اول دفتر : خودبنیادی معرفتی و اعتقادی |
یکی از مهمترین براهین بر لزوم بعثت انبیاء و انزال کتب، عدم کفایت اندیشه و قوای ادراکی آدمی برای تدبیر و اداره امور دنیوی و اخروی او در عرصه های فردی و اجتماعی است. امام صادق علیه السلام در پاسخ به زندیقی که از چرایی ضرورت وجود انبیاء و رسولان الهی پرسیده بود، فرمود: انِّا لَمّا اَثْبَتْنا اَنِّ لَنا خالقاً صانعاً مُتَعالياً عَنّا وعَنْ جَميع ما خَلَقَ و كانَ ذلك الصّانعُ حَكيماً لَمْ يَجُزْ اَن يُشاهدَهُ خَلْقُه وَلايُلامسُوهُ وَ لايُباشرُهُم وَ لايُباشروُهُ و يُحاجُّهُمْ و يُحاجُّوهُ، فَثَبَتَ اَنِّ لَهُ سُفَراءَ في خَلْقه يَدُلُّونَهُمْ عَلي مَصالحهمْ وَ مَنافعهمْ وَ مابه بَقاءُهُم وَ في تَرْكه فَناءُهُم، فَثَبَتَ الْامرُونَ والنّاهُونَ عَن الْحَكيم الْعَليم في خَلْقه[1]
از آنجا كه ثابت كرديم، براي ما [و جهان]، آفريدگار و سازندهاي برتر از ما و همه مخلوقات است و او آفريدگار حكيمي است كه مردم قادر به مشاهده و ارتباط حسي با او نيستند، نه او با مردم همنشيني دارد و نه مردم با او، تا با او محاجه و گفتگو نمايند، ثابت ميشود كه براي او نمايندگاني در ميان مردم است كه آنها را به مصالح و منافعشان، و آنچه را كه مايه بقا و حيات آنهاست و ترك آن، مايه نابوديشان، رهنمون ميشوند. پس بدين ترتيب، ضرورت وجود فرمان دهندگان و بازدارندگان، از جانب خداوند حكيم دانا در ميان خلقش، روشن ميشود. امام رضا علیه السلام نیز در مناظره با زندیقی فرمود: فَانْ قالَ: فَلمَ وَجَبَ عَلَيهم مَعرفَةُ الرُّسل وَ الْاقْرارُ بهم و الْاذْعانُ لَهُم بالطّاعَة؟ قيل: لاَنِّهُ لَمْ يَكُنْ في خَلْقهم و قُواهُم مايَكْملوُا لمَصالحهم و كانَ الصّانعُ مُتَعالياً عَنْ اَن يُري و كانَ ضَعْفُهُم وَ عَجْزُهُم عَن ادْراكه ظاهراً لَمْ يَكُنْ بُدٌّ منْ رَسُولٍ بينَهُ و بينَهم مَعْصُومٌ يُؤَدّي الَيهمْ اَمْرَهُ و نَهْيَهُ وَ اَدَبَه و يَقفُهُم عَلي مايَكوُنَ به احْرازُ مَنافعهمْ و دَفْعُ مَضارَّهمْ فَلَوْلَم يَجبْ عَلَيهمْ مَعرفَتُه و طاعَتُه لَمْ يكنُ لَهُمْ في مَجيئي الرّسُول مَنْفَعَةٌ و لا سَدُّ حاجَةٍ و لَكانَ اتْيانُه عَبَثاً لغَير مَنْفَعةٍ وَ لاصَلاحٍ وَ ليسَ هذا منْ صفَة الْحَكيم الِّذي اَتْقَنَ كلَّ شَيءٍ.[2] اگر [زنديق] بگويد: چرا شناخت رسولان و اقرار به حقانيت آنان و اطاعتشان، بر مردم واجب شده است، در جواب گفته خواهد شد: بدان دليل كه در آفرينش و قواي [ادراكي] مردم، چيزي نيست كه مصالح آنها را به نحو كامل تأمين نمايد و از سويي هم، خداوند برتر از آن است كه ديده شود و عجز و ناتواني مردم هم در ادراك خداوند [و ارتباط حضوري با او] روشن است، براين اساس، چارهاي نيست جز آن كه فرستادهاي معصوم و عاري از خطا و لغزش، بين خدا و خلق باشد كه امر و نهي خداوند و آداب مورد نظر او را به مردم ابلاغ كند و آنها را نسبت به اموري كه منافعشان را جلب و مضارّشان را دفع ميكند، آگاه نمايد؛ زيرا در سرشت مردم، منبعي نيست كه بدان، احتياجاتشان را اعم از منافع و مضارشان، بشناسند، با اين وجود اگر شناخت و اطاعت رسولان بر مردم واجب نباشد، حضور رسولان نه فايدهاي براي آنها دارد و نه نيازي را از آنان مرتفع ميسازد و ارسال آنان از سوي خداوند، بيمورد و فاقد منفعت و مصلحت خواهد بود و حال آن كه از خالق حكيمي كه هر امري را متقن انجام ميدهد، چنين عملي سر نميزند. دو روایت فوق و روایات فراوان دیگر صریح در این مساله هستند که قوه عقلانی و ادراکی انسان نیازمند راهنمایانی الهی و آسمانی اند تا بتواند بر منافع و مضار و مصالح و مفاسد امور در زندگی خویش وقوف یابد. به عبارت دیگر حیات طیبه آدمی در گرو عمل به راهنمایی های سفیران و فرستادگان الهی است. اساسا مرز بندی بین الهیون و ملحدان در همین جاست که ملحدان و دهری مسلکان عقل و اندیشه آدمی را برای سعادت انسان کافی می دانند اما الهیون و متدینین به توحید و اسلام ضمن پذیرش نقش مهم عقل در دو بعد «1) فهم مستقل پاره ای از حقایق و 2) ابزار و ظرف فهم کلام وحی و سخن انبیاء و ائمه علیهم السلام،» وجود تعالیم و هدایت های وحیانی را ضروری دانسته و از همین رو به دعوت انبیاء و حجج الهی پاسخ مثبت داده و طوق پیروی از هدایت های معصومانه و بی خطای آنان را به گردن می نهند و این البته خود امری کاملا عقلانی است . امام صادق عليه السلام در حديثي، ابتدا به شأن عظيم و جايگاه رفيع عقل اشاره ميكند و اينكه انسانها با عقل، خداوند را ميشناسند و نيكي را از زشتي تشخيص ميدهند؛ اما در ادامه، در پاسخ به اين سؤال كه آيا انسانها ميتوانند به عقل اكتفاء كنند، عقل را محتاج تعليم و آموختن ميداند و ميفرمايد، عقل، خود به اين نياز واقف و معترف است: انّ أوِّلَ الْاُمُور وَ مَبْدَأَها وَ قَوِّتَها و عمارَتَها التِّي لايَنْتَفعُ شَيءٌ ألّا به، العَقلُ الذِّي جَعَلَهُ اللّهُ زينَةً لخَلْقه و نُوراً لَهُمْ، فَبالْعَقْل عَرفَ الْعبادُ خالقَهُمْ وَ أنِّهُمْ مَخْلُوقُونَ وَ أنِّهُ المُدبَّرُ لَهُم وَ أنِّهُم الْمُدَبِّرون و اُنِّهُ الباقي و هُمُ الفانُونَ؛ وَ اسْتَدلُّوا بعُقُولهمْ عَلي ما رَأَوْا منْ خَلْقه، منْ سَمائه و أَرْضه، و شَمْسه وَ قَمَره، و لَيْله وَ نَهاره، بأنِّ لَهُ ولَهُمْ خالقاً و مُدَبَّراً لَمْ يَزَلْ و لايَزُولُ، و عَرَفُوا به الحَسَن منَ القَبيح، و أنِّ الظِّلمةَ في الْجَهْل، وَ أنّ النُّورَ في الْعلْم، فَهذا ما دلِّهم عَلَيه الْعَقلُ. قيل لَهُ: فَهَلْ يَكْتفي العبادُ بالْعَقْل دوُنَ غَيره؟ قال: أنِّ الْعاقلَ لدلالة عَقْله الِّذي جَعَلَهُ اللّهُ قوامَه و زينَتَهُ و هدايتَه، عَلمَ أنِّ اللّهَ هُوَالحَقُّ، و أنِّه هُوَربُّهُ، وَ عَلم أنّ لخالقه مَحَبِّةً، و أنِّ لَهُ كراهيَةً، و أنّ لَهُ طاعَةً، و أنّ لَهُ مَعْصيَةً، فَلَمْ يَجدْ عَقْلَه يَدلُّه عَلي ذلك و عَلمَ أنِّه لايُوصَلُ ألَيه ألاّ بالْعلْم و طَلَبه، و أنّه لايَنْتَفعُ بعَقْله، أن لَمْ يُصب ذلكَ بعلْمه، فَوَجَبَ عَلَي العاقل طَلَبُ العلم و الْأَدب الّذي لاقوامَ لَهُ الاّ به[3] ـ آغاز و اساس و آبادي همه امور كه هيچ كاري بدون آن سودي ندارد، عقل است كه خداوند آن را مايه زينت مردم و نور هدايت آنها قرار داده است. بندگان با عقل، خالقشان را شناخته و به مخلوقيت خود پي بردهاند و نيز دريافتهاند كه خداوند تدبيرگر و آنان تدبيرشدگاناند و او ماندني و آنها روندگاناند. بندگان با مشاهده مخلوقات الهي ـ آسمان و زمين و خورشيد و ماه و شب و روز ـ به اين دريافت عقلي ميرسند كه براي آنان و اين مخلوقات، آفريدگار و تدبيرگري ازلي و ابدي است. آنان همچنين با عقلشان نيكي را از بدي تشخيص ميدهند و در مييابند كه تاريكي در جهل و نور در علم است. از امام عليه السلام سؤال شد: با اين وجود، آيا عقل براي [هدايت] بندگان كافي است و نيازي به هادي ديگري نيست؟ امام عليه السلام فرمود: عاقل با راهنمايي همين عقل كه خداوند آن را مايه قوام و زينت و هدايت او قرار داده، از سويي در مييابد كه انجام اموري مايه اطاعت و رضايت خداوند و اموري ديگر مايه نافرماني و غضب او است و از سوي ديگر اين را نيز ميفهمد كه عقل او قادر به تشخيص اين امور نيست و جز از راه آموختن و به طلب آن رفتن، آنها را در نخواهد يافت، لذا بر خود فرض ميداند كه در جستجوي علم و ادب [از انبياء و ائمه عليهم السلام] كه جز بدانها قوام و هدايت نخواهد يافت، برآيد. آیات و روایات فراوانی نیز سخن از نیاز عقل به علم می گویند که این نیز بدان معناست که عقل به تنهایی قادر به فهم همه امور نیست و نیازمند معلم است : و تلكَ الْاَمْثالُ نَضْربُها للنّاس وَ ما يَعْقلُها الّا العالمُونَ[4] ـ و اين مثلها را براي مردم ميآوريم و البته جز دانايان كسي قادر بر دريافت و تعقل در آنها نيست. رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: اَرْبَعَةٌ تَلْزَمُ كُلِّ ذي حجي و عَقْلٍ منْ اُمِّتي، قيلَ: يا رَسوُلَ اللّه ما هُنِّ: قال: اسْتَماعُ الْعلْم و حفْظُهُ وَنَشْرُهُ وَ الْعَمَلُ به[5] ـ چهار چيز است كه همراه هر صاحب عقلي از امت من است؛ گوش سپردن به دانش، حفظ آن، انتشار و عمل به آن. العلمُ امامُ العَقْل[6] ـ دانش راهبر عقل است. امیر المؤمنين عليه السلام: العَقْلُ و الْعلْمُ مَقرونان في قَرَنٍ لايَفْتَرقان وَ لايَتَباينان[7] ـ عقل و دانش چون دو شاخه از يك تنه هستند كه از هم جدايي ندارند. العَقْلُ غَريزةٌ تَزيدُ بالْعلْم والتّجارب[8] ـ عقل موهبتي غريزي است كه با دانش و تجربه بارور ميشود. العلْمُ يَزيدُ العاقلَ عَقلاً[9] ـ دانش مايه فزوني عقل است. و البته از دیگر آیات و روایات در می یابیم که علم حقیقی که می تواند راهبر و بارور کننده عقل باشد جز در کانون وحی و قران و اهل بیت علیهم السلام یافت نمی شود و انسانها جز در پرتو نور وحی و هدایتهای انبیا و اولیای معصوم از خطا نمی توانند به کرانه اطمینان و آرامش روحی و قلبی دست یابند. امام باقر علیه السلام: لسلمة بن كهيل والحكم بن عتيبة: شرقا وغربا، فلاتجدان علما صحيحا الا شيئا خرج من عندنا اهل البيت ـ امام باقر عليه السلام به سلمة بن كهيل و حكم بن عتيبه فرمود: به شرق عالم رويد يا به غرب آن، دانش صحيح را جز در آنچه از سوي ما اهلبيت عليهم السلام صادر ميشود، نخواهيد يافت. [10] خطای بنیادی و بنیان برافکن آدمی از آنجا آغاز می شود که عقل و درک خویش را برای فهم امور و تدبیر زندگی فردی و اجتماعی خویش کافی دانسته و یا به اندیشه انسان هایی غیر معصوم مانند خویش اتکا نماید. اهل بیت علیهم السلام در توصیه های فراوانی، مسلمین و شیعیان خویش را از اعتماد به رأی خویش و خودبنیادی معرفتی و اعتقادی بر حذر داشته اند و ضرورت اتکا و استناد به آموزه های وحیانی را متذکر شده اند: رسول الله صلي الله عليه و آلو سلم: ستفترق امتي علي ثلاث وسبعين فرقة، فرقة منها ناجية والباقون هالكون، والناجون الذين يتمسكون بولايتكم [اهل البيت]، ويقتبسون من علمكم، ولا يعملون برايهم، فاولئك ما عليهم من سبيل[11] ـ امتم پس از من هفتاد و سه فرقه خواهند شد كه تنها يك فرقه آن اهل نجات است و آنها كسانياند كه به ولايت شما اهلبيت عليهم السلام چنگ ميزنند و از شما دانش ميآموزند و هرگز به رأي و نظر خود عمل نميكنند. تنها اينانند كه راه يافتهاند. امیر المؤمنین علیه السلام: ان الله قضي الجهاد علي المومنين في الفتنة بعدي - الي ان قال: - يجاهدون علي الاحداث فيالدين اذا عملوا بالراي في الدين ولا راي في الدين، انما الدين من الرب امره ونهيه[12] ـ خداوند جهاد را در فتنههاي پس از من بر مؤمنان واجب و مقدر نموده است... مؤمنان در برابر بدعت ها و نوآوريها در دين جهاد ميكنند و اين وقتي است كه افراد براساس رأي و نظر خويش دينورزي ميكنند، در حالي كه رأي و نظر شخصي در دين جايي ندارد؛ دين از جانب خداوند است. ان المومن لم ياخذ دينه عن رايه، ولكن اتاه عن ربه فاخذ به[13] ـ مؤمن براساس رأي شخصي دينورزي نميكند بلكه به آنچه از جانب خداوند ابلاغ شده است، اعتقاد ميورزد. امام صادق عليه السلام: في قول الله عز وجل: اهدنا الصراط المستقيم قال: يقول: ارشدنا للزوم الطريق المودي الي محبتك والمبلغ الي رضوانك و جنتك، والمانع من ان نتبع اهواءنا فنعطب، او ناخذ بآرائنا فنهلك.[14] ـ امام صادق عليه السلام در تفسير آيه «اهدنا الصراط المستقيم» فرمود: يعني خداوندا ما را به طريقي رهنمون شو كه محبت و خشنودي و بهشت تو را سبب شود و از پيروي از هواها و ديدگاههاي [خودساختهمان] مانع گردد. ما احد احب الي منكم ان الناس سلكوا سبلاً شتي، منهم من اخذ بهواه، ومنهم من اخذ برايه، و انّكم اخذتم بامر له اصل[15] ـ شما شيعيان محبوبترين مردم نزد منيد؛ مردم همه به راههاي گوناگوني رفتهاند؛ برخي از آنها اهل هواپرستياند و برخي نيز به رأي و نظر خويش عمل ميكنند، در حالي كه شما به امري [قرآن و اهلبيت عليهم السلام] روي آوردهايد كه داراي حقيقت و ريشه است. امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه ای از قومی اظهار شکوه و شگفتی می کنند که به خود بنیادی معرفتی و اعتقادی گرفتارند و خویش را امام خویش دانسته و از پیروی امام معصوم سرباز زده اند: فَيَا عَجَباً وَ مَا لِيَ لَا أَعْجَبُ مِنْ خَطَإِ هَذِهِ الْفِرَقِ عَلَى اخْتِلَافِ حُجَجِهَا فِي دِينِهَا لَا يَقْتَصُّونَ أَثَرَ نَبِيٍّ وَ لَا يَقْتَدُونَ بِعَمَلِ وَصِيٍّ وَ لَا يُؤْمِنُونَ بِغَيْبٍ وَ لَا يَعِفُّونَ عَنْ عَيْبٍ يَعْمَلُونَ فِي الشُّبُهَاتِ وَ يَسِيرُونَ فِي الشَّهَوَاتِ الْمَعْرُوفُ فِيهِمْ مَا عَرَفُوا وَ الْمُنْكَرُ عِنْدَهُمْ مَا أَنْكَرُوا مَفْزَعُهُمْ فِي الْمُعْضِلَاتِ إِلَى أَنْفُسِهِمْ وَ تَعْوِيلُهُمْ فِي الْمُهِمَّاتِ عَلَى آرَائِهِمْ كَأَنَّ كُلَّ امْرِئٍ مِنْهُمْ إِمَامُ نَفْسِهِ قَدْ أَخَذَ مِنْهَا فِيمَا يَرَى بِعُرًى ثِقَاتٍ وَ أَسْبَابٍ مُحْكَمَاتٍ[16] در شگفتم! و چرا شگفتى نكنم از خطاى فرقههاى چنين، با گونه گونی حجّتهایشان در دين. نه پى پيامبرى را مىگيرند و نه پذيراى كردار جانشين پیامبری اند. نه غيب را باور دارند، و نه عيب را وامىگذارند. به شبهه ها كار مىكنند و به راه شهوت ها مىروند. معروف نزدشان چيزى است كه خود آن را معروف شناسند و منكر آن است كه خود آن را نپسندند. در مشكلات، خود را تکیه گاه شمارند، و در گشودن مهمّات به رأى خويش اعتماد دارند. گويى هر يك از آنان امام خويش است كه در حكمى كه مىدهد چنان بيند كه به استوارترين دستاويزها چنگ زده و محكمترين وسيله ها را به كار برده است! بیان فوق شرح حال گروه یا جامعه ای خودبنیاد است که به درک و برداشت و فهم مستقل خویش متکی و غرّه است و نمی خواهد عقل و درک و فهم خویش را در معرض دریافت هدایتهای مصون از خطای وحی و حاملان وحی قرار دهد. امیرالمؤمنین علیه السلام یکی از مأموریت های مهدی موعود ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ را پس از ظهور چنین ترسیم می کنند: یعطف الهَوی عَلی الهُدی اِذ عَطفوا الهُدی علی الهَوی، و یَعطِف الرّأیَ علی القُرآن اِذ عَطفوا القرآنَ عَلی الرّأی، ... و یَحیی مَیّت الکتاب و السّنه[17] او هوا و هوس را به هدایت بر می گرداند آن گاه که مردم هدایت را تابع هوای نفس خویش قرار داده اند و رأی [و اندیشه خود بنیاد] را به قران بر می گرداند آن گاه که مردم قران را با رأی و اندیشه خویش تفسیر کردند... و آموزه های مرده و فراموش شده قران و سنت را [در هیاهوی خود بنیادی های معرفتی و اعتقادی] زنده می کند. جمع بندی مقال اینکه نتیجه خودبنیادی معرفتی و اعتقادی جز به وادی تیه و سرگردانی رفتن در دنیا و آخرت ثمره ای ندارد امام باقر علیه السلام من دان الله بغير سماع من صادق الزمه الله التيه يوم القيامة[18] ـ هر كس براساس چيزي كه از امام معصومي عليه السلام اخذ نكرده باشد، دينورزي نمايد، خداوند او را روز قيامت سرگردان و هلاك خواهد نمود. در اینجا باید نکته ای را یاد آور شویم که بدترین نوع خود بنیادی معرفتی و اعتقادی آن است که کسی آرای شخصی و افکار خود یافته و بافته خویش را بر آیات و روایات تحمیل نماید و با تأویل و تفسیرهای بی مبنا و جعلی، سخن وحی و معصوم را منطبق با دیدگاه و عقیده خویش جلوه دهد. و خلاصه آن که شیعه حقیقی پیوسته در پی مستند کردن اعتقاد و عمل و حب و بغض خویش به منابع اصیل دینی که همان ثقلین است می باشد و از پیروی اندیشه های ساخته و پرداخته بشری که پی در پی در مقام تخطئه و نفی و تکذیب یکدیگرند، بر حذر است و در تقرب به عالمان نیز مهمترین ملاکش میزان تقرب و تسلیم آن عالمان در برابر آموزه های قران و عترت است. والحمد لله رب العالمین [1]- علل الشرايع، ص 51 [2]- علل الشرايع، ص 95 [3] - کافی ج 1 ص 78 [4]- عنكبوت/ 43 [5]- تحفالعقول/ 57 [6]- ابن شعبه حرّاني، تحف العقول/ 28 [7]- غرر الحكم/ ح1783 [8]- همان/ ح1717 [9]- بحارالانوار 7/78 [10] . وسائل الشیعة ج 27 ص 43 [11]- حرّ عاملي، وسايل الشيعه27/ 50 [12]- همان/61 [13]- همان/ 42 [14]- همان/ 49 [15]- همان/ 50 [16] - نهج البلاغة خطبه 89 [17] - نهج البلاغة خطبه 138 [18] . وسائل الشيعة ج 27 ص 75 |
یکی از مهمترین براهین بر لزوم بعثت انبیاء و انزال کتب، عدم کفایت اندیشه و قوای ادراکی آدمی برای تدبیر و اداره امور دنیوی و اخروی او در عرصه های فردی و اجتماعی است. امام صادق علیه السلام در پاسخ به زندیقی که از چرایی ضرورت وجود انبیاء و رسولان الهی پرسیده بود، فرمود: انِّا لَمّا اَثْبَتْنا اَنِّ لَنا خالقاً صانعاً مُتَعالياً عَنّا وعَنْ جَميع ما خَلَقَ و كانَ ذلك الصّانعُ حَكيماً لَمْ يَجُزْ اَن يُشاهدَهُ خَلْقُه وَلايُلامسُوهُ وَ لايُباشرُهُم وَ لايُباشروُهُ و يُحاجُّهُمْ و يُحاجُّوهُ، فَثَبَتَ اَنِّ لَهُ سُفَراءَ في خَلْقه يَدُلُّونَهُمْ عَلي مَصالحهمْ وَ مَنافعهمْ وَ مابه بَقاءُهُم وَ في تَرْكه فَناءُهُم، فَثَبَتَ الْامرُونَ والنّاهُونَ عَن الْحَكيم الْعَليم في خَلْقه[1] |