهانگیری، در کتاب کسر اصنام الجاهلیه به شکل کلی اشاره میکند که این کتاب برگرفته از کتب عارفان است و چنین مینویسد: «فهذه جمله من مجامع علامات المحبین لله (تعالی)، نقلتها تلخیصاً من کتب العرفاء، لیکون دستوراً لمن اراد أن یتعرف حال احباء الله.» با این حال، به تصریح مصحح این رساله، در نسخه اصل دستخط مؤلف، در پی تعبیر «من کتب العرفاء»، چنین آمده است: «خصوصاً الاِحیاء»، اما ظاهراً خود مؤلف آن را خط زده است. 3-3. رایج دانستن انتحال در گذشته رایجترین پاسخی که به منتقدان داده میشود، پیش کشیدن این ادعا است که این کار در گذشته مرسوم بوده و دأب علما آن بوده است که از منابع نوشتههای خود نام نبرند و سخنانی را از این و آن نقل کنند، بی آن که در پی ارجاع دادن به مؤلف باشند. آشتیانی گاه از این پاسخ استفاده میکند و میگوید: بر خلاف تصور کوتهنظران، آخوند ملا صدرا هرگز حاضر نبوده است که کوچکترین مطلب علمی دیگران را به خود نسبت دهد و این که عبارات زیادی از دیگران در آثار او دیده میشود اولاً در برخی از آثار خود مآخذ نقل را ذکر کرده و در ثانی این عادت در بین دانشمندان سلف رسم بوده و اختصاص به ملا صدرا ندارد. همچنین وی با پذیرش این که «ملاصدرا در مباحث حرکت عباراتی از فخر رازی نقل کرده است و مأخذ نشان نداده است»، مدعی میشود که آن چه صدرا نقل کرده مطالب رایجی بوده، «و این رویه بین قدما و متأخرین مرسوم و معمول بوده است و هر که به درس آخوند حاضر میشده است و یا اهل مطالعه این افکار بوده است میدانسته که این عبارات از مباحث مشرقیه فخر رازی نقل شده است.» رضازاده نیز بر آن است که نام نبردن از منابع نقص کار صدرا نیست، زیرا «اصلاً ذکر مآخذ مرسوم نبوده است.» به گفته واعظزاده، مرحوم مطهری نیز در دفاع از صدرا بر همین نکته انگشت میگذارد و میگوید: «این رسم علما بوده که در بیان یک مطلب علمی، اگر سخنان دانشمند دیگری را بیانگر مناسبی برای نظریات خود میدیدند، همان عبارات را بدون این که بگویند از چه کسی است به صورت اقتباس میآوردند.» این پاسخ چنان تقریر میشود که گویی نکوهیده بودن انتحال امری تازه است و در گذشته سنت مسلط و فرهنگ رایج در میان دانشمندان سلف نقل قول از دیگران، بدون ارجاع به آنها بوده است. اگر منظور از این پاسخ آن است که در گذشته نیز کسانی، و چه بسا کسان بسیاری، بودهاند که منابع سخن خود را نقل نمیکردهاند، این حکم درستی است، اما از آن درستی انتحال به دست نمیآید. اگر هم منظور آن است که اساساً در گذشته هنجار علمی حاکم بر جامعه مقبولیت انتحال بوده است، ادعایی است خلاف واقع. انتحال، به معنای به خود بستن آثار دیگران، در سنت اسلامی و در میان دانشمندان سلف هرگز امری مقبول و بهنجار به شمار نمیرفته است و عالمان در طول تاریخ از تاراج آثارشان به دست سارقان شکایت داشته و بر نادرستی این عمل تأکید میکردهاند. خود بحث انتحال یا سرقات و اتهام انتحال و سرقت آثار دیگران که به این یا آن عالم در طول تاریخ زده میشده است، بهخوبی قبح این عمل را در گستره فرهنگ اسلامی نشان میدهد. در این جا صرفاً به اظهارات چند تن از بزرگان در مقاطع مختلف تاریخی بسنده میکنم. ابوالحسن هجویری در مقدمه کتاب کشف المحجوب نقل میکند که دیگران دو بار کتاب او را دزدیده و به نام خود ثبت کردهاند. لذا برای پیشگیری از این کار بر ثبت نام خود اصرار میورزد. غزالی، در قرن پنجم هجری در کتاب ذم الغرور از کتاب احیاء خویش، یکی از نمونههای فریبخوردگی و غرور عالمان اهل قلم را انتحال میشمارد و مینویسد: ولعله یَحکِی من الکلام المُزَّیف ما یزید فی تزییفه فیعزوه الی قائله و ما یستحسنه فلعله لا یعزوه الیه لیظن أنه من کلامه، فینقله بعینه کالسارق له او یغیره بأدنی تغییر کالذی یسرق قمیصاً فیتخذه قباءً حتی لا یعرف انه مسروق. مؤیدالدین خوارزمی، در قرن هفتم، سخن بالا را این گونه ترجمه کرده است: و شاید که از سخن مزیف چیزی را حکایت کند که تزییف او خواهد آمد، پس آن را به صاحب آن نسبت کند و آن چه مستحسن باشد شاید که نسبت نکند تا پندارند که سخن او است. پس آن را بعینه نقل کند، چنانکه کسی چیزی را بدزدد؛ [یا] آن را تغییر کند به اندک گردانیدنی، چنانکه کسی پیراهنی بدزدد و آن را قبا سازد تا ندانی که دزدیده است. ابن ابی الحدید هنگام نقل و تحلیل سخن جاحظ درباره شیوه سیاستورزی امام علی (ع)، افزون بر آن که تصریح میکند دست به نقل قول مستقیم زده است، بلکه آغاز و فرجام آن را به دقت این گونه مشخص میکند: «قال ابو عثمان» و «هذا آخر کلام ابی عثمان فی هذا الموضع؛ این پایان سخن ابو عثمان در این باب است» سعد الدین تفتازانی، پس از نوشتن شرح بر کتاب تلخیص المفتاح قزوینی، در مقدمه شرح مختصر خود از دستاندازی غارتگران به کتابش و مسخ آن نام میبرد و نگرانی خود را ابراز میدارد و از «منتحلانی که چشم به برگرفتن و غارت گرداندهاند» سخن میگوید. سید علی خان مدنی شیرازی نیز در انتهای شرح خود بر صحیفه سجادیه، از سارقان علمی به خدا پناه میبرد و گزارشی تلخ از سرقت اثرش به دست میدهد و برای حفظ کتابش از دستبرد سارقان خدا را این گونه به یاری میخواند: «و أنا اسأل الله تعالی بجاههم العظیم المحلی بدر الشرف النظیم أن یصونه عن کل ناصب مارق و کل غاصب سارق». سپس موردی را که برای خودش رخ داده بود نقل میکند. سرانجام شیخ آقا بزرگ تهرانی هنگام معرفی کتاب بیان السعاده فی مقامات العباده نوشته سلطانمحمد گنابادی، خاطرنشان میسازد که سید حسین قزوینی حائری یادآور شده که در این کتاب انتحال رخ داده است و مؤلف مباحث قابل توجهی را بهتمامی از رساله شیخ علی بن احمد مهائمی کوکنی که در قرن هشتم و نهم میزیسته، برگرفته است. سلطانحسین تابنده گنابادی، در شرح حال سلطان محمد، سخن شیخ را گلهگزارانه نقل میکند و میکوشد با آوردن شش نکته به این اتهام پاسخ دهد. نمونههای فوق و بحث از سرقات و تلاش در جهت تعیین حدود آن، بهخوبی نشان میدهد که هرگز انتحال در جامعه علمی به رسمیت شناخته نشده است، بر عکس نوعی بیرسمی و رفتاری غیر اخلاقی به شمار میرفته است. نه تنها انتحال آثار دیگران غیر اخلاقی قلمداد میشده است، نویسندگان ملزم بودهاند تا از ارجاع مستقیم به منابعی که خود از آن استفاده نکردهاند بپرهیزند و فقط به منابعی که مستقیماً از آن بهره گرفتهاند، بسنده کنند. داستان سیوطی نمونه گویای این مطلب است. به نوشته حاجی خلیفه، جلالالدین سیوطی ادعا کرد که شهابالدین ابوالعباس احمد بن محمد قسطلانی مصری (متوفای 923)، مؤلف کتاب المواهب السنیه بالمنح المحمدیه، از او سرقت کرده و به او ارجاع نداده است. هنگامی که از او دلیل این کار را خواستند، گفت که وی از بیهقی نقل قول کرده و اگر راست میگوید نشان دهد که از کدام کتاب وی نقل کرده است. سیوطی مدعی بود که قسطلانی سخن بیهقی را از آثار وی، نه بیهقی نقل کرده ولی مستقیماً به بیهقی ارجاع داده است، حال آن که ملزم بود بنویسد این سخن بیهقی را از آثار سیوطی نقل کردهام. قسطلانی پوزشخواهانه از قاهره به روضه رفت و بر خانه سیوطی ایستاد و از او عذرخواهی کرد. سیوطی معذرتخواهی را پذیرفت، اما در را بر او باز نکرد. در واقع در سنت اسلامی، از حذف واسطههای نقل و میانبر زدن در ارجاع پرهیز داده و از این کار، به نام «کذب مفترع» یاد شده است. به روایت کلینی، امام صادق (ع) به اصحابش فرمان داد تا از «دروغ مفترع» بپرهیزند. پرسیدند: دروغ مفترع چیست؟ پاسخ داد: این که کسی حدیثی برایت نقل کند، پس او را واگذاری و آن را از کسی نقل کنی که وی از او نقل کرده است. همچنین امام صادق از امام علی (علیهما السلام) نقل میکند که گفت: إذَا حَدَّثْتُمْ بِحَدِیثٍ فَأَسْنِدُوهُ إِلَی الَّذِی حَدَّثَکُمْ فَإِنْ کَانَ حَقّاً فَلَکُمْ وَ إِنْ کَانَ کَذِباً فَعَلَیْهِ. هرگاه سخنی را نقل کردید، آن را به کسی که برایتان نقل کرده است، اسناد دهید. پس اگر حق بود به سود شما است و اگر دروغ بود، بر او است. بنابراین، انتحال هرگز در میان سلف، به مثابه هنجاری اخلاقی رایج نبوده و آنان به چشم نوعی سرقت بدان مینگریستهاند. افزون بر آن عالمان مقید بودهاند که منابع سخن و منقولات خود را ذکر کنند، تا جایی که کسانی مانند ملاصالح مازندرانی، حذف وسایط نقل را، مانند آن که کسی سخن ابن سینا را از فخر رازی نقل کند، اما به خود ابن سینا ارجاع دهد، نوعی دروغ و تدلیس میشمارند. در برابر دفاع نامستدل بالا که علمای سلف از این و آن بدون ارجاع نقل قول میکردهاند، شاهد کسانی هستیم که نماد دقت و امانت در ارجاع و متعهد به یادکرد منابع تصنیف خود بودهاند. در واقع این کار سنت اخلاقی و هنجار علمی بوده است. اتان کلبرگ از این سنت این گونه یاد میکند: «همان طور که معروف است مؤلفان مسلمان قرون میانه، در هنگام نقل از یک کتاب، از روی عادت، عنوان، و بعضاً بخش یا جلدی که نقل از آن صورت گرفته یاد میکردهاند.» در واقع این شکل ارجاع دادن تا زمان پیش از رواج چاپ، شیوه دقیق ارجاع به شمار میرفته است. یکی از این محققان دقیق سید بن طاوس است که به دقت منبع منقولات خود را مشخص مینماید. پیش از او نیز یحیی بن الحسن بن البطریق (متوفای 600 یا 606) نیز این گونه عمل میکرده و ابن طاووس از او متأثر بوده است. سید بن طاووس حتی گاه مشخصات فیزیکی و قطع منابع خود، تاریخ نگارش آنها، پشت یا روی برگه و نوع کاغذ به کار رفته را نیز معین میکرده است. این دقت نظر در نقل منبع گاه تا جایی پیش میرفته که وی شماره سطر را نیز در منابع خود میآورده است. برای مثال، پیش از آوردن نکتهای تفسیری چنین منبع خود را مشخص میکند: «در آن چه عیناً از جزو دوم از تفسیر ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (ع) از سطر دوازدهم روی صفحه...» خسروجردی با اشاره به دفاع ناموفق بالا میگوید: «اگر تصور شود که در زمان ملاصدرا شیوه نگارش این بوده است که مطالب دیگران را به هر نحو نقل میکردهاند، خواهیم گفت میرداماد در نقل اقوال کمال امانت و صداقت را نشان میدهد که حتی اگر جملهای را از کسی نقل کند به طور دقیق جا و نشانی گوینده آن را مشخص میسازد.» واقع آن است که حتی لاهیجی، شاگرد و داماد صدرا، ملتزم به معرفی منابع سخن خود بوده و در سراسر اثر معروف خود این کار را میکند. برای نمونه، هنگامی که میخواهد سخنی را از کتاب الاربعین فی اصول الدین فخر رازی نقل کند، مینویسد: «علی ما قال الامام فی الاربعین» در مواردی نیز که سخنی را با واسطه نقل کرده است، آن را به همان واسطه ارجاع داده است. برای مثال، هنگام بحث از خواص کمّ در شوارق الهام، مینویسد: «و نقل فی شرح المقاصد عن الامام؛ در شرح مقاصد از امام نقل شده است» و به جای آن که مستقیماً سخن فخر رازی را از او نقل کند، به منبعی که در اختیار داشته و در آن سخن رازی را دیده است، یعنی شرح مقاصد تفتازانی ارجاع میدهد و پایان نقل خود را با عبارت «انتهی» مشخص میکند. مقایسه این دو نقل نشاندهنده دقت وی بوده است. وی نه تنها منابع سخن خود را یکایک نقل میکند، بلکه گاه مشخص میکند که مطلب نقل شده به صورت خلاصه و نقل به مضمون است، نه نقل مستقیم؛ هنگام نقل سخنی از ارسطو تصریح میکند که این سخن با کمترین تلخیص (مع ادنی تلخیص) نقل شده است. آشتیانی که از انتحال به مثابه سنتی رایج نام میبرد، خود از فیض کاشانی و شیوهاش به گونه دیگری سخن میگوید و آن را چنین میستاید: محقق فیض ملامحسن شاگرد متعبد به مبانی آخوند ملاصدرا همان عبارات را از فخر رازی با ذکر مأخذ نقل نموده است و حقیر در این مورد معتقد به سلیقه دانشمندان و محققان فرنگی و غربی هستم و ای کاش از قدیم الایام مرسوم بود که بدون ذکر مأخذ یک کلمه هم نقل نشود و اگر این رویه در علوم متداول اعم از معقول و منقول مراعات میشد، خیلی از مشکلات ما حل شده بود. 4-3. ادعای تعدد روش در بحث ارجاع گاه مدافعان صدرا چنان بحث میکنند که گویی در بحث ارجاع در میان عالمان مسلمان دو شیوه، وجود داشته است. یکی شیوه کسانی مانند سید بن طاووس که منابع خود را به دقت مشخص میکردهاند و دیگری شیوه کسانی مانند صدرا که چندان در پی ثبت منابع خود نبودهاند. ذکاوتی در مقام تقریر این نکته مینویسد: «قدما در تألیف شیوههای مختلف داشتهاند، بعضی که کمترند سعی میکردهاند مآخذ خود را در نقد و حل مباحث ذکر کنند و بعضی از این کار خودداری ورزیدهاند.» آشتیانی با اشاره به شیوههای مختلف درباره ارجاع با مصراعی مسئله را پایان یافته قلمداد میکند و میگوید: «و للناس فیما یعشقون مذاهب»؛ مردم را در آن چه بدان عشق میورزند، شیوههایی است. این دفاع نیز در نهایت ناکام است. مقصود از وجود شیوههای مختلف چیست؟ گزارش دادن از یک واقعیت است، یا برابر شمردن آنها؟ اگر هدف بیان واقعیت است، درست است. اما از دو شیوه بالا تنها یکی درست است، و آن هم رعایت حقوق دیگران و انتحال نکردن. اگر هم بخواهیم لولیوشانه پای عشق را به این مسئله بکشیم و بگوییم «ملت عاشق ز ملتها جداست»، با همین سنجه میتوان به آشتیانی گفت که منتقدان و مخالفان صدرا نیز چنین بودهاند و عشقشان کشیده است که صدرا را بهحق و ناحق نقد کنند؛ و للناس فیما یعشقون مذاهب. با این معیار، دیگر امکان داوری درباره رفتار دیگران باقی نمیماند و هر کس خود را مجاز میداند تا هر روشی را در نقادی یا دفاع دیگران زیر سپر اشعاری از این دست، که خوشبختانه در حافظه ما فراوان است، به کار گیرد و از داوری دیگران در امان بماند. این قبیل شعرها برای پایان دادن به غائله و پرهیز از بحث جدی به کار میآید، نه پیش بردن بحثی فیلسوفانه با بیانی حکیمانه. گاه برای کاستن از قبح انتحال، به نحوی نام دیگران برده میشود و ادعا میشود که آنان نیز از این روش پیروی کردهاند. برای مثال، آشتیانی پس از آن که تأکید میکند که نقل بدون ارجاع اختصاص به صدرا نداشته است، مدعی میشود که صاحب جواهر نیز عبارات ریاض را در کتاب خود بی نقل مأخذ آورده است و در عین حال از صاحب ریاض فقیهتر است. همچنین حائری یزدی سعی میکند ثابت نماید که بیتوجهی به منابع نقل اختصاص به صدرا ندارد و «علامه طوسی و بسیاری دیگر از محققان پرهیزگار اسلامی نیز از پیشروان این روش به شمار میروند.» اما این پاسخ اشکال نیست. در صورت خطا بودن انتحال، پیش کشیدن نام عالمان دیگر مشکلگشا نیست و اگر هم انتحال درست و رسم بوده باشد، نیازی به نام بردن از چند نفر نیست. بلکه باید به شکلی روشن ثابت گردد که واقعاً تعدد روش وجود داشته است.
5-3. غربی دانستن بحث انتحال گاه در پاسخ اشکال انتحال، ادعا میشود که اساساً کل پروژه ارجاع و استناد از غرب آمده، و هرچند ممکن است خوب باشد، اما امری نوپدید است و در سنت اسلامی ریشه نداشته است. لذا نباید آثار صدرا را بر اساس معیارهای غربی سنجید و داوری کرد. برای مثال، آشتیانی، نزاع انتحال را به «سلیقه دانشمندان و محققان فرنگی و غربی» پیوند میزند و بر آن است که هرچند این شیوه خوب است، اما در سنت اسلامی بیسابقه بوده و عالمان مسلمان سلیقه دیگری داشتهاند. حائری در دفاع از شیوه صدرایی، مینویسد: این سبک اسلامی با سبکهای اروپایی که اکنون در میان فضلای معاصر ما شایع شده است، تفاوت و ناسازگاری دارد. اما مشربهای تحقیقاتی مختلف را نباید و نمیتوان با هم مقایسه کرد و عاجلانه قضاوت کرد که چون در سبک اروپایی برای هر جمله کوتاه یا بلندی پروندهای میسازند، در کتابهای تحقیقاتی اسلامی نیز باید چنین باشد و چون این پرونده ضمیمه این جملات نیست، پس صاحب کتاب قصد الحاق داشته است. [...] حال اگر در سبک ادبیات غربی این گونه اقتباس و درج معمول نباشد، این دلیل نخواهد بود که ما هم باید یا به آتش آنها بسوزیم یا با آهنگ آنها بنوازیم. از اولین نکاتی که دانشجویان فلسفه و طلاب دینی در حوزهها میآموختهاند، «تحریر محل نزاع» بوده است. در اظهارات فوق گویا این نکته ساده فراموش شده است. در این جا باید دو مطلب را از هم سوا کرد: یکی ضرورت نام بردن از منابع نوشتاری خود، دیگری به کارگیری شیوهای دقیق در نحوه ذکر آن منابع. مطلب اول، همان لزوم پرهیز از انتحال از طریق ذکر منابع خویش است. اما مطلب دوم ناظر به نحوه به کارگیری شیوههای ارجاع استاندارد است، مانند استفاده از ترتیب خاص در ذکر مشخصات منابع مورد استفاده خویش همچون نام کامل نویسنده، ناشر، محل نشر و تاریخ نشر. آن چه که جدید و غربی است، یعنی از محققان اروپایی آموخته شده، این دومی است که در کتابهای روش تحقیق تعلیم داده میشود. حال آن که بحث ضرورت ذکر منابع خویش از غرب نیامده، بلکه بر آمده از تربیت دینی و اخلاقی عالمان مسلمان بوده است. سید بن طاووس با سبک ارجاع اروپایی و شیوه محققان غربی آشنا نبوده است، با این حال بهدقت منابع خود را معین کرده است. خردهگیران صدرا نمیگویند که چرا وی در اسفار محل نشر یا تاریخ نشر منبع خود را که مثلاً المباحث المشرقیه بوده است، به ترتیب نیاورده است یا مشخصات منابع خود را به صورت ناقصی آورده است. اگر آنان چنین اعتراضی داشتند، پاسخ همان بود که در سخنان حائری آمده است. اشکال آنان این است که چرا صدرا یک فصل کامل را از کتاب فخررازی در کتاب خود میگنجاند، با این حال اشارهای به این نکته و منبع سخن خود نمیکند. لذا پاسخ آنان این نیست که چرا ما با آهنگ غربیها بنوازیم یا بسوزیم. این نوعی تجاهل العارف است که زیبنده بحث فلسفی نیست. عالمان ما در سنتی زیستهاند که هرچند در آن علامت نقل قول مستقیم («...») که پدیدهای وارداتی است نبود، با این حال به دقت آغاز و انجام سخنانی را که از دیگران نقل میکردند با تعبیراتی چون «انتهی»، «انتهی قوله»، «انتهی کلامه رفع مقامه» مشخص میکردند و بدین ترتیب حق معنوی دیگران را ادا میکردند. حال سخن منتقدان آن است که چرا صدرایی که خود دستپرورده این فرهنگ است، نباید چنین کند یا در مواردی گسترده و قابل توجه این سنت را نادیده بگیرد. در چنین بحثی، سخن از غربیها به میان آوردن و آنان را مانند مرغ در عروسی و عزا خرج کردن، خلاف منش فیلسوفانه و به تعبیر فنی خلط مبحث است. 6-3. پیش کشیدن شعار «حکیم را با گفته کار است، نه با گوینده» به طور مشخص آقای رضانژاد این گونه استدلال میکند و بر آن است که در علوم عقلی، بر خلاف علوم نقلی، الزامی به منابع سخن نیست و کافی است که گفته نقد شود. این پاسخ به معنایی درست و به معنایی غلط است. اگر منظور آن است در مقام بحث و رد سخن دیگران، کاری به گوینده نداشته باشیم و به تحلیل خود سخن و مدعا بپردازیم و از گفته به گوینده نقب نزنیم، سخنی است بجا و توصیه شده در فرهنگ اسلامی. معنای این سخن این است که اگر، برای مثال، آقای ضیاء الدین دری ادعا کرد که صدرا مطالب فراوانی را از دیگران نقل کرده و از نشان دادن منابع سخن خویش پرهیز کرده است، به این اشکال پاسخ دهیم، نه آن که بیدرنگ سراغ گوینده برویم و بگوییم که وی از حکمت جز «نقوش» و «صُوَری» بهره نبرده است. همچنین مقصود از این اصل آن است که اگر با برخی از متکلمان یا مدعیات کلامی مخالف هستیم، به طور مشخص آن مدعیات یا مواضع کلامی را نقد کنیم، نه آن که این گونه همه متکلمان و علم کلام را ساقط کنیم و بگوییم: انحراف علمی متکلمان قدیم در فهم و ادراک مبانی اعتقادی و اصول مسائل و ترتیب مقدمات استنباط، از تعریفی که برای علم کلام کردهاند مشهود بوده و میتوان دانست که پیدایی این دانش در حقیقت برای فهم و درک اصول اعتقادی، مطابق با آن چه در قرآن مضبوط افتاده و شارع مقدس آورده است، نبوده و هدف آنان صرف تفوق بر حریف و تسلط و چیرگی به خصم خود، بهگاه مناظره و مباحثه بوده است و در عمل هم هیچ حکمی از احکام الله و هیچ رأیی الهی در اصول اعتقادیات از این جدالگران و مالاندوزان وجاهطلبان عالمنما تحصیل نگردید؛ و اگر در نیمه راه خلافت این مدعیان و در زمان مأمون عباسی، کتب فلسفی یونانیان به وسیله مترجمین اوائل به زبان عربی ترجمه نشده بود، و این متکلمان فرومایه همانند انگلهایی سمج خود را بر اندامهای پرخون حکمت و منطق یونانی نچسبانده و از آن ارتزاق نکرده بودند، امروزه کمترین سخنی که بوی ادراک انسانی از آن استشمام گردد، از آنان به دست ما نرسیده بود؛ چنان که با وصف مزبور هم نرسیده است. این شیوه و این گونه از ادعا به مدعی گذر کردن و حریفان را یکسره فرومایه و انگل دانستن، با فلسفهورزی سازگار نیست. این از معنای اول، اما اگر مقصود آن باشد که در علوم عقلی فیلسوف حق دارد که سخن دیگران را به نام خود ثبت کند و بگوید ما را با گفته کار است، نه گوینده، در واقع وسط دعوا نرخ تعیین کردن است و دلیلی وجود ندارد که فیلسوف چنین تافته جدابافتهای باشد. احترام به حقوق دیگران و پرهیز از دستبردن به آثار دیگران، از لوازم پژوهش در همه عرصهها و علوم است و از این جهت فرقی بین علوم عقلی و نقلی نیست. کافی است که کسی با همین استدلال بخش قابل توجهی از اسفار را سرقت و به نام خود منتشر کند، و سپس مدعی شود که مرا با گفته کار است نه گوینده و چون این گفتهها را قبول دارم، پس آنها را به نام خود منتشر خواهم کرد. واقع آن است که در میان سخنانی که در دفاع از صدرا در این زمینه گفته شده است، دلیلی که دل را آرام و خرد را رام کند، دیده نمیشود و نگارنده تا کنون موفق به یافتن استدلالی نیرومند در این زمینه نشده است. اگر ما باشیم و این دلایل، ظاهراً باید مسئله انتحال را، بهرغم تلخی آن، پذیرفت و بدان تن در داد و به جای انکار آن، از این ماجرا درسی آموخت که فیلسوفان نیز، چون در نهایت انسان هستند، ممکن است خطا کنند وإنّ العصمة لله. 4. چرا نباید از کنار این مسئله به سادگی گذشت؟ شکوفایی، رشد و اندیشهورزی در عرصه فلسفه اسلامی در گرو فهم درست مسیری است که این فلسفه در طول تاریخ پیموده است. از این رو، لازم است که فهمی درست از مسیر تکاملی فلسفه اسلامی و جایگاه واقعی هر اندیشمندی در آن داشته باشیم. این هدف هنگامی محقق میشود که بدانیم کدام سخن واقعاً از چه کسی است و کدام منحول از دیگران و هر کس در فلسفه چه نوآوری داشته و تا کجا پیش رفته است. با این حال، هدف این نوشته نه اثبات انتحال از سوی صدرا است، که دیگران این کار را کردهاند، و نه به فرض اثبات این مسئله، خط بطلان بر آثار او کشیدن. هدفْ تحلیل شیوههای نافیلسوفانه مواجهه با مناقشات علمی و نظری در عرصه فلسفه است. فلسفهورزی مستلزم آن است که بکوشیم درباره افراد درست داوری کنیم و بیاموزیم همان گونه که دشمنی با کسی نباید ما را نسبت به واقعیات کور کند، عشق به دیگری نیز ما را بدان سوی بام نیفکند. بیارزش انگاشتن ابداعات و ابتکارات صدرا به دلیل ارتکاب انتحال همان قدر خطا است، که به دلیل آن ابداعات و ابتکارات و عظمت فکری، واقعیت انتحال را کمرنگ یا انکار کردن، یا برای او حسابی ویژه گشودن. فیلسوفان هرچند بزرگ و عظیم باشند، نمیتوان و نباید آنها را فراتر از هنجارهای اخلاقی نشاند و بزرگی هیچ کس، از جمله فیلسوفان که طالبان حقیقت هستند، نباید مانع کاوش حقیقت و اعلام آن گردد. توصیه قرآن کریم به دادگری در باب دشمنان، فیلسوفان را نیز به کار میآید. حکمهای جزمی از مقوله زیر در دفاع از صدرا بیش از آن که حقانیت موضع گوینده را نشان دهد و صدرا را بر صدر نشاند، بیانگر خشونت فکری این موضع و سد کننده راه بحث و نظر است که آرمان فیلسوفی چون سقراط است: تمام کسانی که در مقام قدح او برآمدهاند و به یکی از طرقی که ذکر کردیم خواستهاند او را کوچک نمایند، یا اصلاً از فلسفه سر در نمیآورند و یا ذوق درک کلمات و تحقیقات او را ندارند. عدم لیاقت و قابلیت آنها است که چنان تحقیقات عالیه معجزهنصاب را سرسری گرفتهاند و چنین حکیم عظیمالشأنی را از دریچه فکر و فهم ناقص و محدود خود خواستهاند بشناسند. این گونه داوریهای جزمی و ذوحدین کاذب، شایسته فیلسوفان نیست. مشکل داوری بالا آن است که هر گروهی، از جمله مخالفان فلسفه از موضع ظاهرگرایی یا پوزیتیویزم، با همان قوت میتواند بر ضد رقیبان خود به کار گیرد و چون حریف به بیلیاقتی و محدودیت فهم محکوم شده است، راه بحث بسته میشود و هر کس حق خود میداند تا از ابزارهای ناعقلانی بر ضد حریفان بهره گیرد. هزار سال پیش یعقوب کِنْدی، در مقام نخستین فیلسوف مسلمان این گونه ما را به حقپذیری و تن دادن به آن از سوی هر کس فراخواند: بر ما سزاوار است که از نیکو شمردن حق و برگرفتن حق از هر جا که آمد، هرچند که از اجناس دور از ما و امتهای پوسیده، شرمسار نشویم. زیرا برای جوینده حق، هیچ چیز برتر از حق نیست و سزاوار نیست که حق را کمارج و گوینده یا آورندهاش را خُرد بشماریم؛ که هیچ کس با حق کمارج نشد، بلکه حق همه را شرافت بخشید. برخلاف توصیه بالا، عمده تلاشهایی که در جهت دفاع از صدرا صورت بسته، همراه با تحقیر منتقدان، کمارج شمردنشان، حقگریزی و انکار یا کتمان آن بوده است. ادبیات به کار رفته در این گونه دفاعیهها شایسته فیلسوفی که حقیقت را وجهه همت خود ساخته و عمر خویش را در جهت رسیدن به آن صرف کرده است نیست. آن چه از انسانی فیلسوف میسازد، گردآوردن اطلاعات گسترده و تلاش در جهت حفظ موضع خود به هر قیمتی نیست. این منش حقجویانه و شیفتگی به حقیقت است که او را از دیگران متمایز میکند. فیلسوف، طبق تعریف، کسی است که عاشق حقیقت و همواره در پی دستیابی به آن باشد، نه انکار یا کتمان آن. این سخن ارسطو، بیش از دو هزار سال است که فرادید هر فیلسوفی بوده است و جهتدهنده مسیر تحقیق وی: در حقیقت وظیفه ماست که برای دستیابی به حقیقت بر عواطف خود چیره گردیم، خاصه از این جهت که ما فیلسوف یا دوستدار دانشیم، و با این که دوستان و حقیقت هر دو برای ما گرامیاند، حقیقت را بر دوستان برتری نهیم. کتابنامه 1. ابراهیمی دینانی، غلامحسین، نیایش فیلسوف (مجموعه مقالات)، مشهد، دانشگاه علوم رضوی، 1377. 2. ابن طاووس، رضی الدین علی بن موسی، سعد السعود للنفوس، تحقیق فارس تبریزیان، قم، دلیل، 1379. 3. ارسطو، اخلاق نیکوماخوس، ترجمه محمد حسن لطفی، تهران، طرح نو، 1378. 4. اسلامی، سید حسن، چو دزدی با چراغ آید: سرقت علمی در سطح دانشگاهی، آینه پژوهش، شماره 126، فروردین و اردیبهشت 1390. 5. تابنده گنابادی، سلطانحسین، نابغه علم و عرفان در قرن چهاردهم، ویرایش دوم، تهران، حقیقت، 1384. 6. تفتازانی، سعدالدین مسعود بن عمر، شرح المختصر علی تلخیص المفتاح للخطیب القزوینی، تحقیق عبدالمتعال الصعیدی، افست شده در قم، کتابفروشی کتبی نجفی، [بیتا]. 7. تفتازانی، سعدالدین مسعود بن عمر، شرح المقاصد، تحقیق عبدالرحمن عمیره، 1409ق، چاپ افست در قم، شریف رضی، 1370. 8. تهانوی، محمد علی، موسوعه کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، به کوشش رفیق العجم، بیروت، مکتبه لبنان ناشرون، 1996. 9. جوادی آملی، عبدالله، رحیق مختوم: شرح حکمت متعالیه، قم، اسراء، 1376. 10. جوادی آملی، عبدالله، شرح حکمت متعالیه: اسفار اربعه، تهران، الزهراء، 1368. 11. حاجی خلیفه، مصطفی بن عبدالله، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، بیروت، دار الفکر، 1402ق. 12. حائری مازندرانی، محمد صالح، حکمت بوعلی، تصحیح حسن فضائلی«شیوا»، علمی، [تهران]، 1362. 10. حائري مازندراني، ملامحمد صالح؛ شرح کافي؛ تصحيح علياکبر غفاري؛ تهران: اسلاميه، 1383 ق. 11. حلبی، علی اصغر، تاریخ فلاسفه ایرانی از آغاز اسلام تا امروز، تهران، زوار، [1351]. 12. حلبی، علی اصغر، تاریخ فلسفه در ایران و جهان اسلامی، اساطیر، تهران، 1386. 13. دُرّی، ضیاء الدین، کنز الحکمه: ترجمه تاریخ الحکماء شمس الدین شهرزوری، طهران، [ناشر مترجم، چاپخانه دانش]، 1316. 14. ذکاوتی قراگوزلو، علیرضا، سیر تاریخی نقد ملا صدرا، تهران، هستینما، 1386. 15. ذکاوتی قراگوزلو، علیرضا، ماجرا در ماجرا: سیر عقل و نقل در پانزده قرن هجری، حقیقت، تهران، 1381. 16. رازی، فخر الدین، المباحث المشرقیه فی علم الالهیات و الطبیعیات، تحقیق محمد المعتصم بالله البغدادی، بیروت، دار الکتاب العربی، 1990. 17. رسائل اخوان الصفا و خلان الوفا، چاپ افست، مکتب الاعلام الاسلامی، قم، 1405ق. 18. رضانژاد (نوشین)، غلامحسین، حکیم سبزواری: زندگی- آثار- فلسفه، تهران، کتابخانه سنایی، 1371. 19. صدر الدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه، جلد نهم، تصحیح رضا اکبریان، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، 1382. 20. صدر الدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه، جلد هفتم، تصحیح مقصود محمدی، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، 1380. 21. صدر الدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه، تصحیح سید جلال الدین آشتیانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1360. 22. صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، رسائل فلسفی، تصحیح سید جلالالدین آشتیانی، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی،1362. 23. صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، کسر اصنام الجاهلیه، تصحیح محسن جهانگیری، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، 1381. 24. طباطبایی، میرزا ابوالحسن، مجموعه آثار حکیم جلوه، تصحیح حسن رضازاده، تهران، حکمت، 1385. 25. طهرانی، شیخ آقا بزرگ، الذریعه الی تصانیف الشیعه، بیروت، دارالاضواء، [بیتا]. 26. غزالی، ابوحامد امام محمد، احیاء علومالدین، ترجمه مؤیدالدین محمد خوارزمی، به کوشش حسین خدیوجم، علمی و فرهنگی، تهران، 1386. 27. غزالی، ابوحامد امام محمد، احیاء علومالدین، تصحیح عبد الله الخالدی، بیروت، دار الارقم بن ابی ارقم، 1998. 28. فیض کاشانی، محمد بن مرتضی ملامحسن، المحجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء، تصحیح علی اکبر غفاری، مؤسسه اعلمی، بیروت، 1983. 29. کلبرگ، اتان، کتابخانه ابن طاووس و احوال و آثار او، ترجمه سید علی قرائی و رسول جعفریان، قم، کتابخانه عمومی آیت الله مرعشی نجفی، 1371. 30. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق مرکز بحوث دار الحدیث، قم، دار الحدیث، 1387. 31. کِندی، ابویوسف یعقوب، رسائل الکندی الفلسفیه، تحقیق محمد عبدالهادی ابوریده، دار الفکر العربی، القاهره، [1978]. 32. کرمانشاهی، آقا محمد علی، خیراتیه: در ابطال طریقه صوفیه، تحقیق سید مهدی رجایی، قم، انصاریان، 1412ق. 33. لاهیجی، عبدالرزاق، شوارق الالهام فی شرح تجرید الکلام، تحقیق اکبر اسدزاده، قم، مؤسسه امام صادق، 1387. 34. مدرسی چهاردهی، مرتضی، آقا محمد رضا صهبای قمشهای، یادگار، سال سوم، شهریور 1325. 35. مدرسی چهاردهی، مرتضی، تاریخ فلاسفه اسلام، علمی، [تهران،]، [1335؟]. 36. مدنی شیرازی، سید علی خان حسینی حسنی، ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین صلوات الله علیه، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، [بیتا]. 37. واعظزاده خراسانی، محمد، سیری در زندگی علمی و انقلابی استاد شهید مرتضی مطهری، در یادنامه استاد شهید مرتضی مطهری، زیر نظر عبدالکریم سروش، انتشارات آموزش و انقلاب اسلامی، 1360. 38. هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان، کشف المحجوب، تصحیح محمود عابدی، تهران، سروش، 1383. 39. یزدی، مهدی حائری، کاوشهای عقل نظری، تهران، مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، 1384. 40. Janice Moulton and George Robinson, Plagiarism, in Encyclopedia of Ethics, edited by Lawrence C. Becker and Charlotte B. Becker, London, Routledge, 2001. منبع: آینه پژوهش، سال بیست و دوم، شماره پنجم، آذر و دی 1390
|