نقد مشهورات - درباره حدیث مشهور >اطلبوا العلم و لو بالصین |
اشاره در شماره پیش یاد آور شدیم که در بخش نقد مشهورات به بحث پیرامون باورها و دیدگاههای مشهور و مسلّمی می پردازیم که از جهات مختلف قابل نقد و بررسی و بعضا رد است. اینک در این مقال حدیث مشهور اطلبوا العلم و لو بالصین را که از نظر بسیاری، حجتی قاطع بر مجاز بودن اخذ علوم غربی و اساسا اخذ علم و معرفت از کفار و غیر مسلمین به شمار می رود، مورد وارسی و بازخوانی قرار خواهیم داد. در آستانه ورود علوم مدرن غربی به ایران این بحث در میان علما و متدینین اهل بحث و نظر مطرح شد که آیا مجاز به اخذ علومی که موطن و خاستگاه آنها بلاد کفر بوده است، هستیم یا نه که البته این بحث علیرغم نفوذ و حضور گسترده علوم غربی و بلکه نظام تعلیم و تربیت غربی در جامعه ما گاهی همچنان مطرح می شود. مخالفان اخذ علوم غربی به ادله ای متمسک می شدند و موافقان نیز به ادله ای که اکنون ما در صدد بحث پیرامون این موضوع و برشماری ادله مخالفان و موافقان و انتخاب دیدگاه مختار نیستیم و تنها می خواهیم به بحث در باره یکی از ادله موافقین که حدیث نبوی اطلبوا العلم و لو بالصین است پرداخته و نشان دهیم با این حدیث نمی توان جواز اخذ علوم مدرن غربی و همچنین مجاز بودن اخذ فلسفه را از یونان اثبات کرد و قائلان به اخذ علوم و معارف از کفار باید حد اقل از این دلیل صرف نظر کنند. ذکر این نکته نیز قبل از ورود به بحث لازم است که اگر چه نگارنده قائل به مطلوبیت اولی و ذاتی علوم و تکنولوژی مدرن غربی نیست و ظهور و بسط آنها را برخلاف سنن الهی و وحیانی می داند اما در شرايط کنونی به دلیل اضطرارهای ایجاد شده فی الجمله اخذ بسیاری از آنها را مجاز و بعضا لازم و ضروری می داند. ■ تقریر استدلال به حدیث نبوی اطلبوا العلم و لو بالصین چنین است که: رسول اکرم (ص) مسلمین را به دانش جویی و اخذ دانش از هر جا حتی از چین که در آن روز ـ و نیز امروز ـ یک کشور غیر مسلمان و مشرک و کافر بود، امر فرموده است و این بدان معناست که در باره منشأ و خاستگاه علم هیچ محدوديت و قیدی وجود نداشته و مسلمین می توانند و بلکه موظفند علم و دانش و معرفت را از هر جا که تولید و زاده شده باشد، حتی اگر کفار و مشرکان مولد و مبدع آن باشند، اخذ نمایند و این دیدگاه که چون خاستگاه علم مدرن غرب ملحد است و یا چون فلسفه خاستگاهی یونانی که تمدنی مشرک و غیر دینی بوده است، دارد، پس نباید این علوم را اخذ کرد، مردود است. نقد و بررسی در نقد تقریر فوق از حدیث اطلبوا العلم و لو بالصین نکات زیر قابل ذکر است: 1. بررسی سند حديث: کسانی که در مواجهه با احادیث سخت گیری کرده و بر معلوم و مقبول بودن راویان و رجال ناقل حدیث تاکید دارند و به همین دلیل به نفی بسیاری از احادیث می پردازند، نمی توانند به این حدیث تمسک کنند و به استناد آن به تاسیس مبنایی مهم در نظام تعلیم و تربیت پرداخته و اخذ علوم و معارف را از هر منبع و مأخذ و خاستگاهی جایز و بلکه لازم بدانند. اولا قدیمی ترین مأخذ در شیعه که حدیث مزبور در آن آمده است کتاب مصباح الشريعة منسوب به امام صادق (ع) است که مرحوم مجلسی علی رغم آن که اشتهار به سهل گیری در اسناد و مأخذ روایات دارد، بدان اعتماد نکرده و در مقدمه بحار درباره آن گفته است: در اين كتاب مطالبى آمده كه خواننده خردمند و مطلع را با ترديد مواجه مىكند. اسلوب اين كتاب شبيه ديگر سخنان و آثار ائمه (ع) نيست. شیخ حر عاملی نیز می گويد: از جمله كتابهايى كه بر ما ثابت است كه قابل اعتماد نيست و از آنها نقل نكرديم كتاب مصباح الشريعة منسوب به امام صادق (ع) است. زيرا سند آن ثابتشده نيست و در آن سخنانى آمده كه مخالف با تواتر است. ضمن آن که حتی اگر در اعتبار کتاب مصباح الشريعة تردیدی نبود، مشکل دیگر آن است که کلیه روایات این کتاب و از جمله روایت مورد بحث مرسل و بدون ذکر راویان حدیث است و طبعا کسانی که بر بررسی رجالی احادیث به عنوان تنها معیار قبول احادیث تاکید می ورزند نمی توانند به این حدیث استناد جویند. اما با این وجود از آنجا که نگارنده به تبع نظر و سیره غالب علما و فقها و محدثین شیعه و به ادله دیگری که توضیحات آن در مقاله دفاع از حدیث همین شماره سمات آمده است، بررسی رجالی حدیث را تنها راه برای پذیرش احادیث نمی داند و بلکه طرق دیگری نیز برای اعتبار یابی احادیث ـ حتی اگر فاقد سلسله رجالی کامل و یا مقبول و صحیح باشند ـ وجود دارد، از اشکال سندی حدیث مزبور صرف نظر کرده و به بررسی محتوایی آن می پردازد. ضمن آن که مرحوم مجلسی این روایت را از منابع اهل سنت در بحار الانوار نقل کرده است و این می تواند شاهدی بر پذیرش این حدیث از جانب ایشان باشد اما البته نه به مفهومی که امروز نزد ما مشهور شده است بلکه به مفهوم صحیح آن که خواهیم گفت. 2. با اندک تاملی می توان دریافت که حدیث مزبور را به دو گونه می توان معنا کرد: الف: دانش را بجویید حتی اگر لازم باشد تا دورترین نقاط عالم سفر کنید. در این معنا فقط حاوی این نکته است که بعد مسافت و مشقت داشتن نباید مانع از علم آموزی شود. ب: دانش را بجویید حتی اگر خاستگاه و منشآ تولید آن چین ـ که کشوری مشرک است ـ باشد. وقتی روایت را می توان به دو گونه متفاوت معنا کرد دیگر نمی توان بدون اثبات صحت یکی از دو معنا بدان استناد جست؛ یا باید آن را در بوته اجمال گذاشت و از مدار استناد خارج کرد و یا با اثبات صحت یک معنا بدان استناد جست. اکنون مدعای ما این است که به دلیل شواهدی چند، معنای اول به حقیقت نزدیک تر است و معنای دوم مویدی ندارد: 1. متن کامل این حدیث در مصباح الشريعة چنین است: «اطلبوا العلم و لو بالصین و هو علم معرفة النفس و منه معرفة الرّب»؛ دانش را بیاموزید و لو در چین . این دانش معرفت نفس است که از او معرفت خداوند حاصل می شود. بدیهی است که ادامه حدیث موید معنای اول و تضعیف کننده معنای دوم است؛ زیرا اولا بعید است بگوییم رسول اکرم (ص) مسلیمن را برای معرفت نفس و معرفت رب به مشرکان و کفار ارجاع داده باشد و ثانیا مصداق این علم را مشخص نموده و دیگر نمی توان آن را علوم مدرن و یا حتی فلسفه تعمیم داد( مگر اینکه بگوییم فلسفه حاوی معرفت نفس و رب است!) 2. در صدر اسلام، كشور چين به عنوان نمادي از دوري راه مطرح بوده است و تعبير «ولو بالصين» صرفاً بيانگر دوري راه است و نه نمادي از بلاد كفر؛ و مفهوم روايت اُطلبوا العلم ولو بالصين اين است كه اسلام براي آموختن علم مشروع و حقيقي چنان اهميتي قائل است كه اگر براي آموختن آن طي مسافتي بعيد نيز لازم باشد، بايد براي كسب آن تلاش كرد و دوري راه، چنين تكليفي را از دوش انسان بر نخواهد داشت. آنچه تفسير فوق را در مورد «ولو بالصين» تأييد ميكند، روايتي از امام صادق عليه السلام است كه از آن حضرت عليه السلام سؤال ميشود: اگر فردي نماز چهارركعتي يا سه ركعتي خود را در ركعت دوم سلام دهد و پي كار خود رود اما ناگاه به يادآورد كه نمازش را ناقص خوانده است، تكليف او چيست؟ امام عليه السلام ميفرمايد: «يبني عَلي صَلوته فَيُتمّها وَلو بَلَغَ الصين ولايُعيدُ الصلوة» يعني فرد، ركعات باقي مانده را به جا ميآورد و همان نماز را تمام ميكند، اگر چه تا چين رفته باشد. 3. مشابه روايت اُطلبوا العلم ولو بالصين، روايتي ديگر از امام صادق (ع) است كه ميگويد: اُطلبوا العلم وَلو بخوض اللُّجَج دانش بياموزيد، اگرچه با رفتن به اعماق درياها باشد. بديهي است تعبير «ولو بخوض اللجج» هيچ خصوصيتي جز آنكه بيانگر اهميت علمآموزي است، ندارد و نميتوان فيالمثل گفت كه مقصود حديث، علم اقيانوسشناسي است و يا آنكه اعماق اقيانوسها منشأ صدور و توليد علم است! 4. اگر تعبیر و لو بالصین ناظر به منبع و منشأ تولید علم بود سزاوارتر آن بود که با تعبیر و لو عن الصین و یا من الصین بیان می شد. چرا که ظهور معنایی بالصین در معنای اول است. حضرت امیر المؤمنین علیه السلام به کمیل فرمود: یا کمیل لاتأخذ الا عنا تکن منا ، کمیل علم و معرفتت را جز از ما نگیر تا از ما باشی. مشاهده می کنیم که حضرت در تعیین ماخذ علم برای کمیل از حرف «عن» استفاده می کنند. 5. جدای از موارد فوق، اصولی آن است که برای یافتن این سئوال که آیا ماخذ و منبع علم و معرفت از نظر معارف قران و اهل بیت علیهم السلام محدود به منبع و یا منابعی خاص است و یا آن که محدودیتی در کار نیست و مسلمین و مؤمنین برای علم آموزی می توانند به هر منبع تولید علمی حتی کفار و مشرکان مراجعه کنند، به منابع روایی مراجعه کرده و پاسخ این پرسش را از اهل بیت علیهم السلام جویا شویم. با مراجعه به روایات در این زمینه ما با دو دسته از روایات مواجه هستیم. دسته اول از روایات که حجمی بسیار بیشتر از دسته دوم دارند و کمّاً و کیفاً قوی تر هستند، ناظر به محدودیت و انحصار ماخذ و منبع علم و معرفت آموزی اند و به شدت از مراجعه به اجانب نهی می کنند. دسته دوم روایات محدود و اندکی هستند که سخن از عدم محدودیت در ماخذ حکمت دارند و حتی به اخذ حکمت از مشرکان و گمراهان تصریح می کنند. حال اگر حدیث اطلبوا العلم نیز همین معنا را می رساند در این دسته از روایات جای می گرفت که باید روشن کنیم که با این دو دسته روایات چگونه باید برخورد کنیم. ابتدا به نقل گزیده ای از روایات دسته اول که شامل دهها روایت است و بر اخذ علم از کانونی خاص و نه از هر جا و هر کس تاکید می کند، می پردازیم و به دنبال آن تمام روایات دست دوم را نقل کرده و سپس به بحث پیرامون مفاد این دو دسته روایات و چگونگی جمع بین این دو دسته روایات ظاهرا متفاوت و بلکه متضاد می پردازیم: دسته اول: رسول الله صلي الله عليه و آله: 1. طلب العلم فريضة علي كل مسلم فاطلبوا العلم من مظانه واقتبسوه من اهله ـ دانشآموزي بر هر مسلماني واجب است، پس دانش را از جايگاه شايستهاش جويا شويد و از اهلش برگيريد. 2. من تعلم بابا من العلم عمن يثق به كان افضل من ان يصلي الف ركعة ـ آن كه بابي از دانش را از فرد مورد اعتمادش بياموزد، برتر از هزار ركعت نماز است. 3. ستفترق امتي علي ثلاث وسبعين فرقة، فرقة منها ناجية والباقون هالكون، والناجون الذين يتمسكون بولايتكم، ويقتبسون من علمكم، ولا يعملون برايهم، فاولئك ما عليهم من سبيل ـ پس از من امتم هفتاد و سه فرقه خواهد شد؛ تنها يك فرقه از آن اهل نجات و باقي هلاك شدگانند. نجاتيافتگان كسانياند كه به ولايت شما (اهلبيت عليهم السلام) گردن مينهند و از دانش شما اقتباس ميكنند و اهل عمل به رأي و نظر خود نيستند. 4. انا مدينة الحكمة [مدينة العلم] وعلي بن ابي طالب بابها؛ ولن توتي المدينة الا من قبل الباب من شهر حكمتم و امام علي عليه السلام در آن؛ و هرگز كسي جز از در وارد شهر نميشود. الامام علي عليه السلام: 5ـ ايها الناس ! اعلموا ان كمال الدين طلب العلم والعمل به... والعلم مخزون عند اهله وقد امرتم بطلبه من اهله فاطلبوه ـ مردم! كمال دين در دانشجويي و عمل به آن است و علم نزد اهلش [حاملان شايستهاش] جمع است، پس شما موظف به طلب آن از اهلش هستيد. 6. يا كميل ! لا تاخذ الا عنا تكن منا ـ اي كميل! [علم و معارف و اعتقادات را] جز از ما [اهلبيت عليهم السلام] مگير تا از ما باشي. 7. في احتجاجه علي بعض الزنادقة، انه قال: عليه السلام وقد جعل الله للعلم اهلا وفرض علي العباد طاعتهم بقوله: اطيعوا الله واطيعوا الرسول واولي الامر منكم وبقوله: ولو ردوه الي الرسول والي اولي الامر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم و بقوله: اتقوا الله وكونوا مع الصادقين وبقوله: وما يعلم تاويله الا الله والراسخون في العلم وبقوله: واتوا البيوت من ابوابها والبيوت هي بيوت العلم الذي استودعه عند الانبياء وابوابها اوصياوهم، فكل عمل من اعمال الخير يجري علي غير ايدي الاصفياء وعهودهم وحدودهم وشرائعهم وسننهم مردود غير مقبول واهله بمحل كفر وان شملهم صفة الايمان ـ امام علي عليه السلام در گفتوگويي كه با بعضي از زنديقان داشت، چنين گفت: خداوند افراد شايسته و ويژهاي را حامل علم قرار داده است و بر بندگان نيز اطاعت از آنها را واجب كرده است؛ از جمله در اين آيات: «از خدا و رسول و صاحبان امرتان اطاعت كنيد» و: «اگر مردم سئوالاتشان را از رسول و صاحبان امرشان جويا شوند، آنان كه اهل استنباط علم هستند، بر آن آگاه بوده» و: «تقواي الهي پيشه كنيد و با راستگويان همراه شويد»، و: «تأويل آيات قرآن را جز خداوند و راسخان در علم نميداند.»، و: «خانهها را از درهايشان وارد شويد». مقصود از خانه، كانونهاي دانش است كه خداوند نزد پيامبران به وديعت نهاده است و درهاي اين كانونها نيز جانشينان انبياء هستند؛ پس هر عمل نيكي بدون هدايت برگزيدگان الهي و شرايع و سنتهاي آنان انجام پذيرد، مردود است و اهل اين اعمال كافرند اگر چه ظاهراً عنوان ايمان و اسلام شامل آنان شود. 8. قد خاضوا بحار الفتن واخذوا بالبدع دون السنن، و ارز المومنون، ونطق الضالون والمكذبون، نحن الشعار والاصحاب، والخزنة والابواب، ولا توتي البيوت الا من ابوابها، فمن اتاها من غير ابوابها سمي سارقأ ـ عدهاي از مردم در درياي فتنهها فرو رفته، از سنتها رويگردان و به بدعتها رو آوردهاند، مؤمنان به گوشه انزوا رفته و گمراهان و دروغگويان ميداندار سخن شدهاند، در حالي كه ما نماينده و اصحاب راستين پيامبر صلي الله عليه و آله و حاملان و درهاي شهر علم او هستيم و به خانهها جز از درهاي آن نميتوان وارد شد و هر كه از غير در وارد شود، سارق است. 9. ألا انِّ العلم الّذي هبط به آدم و جميع ما فضّلت به النبيون الي خاتم النبيين، في عترة خاتم النبيين و المرسلين محمد صلي الله عليه و آله فَأينَ يُتاهُ بكم و أين تذهبون ـ مردم! آگاه باشيد كه همه دانشهايي كه آدم با خويش از آسمان آورد و تمام دانش و فضيلتهاي پيامبران تا خاتم پيامبران صلي الله عليه و آله در خاندان حضرت محمد صلي الله عليه و آله به وديعت نهاده شده است؛ پس شما را چه شده است و به كجا ميرويد؟ الامام الباقر عليه السلام: 10. عن عبدالله بن سليمان قال: سمعت ابا جعفر عليه السلام وعنده رجل من اهل البصرة وهو يقول: ان الحسن البصري يزعم ان الذين يكتمون العلم توذي ريح بطونهم اهل النار، فقال ابو جعفر عليه السلام: فهلك اذا مومن آل فرعون، مازال العلم مكتوما منذ بعث الله نوحا، فليذهب الحسن يمينا وشمالا فوالله ما يوجد العلم الا ههنا ـ عبدالله بن سليمان ميگويد: مردي از بصره نزد امام باقر عليه السلام بود و به نقل از حسن بصري [كه با اهلبيت عليهم السلام مخالف بود] گفت، آنان كه دانش را كتمان كنند، بوي گند شكمهايشان اهل جهنم را آزار خواهد داد. امام عليه السلام فرمود: [اگر سخن حسن درست باشد] پس مؤمن آل فرعون [كه علم و ايمان خود را كتمان كرد]، بايد هلاك شده باشد؛ [نه چنين نيست] علم از زمان نوح عليه السلام نزد اهلش مكتوم بوده است؛ حسن به راست رود يا چپ، علم را جز در خاندان ما نخواهد يافت. 11. لسلمة بن كهيل والحكم بن عتيبة: شرقا وغربا، فلا تجدان علما صحيحا الا شيئا خرج من عندنا اهل البيت ـ امام باقر عليه السلام به سلمة بن كهيل و حكم بن عتيبه فرمود: به شرق عالم رويد يا به غرب آن، دانش صحيح را جز در آنچه از سوي ما اهلبيت عليهم السلام صادر ميشود، نخواهيد يافت. 12. في قول الله عز وجل: فلينظر الانسان الي طعامه قال: قلت: ما طعامه؟ قال: علمه الذي ياخذه عمن ياخذه ـ از امام باقر عليه السلام درباره تفسير اين آيه كه انسان بايد به غذايش بنگرد، سؤال شد، امام عليه السلام فرمود: يعني بنگرد كه علمش را از چه منبع و كسي ميگيرد [و آيا آن منبع شايستگي دارد يا نه]. 13. فليشرق الحكم و ليغرب، أما والله لايصيب العلم الا من أهل بيت نزل عليهم جبرئيل ـ حَكَم [نام فردي] به شرق رود يا به غرب، سوگند به خدا نميتواند علم حقيقي را جز در خانداني كه جبرييل بر آنها نازل شده است، بيابد. 14. كل ما لم يخرج من هذا البيت فهو باطل ـ هر آنچه [علم و معرفت و حكمت] از خاندان وحي: بيرون نيامده باشد، باطل و گمراهي است. 15. من دان الله بغير سماع من صادق الزمه الله التيه يوم القيامة ـ هر كس براساس چيزي كه از امام معصومي عليه السلام اخذ نكرده باشد، دينورزي نمايد، خداوند او را روز قيامت سرگردان و هلاك خواهد نمود. الامام الصادق عليه السلام: 16. يغدو الناس علي ثلاثة اصناف: عالم ومتعلم، وغثاء، فنحن العلماء، وشيعتنا المتعلمون، وسائر الناس غثاء ـ مردم سه دستهاند: دانا، دانشپژوه و خس و خاشاك؛ پس دانايان ما هستيم، دانش پژوهان شيعيان ما و باقي مردم خس و خاشاكند. 17. لا تغرنك صلاتهم وصومهم وكلامهم ورواياتهم وعلومهم، فانهم حمر مستنفرة، ثم قال: يا يونس ! ان اردت العلم الصحيح فعندنا اهل البيت، فانا ورثنا واوتينا شرع الحكمة وفصل الخطاب ـ اي يونس! نماز و روزه و سخن و روايات و دانشهاي آنان كه با ما اهلبيت نيستند، تو را نفريبد؛ اينان چون درازگوشان گريزپا هستند؛ يونس! اگر طالب دانش و معرفت صحيح هستي، منحصراً نزد ما اهلبيت عليهم السلام است؛ ما وارثان حكمت شرع و فصل الخطاب هستيم. 18. [في جواب السائل عن قول الله تعالي: اطيعوا الله واطيعوا الرسول و اولي الامر منكم] قال عليه السلام: اولي الفقه والعلم، قلنا: اخاص ام عام؟ قال عليه السلام: بل خاص لنا ـ امام صادق عليه السلام در پاسخ اين سؤال كه مقصود از اوليالامر در آيه اطيعوالله... چيست، فرمود: مقصود صاحبان فقه و علم است؛ مجدداً سؤال شد: آيا اين خاص است يا عام؟ حضرت عليه السلام فرمود: تنها ما [صاحبان فقه و علم] هستيم. 19. كذب من زعم انه يعرفنا وهو مستمسك بعروة غيرنا الامام الكاظم عليه السلام: ـ آنكه ادعاي معرفت ما را دارد اما به ريسماني غير از ما [در علم و معرفت و حكومت و ولايت و...] چنگ ميزند، دروغ ميگويد. 20. لا نجاة الا بالطاعة، والطاعة بالعلم، والعلم بالتعلم، والتعلم بالعقل يعتقد، ولاعلم الا من عالم رباني ـ نجات در گرو اطاعت از خداوند و اطاعت صحيح در گرو علم است. علم با آموختن به دست ميآيد و آموختن با تعقل قوام مييابد و علم جز نزد عالم رباني نيست. الامام الرضا عليه السلام: 21. من اصغي الي ناطق فقد عبده، فان كان الناطق عن الله فقد عبد الله، وان كان الناطق عن ابليس فقد عبد ابليس - الي ان قال: - يا ابن ابي محمود اذا اخذ الناس يمينا وشمالا فالزم طريقتنا، فانه من لزمنا لزمناه، ومن فارقنا فارقناه، فان ادني ما يخرج به الرجل من الايمان ان يقول للحصاة: هذه نواة ثم يدين بذلك ويبرا ممن خالفه، يا ابن ابي محمود احفظ ما حدثتك به فقد جمعت لك فيه خير الدنيا والاخرة ـ آنكه به گويندهاي گوش فرا ميدهد، در همان حال او را عبادت كرده است؛ پس اگر گوينده، خدايي باشد، خدا را عبادت كرده است و اگر شيطاني باشد، شيطان را. اي پسر ابي محمود! هرگاه مردم [براي كسب علم و معرفت] به راست و چپ گراييدند، تو راه ما را رها نكن، پس هر كه همراه ما شود، ما همراه او خواهيم بود و هر كه از ما جدا شود، ما نيز او را رها خواهيم كرد. كمترين چيزي كه مرد را از ايمان خارج ميكند اين است كه [از پيش خود و بدون استناد به وحي] ريگي را هسته خرما بداند و سپس براساس آن اعتقادورزي نمايد [و مسلك و گروه براي خويش درست كند] و از هركه مخالف او بود، بيزاري جويد. اي فرزند ابي محمود! آنچه را اكنون به تو گفتم، به خاطر بسپار كه خير دنيا و آخرت در اين سفارش جمع است. دسته دوم: رسول الله صلي الله عليه و آله: 1. غريبتان: كلمة حكمة من سفيه فاقبلوها، و كلمة سفه من حكيم فاغفروها ـ دو چيز امري غريب و استثنايي است: سخن حكيمانهاي كه از زبان فرد سفيهي صادر شود، پس آن را بپذيريد و سخن سفيهانهاي كه از دهان مرد حكيمي بيرون آيد، پس از خطاي او در گذريد. 2. خذ الحكمة ولا يضرّك من أيّ و عاء خرجت ـ حكمت را درياب كه از هر كسي صادر شده باشد، به تو زيان نميرساند. الامام علي عليه السلام: 3. خذ الحكمة ممّن أتاك بها، وانظر ألي ما قال ولا تنظر ألي مَن قال ـ حكمت را از حامل آن بپذير و در گفتار بينديش نه در گوينده. 4. قد يقول الحكمة غيرالحكيم ـ گاهي فرد غير حكيم، سخني حكمتآميز ميگويد. 5. ضالّة العاقل الحكمة فهو أحقّ بها حيث كانت ـ گمشده عاقل، حكمت است، پس سزاوار است كه هر جا آن را يافت، دريابدش. 6. الحكمة ضالّة المؤمن فخذ الحكمة ولو من أهل النفاق ـ حكمت گمشده مؤمن است، پس حكمت را ولو از منافقان بگير. 7. العلم ضالّة المؤمن فخذوه ولو من أيدي المشركين و لايأنف أحدكم ان يأخذ الحكمة ممن سمعها منه ـ دانش گمشده مؤمن است، پس آن را برگيريد، ولو آنكه در دست مشركان باشد و نبايد از پذيرش حكمت از هركس كه شنيديد عارتان آيد. 8. الامام زين العابدين عليه السلام: لاتحقّر اللؤلؤة النفيسة أن تجتلبها من الكبا الخسيسة، فأنّ أبي حدّثني قال: سمعت اميرالمؤمنين عليه السلام يقول: أنّ الكلمة من الحكمة تتلجلج في صدر المنافق نزوعاً ألي مظانّها حتّي يلفظ بها فيسمعها المؤمن فيكون أحقّ بها و أهلها فيلقفها ـ گوهر گرانبهايي را كه در ظرفي پست و بيارزش قرار دارد، حقير نشمريد، پدرم از امام علي عليه السلام نقل كرد كه فرمود: گاهي كلمهاي از حكمت در سينه منافقي خلجان دارد تا به جايگاه اصلياش برگردد، پس هرگاه آن را بر زبان آورد و مؤمني شنيد، بايد آن را دريابد؛ چرا كه حكمت از آن مؤمن است. الامام الصادق عليه السلام: 9. خذ الحكمة من أفواه المجانين ـ حكمت را از دهان ديوانگان نيز بگيريد. 10. عيسي عليه السلام: خذوا الحقّ من أهل الباطل، و لا تأخذوا الباطل من أهل الحقّ، كونوا نقّاد الكلام ـ عيسي عليه السلام: حق را از اهل باطل بگيريد ولي باطل را از اهل حق نگيريد، شما بايد ناقدان سخن باشيد [و سره را از ناسره تشخيص دهيد]. جمعبندي روايات دسته اول و دوم روايات گروه اول با صراحت سخن از انحصار باب و منبع علم و معرفت و حكمت در خاندان وحي و اهلبيت عليهم السلام ميگويند و هرگونه رجوع به ديگران را مردود شمرده و آن را مايه سرگرداني، گمراهي و عذاب الهي ميدانند. براساس اين روايات، منابع معرفت متكثر نبوده و نه تنها كفّار و مشركان و زنديقان نميتوانند منشأ توليد علم مطلوب و معرفت صحيح و باب هدايت باشند بلكه حتي مسلميني كه ولايت اهلبيت عليهم السلام را نپذيرفتهاند نيز چنين شأن و شايستگياي ندارند و در زمره گمراهانند و چنانچه به علوم و احاديث نبوي صلي الله عليه و آله نيز تفوّه نمايند، چون از باب ولايت وارد مدينه علم نبوي نشدهاند، سارق ميباشند. و اما روايات گروه دوم از عدم محدوديت مأخذ و منبع حكمت سخن گفته، «ما قال» را اصل دانسته و براي «من قال» هيچ شرطي نگذاشتهاند. اي بسا منافق، مشرك، اهل شرّ و انسانهاي فرومايه، سخني حكمتآميز بگويند كه بايد آن را پذيرفت و نبايد به دليل عدم صلاحيت گوينده، به نفي آن پرداخت. اكنون ما با دو دسته از روايات به ظاهر متعارض روبرو هستيم كه براي حل اين تعارض سه راه در پيش روي ما قرار دارد: 1. صرف نظر كردن از هر دو گروه و به اصطلاح تساقط آنها از حجيّت. اين راه به دو دليل صحيح نيست: يكي بدان جهت كه تا جايي كه امكان جمع بين روايات و عدم اسقاط آنها وجود داشته باشد، طرح و حذف آنها مجاز نيست (خواهيم گفت چنين امكاني وجود دارد) و ديگر آنكه تساقط هر دو گروه در صورتي جايز است كه از نظر كميّت، وضوح و علوّ در معنا و دلالت و اعتبار سند هموزن هم باشند، اما در اين مورد چنين نيست و روايات گروه اول از تمام جهات بر روايات گروه دوم برتري دارند. 2. صرف نظر كردن از گروه دوم به دليل وزن كمتر آنها از حيث كميّت و كيفيت معنايي و سندي. اين راه نيز به دليل قاعده «الجمع مهما امكن اولي من الطرح» و اساساً بدان دليل كه تا راهي براي قبول يك روايت وجود دارد نبايد به ردّ و انكار آن پرداخت، مردود است. 3. معنا كردن روايات هر دو گروه به گونهاي كه از حالت تعارض و تكاذب با يكديگر خارج شده و قابل اخذ و عمل باشند؛ و البته راه سوم عملي و طبعاً مجاز است. اكنون با اين مقدمه به سراغ مفهومگيري و جمعبندي نهايي اين دو دسته از روايات ميرويم: الف ـ مفهوم روايات دسته اول: تنها منبع مشروع علم، معرفت و حكمت، اهلبيت عليهم السلام (حاملان و وارثان وحي و علوم انبياء و خزانهداران علم الهي) هستند و هيچ منبع و مأخذ مشروعي جز آنان وجود ندارد و هرآنچه از اين كانون و بيت منبعث نشده باشد، باطل و گمراهي است و به همين دليل مؤمنان موظف به اخذ معارف و علوم خود از اين منبع هستند و بايد نظام معرفتي خود را براساس آنچه از اين منبع جوشيده و تراوش كرده است، شكل و سامان دهند و هر آنچه ميگويند و بدان اعتقاد ميورزند و به آن عمل ميكنند و يا با آن به موافقت يا مخالفت بر ميخيزند، بايد مستند به اين منبع و مأخذ باشد. بنابراين هرگز كفار و مشركان و حتي مسلماناني كه معتقد و متمسك به ولايت اهلبيت و ائمه اثني عشر عليهم السلام نيستند، نميتوانند معلم و آموزگار مؤمنان راستين و توليدكننده علم و معرفت براي آنان باشند. ب ـ مفهوم روايات دسته دوم: اگرچه براساس روايات گروه اول، تنها منبع علوم و معارف و حكَم راستين، وحي و انبياي الهي و وارثان آنها اهلبيت عليهم السلام هستند و مؤمنان موظف به ايجاد بنا و نظام حكْمي، علمي و معارفيشان براساس اين منبع منحصر هستند اما گاهي سخن يا سخناني حق، صحيح و حكمتآميز بر زبان مشركان و گمراهان و منافقان و... نيز جاري ميشود كه نبايد به دليل ناصالح بودن گوينده، به انكار و رد سخن پرداخت، بلكه شخص مؤمن بايد آن سخن حكيمانه را بپذيرد و به آن گردن نهد. به عبارت ديگر، روايات دسته دوم هرگز در مقام طرح اين مسأله نيستند كه كفّار و مشركان و منافقان و گمراهان ميتوانند يك نظام معرفتي و علمي مطلوب توليد كرده و ارائه دهند و يا حتي سخني حكيمانه بگويند كه ابداع و ابتكار آنها باشد و نشاني از آنها در معارف وحياني نباشد و انبياي الهي و اهلبيت عليهم السلام بدان وقوف نداشته و آن را بيان نكرده باشند؛ بلكه تنها از اين امكان سخن ميگويند كه فرد گمراه و مشرك نيز ممكن است سخني حكيمانه بر زبان جاري كند و در اين صورت نبايد به انكار آن پرداخت، اما اينكه چگونه گمراهان ممكن است سخن حكيمانه بگويند، چند صورت محتمل است: 1. فرد گمراه يكي از احكام و گزارههاي عقل فطري و قطعي را بر زبان جاري كند، مانند اينكه، عدل زيباست. ظلم زشت است. اجتماع نقيضين محال است و... 2. فرد گمراه ممكن است احياناً با انديشه و تفكر و سلوك شخصي به سخني حكيمانه رسيده باشد. 3. سخن يا سخنان حكيمانه صادر شده از فرد گمراه، ممكن است سرقت و يا برگرفته از علوم و تعاليم انبيايي و وحياني و تعاليم اهلبيت عليهم السلام باشد؛ مثل آنكه اكنون بسياري از متدينان به آيين مسيحيت و يهوديت، تعاليم حضرت موسي عليه السلام و عيسي عليه السلام را به زبان جاري ميكنند كه در صورت عدم تحريف و نسخ آنها و انطباق آنها با تعاليم اسلامي و اهلبيت عليهم السلام نه تنها نميتوان آنها را انكار نمود بلكه بايد به آنها ايمان آورد. اكنون يك بار ديگر روايات گروه دوم را مرور ميكنيم و شواهدي براي اين جمعبندي ارائه ميدهيم: 1. عموم روايات، سخن از اخذ «حكمت» ميگويند. بديهي است، گرفتن حكمت از هرجا، منوط به اين است كه قبلاً معياري براي شناخت «حكمت» از «ضلالت» داشته باشيم تا بتوانيم در مواجهه با مشركان و منافقان و گمراهان، «حكمت» را از «ضلالت» تشخيص داده و آنگاه اقدام به اخذ حكمت نماييم. حال اين معيار چيست؟ اين معيار البته در مواردي عقل ماست، يعني آن سخن حكيمانه منطبق با احكام عقل فطري و قطعی است و با عقل، حكمت بودن آن قابل تشخيص است. اما بدون شك در برخي از موارد، حكمت يا ضلالت با صرف عقل قابل تشخيص نبوده و نياز به معياري ديگر دارد و اين معيار جز وحي (قرآن و عترت) نخواهد بود. حال در صورتي كه قبلاً نظام معرفتي و حكْمي خود را از وحي و اهلبيت عليهم السلام اَخذ كرده باشيم، واجد چنين معياري خواهيم بود و سره را از ناسره تشخيص داده، آنگاه سره و حكمت را از گمراهان اَخذ ميكنيم؛ اما در صورتي كه فاقد چنين معياري باشيم، بدون شك در مواجهه با توليدات فكري و معرفتي گمراهان (منافقان، مشركان و...) چه بسا ضلالت را به جاي حكمت اَخذ نماييم و دچار خطا و انحراف شويم. بنابراين عمل به روايات دسته دوم، مشروط به عمل به روايات دسته اول است. 2. در روايت شماره 4 (قد يقول الحكمة غير الحكيم) تصريح شده است كه غير حكيم (منافق، مشرك و...) گاهي و بهطور اتفاقي سخني حكيمانه ميگويد، نه آن كه واقعاً به عنوان يك روال دائمي، گمراهان منشأ صدور حكمت باشند. روايات شماره 1 و 10 نيز با تعبير «كلمة حكمة» مؤيّد همين معنا هستند كه صدور حكمت از گمراهان صرفاً يك استثناء است و نه قاعده؛ همانگونه كه براساس روايت اول، صدور سفاهت از شخص حكيم يك استثناء به شمار ميرود. بر اين اساس، مؤمنان نميتوانند چارچوبها و نظام معرفتي خود را از گمراهان اَخذ نمايند. 3. در تمام روايات گروه دوم به جز شماره 7، سخن از حكمت است و نه علم، و اين شايد از آن رو باشد كه بر يك يا چند سخن و گزاره حكيمانه واژه حكمت، اما بر يك رشته از معرفت و دانش، واژه علم اطلاق ميشود و در اين روايات، سخن از اخذ يك رشته معرفتي از گمراهان نيست بلكه تنها گرفتن سخن يا سخنان حكمتآميز مطرح است. در روايت شماره 7 نيز اگرچه در آغاز روايت واژه علم بهكار رفته است اما در ادامه، دوباره از واژه حكمت استفاده شده است. نتیجه بحث نه تنها از روایت اطلبوا العلم و لو بالصین نمی توان استفاده کرد که مومنان می توانند علم و معرفتشان را از هر منبع و ماخذی اخذ کنند بلکه دیگر روایات نیز بیانگر چنین معنایی نیستند. گرفتن یک یا چند سخن حکیمانه از منافق یا کافر و مشرک امری متفاوت با اخذ یک رشته علمی ابداع شده از سوی کفار و یا اخذ منظومه معرفتی از آنها آن گونه که در فلسفه و عرفان مصطلح می بینیم می باشد. آخرین نکته این است که ممکن است کسی بگوید روایات دسته اول ناظر به علوم دنیوی و فنی نیست و تنها به علوم دینی و اعتقادی مربوط می شود؛ پاسخ این است که اگر چنین باشد ـ که البته نیست و بحثی مستقل را در این موضوع می طلبد ـ باید گفت که دلیلی نیز برای تعمیم واژه علم در روایت اطلبوا العلم و لو بالصین به علوم دنیایی و غربی وجود ندارد و ممکن است دانش مشروع و مطلوب دین مورد نظر باشد که قبلا مشروعیت آن ثابت شده است. در هر صورت نمی توان به استناد این روایت به جواز و مطلوبیت اخذ علوم مدرن غربی حکم کرد. |
یکی از مهمترین براهین بر لزوم بعثت انبیاء و انزال کتب، عدم کفایت اندیشه و قوای ادراکی آدمی برای تدبیر و اداره امور دنیوی و اخروی او در عرصه های فردی و اجتماعی است. امام صادق علیه السلام در پاسخ به زندیقی که از چرایی ضرورت وجود انبیاء و رسولان الهی پرسیده بود، فرمود: انِّا لَمّا اَثْبَتْنا اَنِّ لَنا خالقاً صانعاً مُتَعالياً عَنّا وعَنْ جَميع ما خَلَقَ و كانَ ذلك الصّانعُ حَكيماً لَمْ يَجُزْ اَن يُشاهدَهُ خَلْقُه وَلايُلامسُوهُ وَ لايُباشرُهُم وَ لايُباشروُهُ و يُحاجُّهُمْ و يُحاجُّوهُ، فَثَبَتَ اَنِّ لَهُ سُفَراءَ في خَلْقه يَدُلُّونَهُمْ عَلي مَصالحهمْ وَ مَنافعهمْ وَ مابه بَقاءُهُم وَ في تَرْكه فَناءُهُم، فَثَبَتَ الْامرُونَ والنّاهُونَ عَن الْحَكيم الْعَليم في خَلْقه[1] |