سمات و بازتاب ها |
اشاره انتشار فصلنامه سمات بازتابهای متعدد و متفاوتی را در میان رسانه ها و برخی وبلاگها به دنبال داشت. آنچه در زیر از نظر می گذارانید، گزیده ای از این بازتابهاست: پایگاه اینترنتی رجا نیوز 10/4/89: مهدی نصیری از«صبح» تا «سمات» بازگشت مهدی نصیری به ایران بار دیگر ذهنها را به سمت او برد تا مترصد فعالیتهای جدید او باشند. با توجه به سابقهای که نصیری در عرصه فکر و اندیشه از خود به جای گذاشته، کمتر کسی بود که از او توقع فعالیت و آغاز کار جدیدی را نداشته باشد. او که متولد سال ۱۳۴۲ است و از سالهای ۵۴ تا اوایل دهه هفتاد به تحصیلات حوزوی مشغول بوده کار خود را با همکاری با مؤسسه کیهان در سال ۶۵ آغاز کرد و تا سال ۷۴ به این همکاری ادامه داد. در همان سال، نشریه سیاسی- فرهنگی “صبح” را منتشر کرد که انتشار آن تا سال ۱۳۷۸ ادامه یافت. وی در این سال با مراجعت به قم به درس و بحث طلبگی خود بازگشت و به مدت دو سال دیگر در دروس خارج فقه و اصول حضرات آیات سبحانی و مؤمن شرکت کرد. نصیری مسئولیت ماهنامه “سیاحت غرب” را که وابسته به مرکز پژوهشهای اسلامی صدا وسیما است، نیز در کارنامه خود دارد. وی مسئولیت انتشارات کتاب صبح را نیز که عمدتاً در حوزه غربشناسی فعالیت میکند، داراست. نصیری در سال ۱۳۸۴ به عنوان معاونت فرهنگی دفتر مقام معظم رهبری در کشور امارات به این کشور سفر کرد و تا سال ۸۸ در آنجا ماند. اما این بار مهدی نصیری در بهار ۸۹ و پس از بازگشت به ایران، فصلنامهای را منتشر کرده که به قول خودش فصلنامه معرفتی ـ اعتقادی است که در عرصه «تبیین و دفاع از معارف قرآن واهل بیت (علیهمالسلام)» گام نهاده است. “سمات” در دفتر اول از اولین شماره خود که به عنوان سرمقاله توسط صاحب امتیاز و مدیرمسئول نشریه نگاشته شده با انتخاب موضوع “ضرورت بازگشت به معارف قرآن و اهل بیت علیهمالسلام” به نوعی جهتگیری و مبنای کار جدید خود را اعلام کرده است. در قسمت مقالات این شماره، نوشتارهایی چون نقد نظریه ملاصدرا درباره معاد اثر استاد مصباح یزدی و “بررسی اسلامیت فلسفه از منظر آیتالله میرزا مهدی اصفهانی” به چشم میخورد. گفتوگوی این شماره نیز به موضوع “فلسفه و عقلانیت” به مصاحبه با محسن غرویان اختصاص دارد که در نوع خود مصاحبهای تفصیلی است. در بخش نقد مشهورات، نصیری موضوع “خلیفةاللهی انسان” را نقد و بررسی میکند. سمات در دفتر ویژه شماره اول خود در گفتوگویی با استاد سید محمدمهدی میرباقری “مبانی و غایات علوم اسلامی” را بررسی کرده است و در گفتگوی دوم دفتر ویژه در مصاحبه با حسین کچویان به بررسی نظریه “مدرنیته یک دین است نه تطور عینی عالم” پرداخته است. دفتر ویژه سمات، یادداشت دیگری را نیز در خود جای داده است که نوشته شهریار زرشناس و نصیری در باب علوم انسانی و نظام آموزشی مدرن است. انتشار فصلنامه سمات از این منظر مهم به نظر میرسد که نصیری با توجه به افکار و آراء و عقایدی که در کتابهایی چون “اسلام و تجدد” ارائه کرده است، این بار فعالیت خود را نه در حوزه غربشناسی و نقد تمدن موجود غرب بلکه به وجه ایجابی و اثباتی حوزه اسلامی معطوف کرده است. اگرچه در شماره اول سمات، مباحثی درباره نقد مدرنیته و غرب به چشم میخورد اما جهتگیری کلی و همچنین معرفی فصلنامه معرفتی- اعتقادی (عرصه تبیین و دفاع از معارف قرآن و اهل بیت علیهمالسلام) از نگاه جدید نصیری خبر میدهد که رویکردی ایجابی را برخلاف کارهای قبلی نصیری مانند “سیاحت غرب” به نمایش میگذارد. با توجه به نگاه برگرفته از “مکتب تفکیکی” نصیری نسبت به معارف وحیانی و معارف بشری انتظار میرود فصلنامه سمات در شمارههای آینده خود از مسائل و مباحثی طرح موضوع کند که از طرفی در عرصه اندیشه حرکتی نو تلقی شود و از طرف دیگر بحث و جدلهای فراوانی پیرامون خود ایجاد کند، کما اینکه در سرمقاله شماره حاضر نصیری مینویسد: «ما هم اکنون در عرصههای گوناگون فکری و فرهنگی و آموزشی و رسانهای ردپای اختلاط و امتزاج معرفتی و عقیدتی را مشاهده میکنیم و اغلب این اندیشهها و مبانی مخلوط و مغشوش به پای معارف اصیل دینی و اسلامی و شیعی نوشته میشود و بسیاری از اقشار بویژه جوانان که عطش معارف صحیح دینی را دارند، بنای عقیدتی خود را بر این اندیشههای ممزوج و مغشوش مینهند…» نصیری در قسمتی دیگر از سرمقاله خود به هدف و مسئولیت آینده در سمات میپردازد و مینویسد: «سمات قرار است عرصه و میدانی برای گفتگو و محاجه پیرامون سه موضوع فلسفه، عرفان و مدرنیته- که به زعم ما از جمله مهمترین حجابها و موانع روزگار کنونی در رجوع به قرآن و عترتند- باشد و این مهم در فضایی دوستانه و عاری از برخوردهای خصمانه و موهن صورت پذیرد.» در مجموع انتظار میرود با توجه به رویکرد بازگشت به معارف وحیانی قرآن و معصومین در این نشریه و به تبع آن رویکرد ضد فلسفی- عرفانی حاضر در آینده شاهد بحثهای جالب توجه در حوزه معرفت در این نشریه باشیم.
ایکال (پایگاه اطلاع رسانی کتابخانه ، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی): سمات مجله ای متفاوت با رویکرد انتقادی مجله «سمات» با صاحب امتیازی «مهدی نصیری» با رویکردی انتقادی نخستین شماره خود را منتشر کرده است که در فضای پر التهاب سیاسی کنونی جالب توجه و قابل تقدیر است. نگاه انتقادی به میراث و یا نقد گفتمانهای رایج در نوع خود مبارک و مغتنم است، خاصه زمانی که سخن از تبیین و دفاع از معارف اهل بیت به میان میآید. موضع مجله ضد فلسفه و عرفانهای کاذب و تأکید بر حدیث است. رویکرد انتقادی مجله از همان صفحات اول و فهرست مقالات مشهود است. مقالههای «نقد نظریه ملاصدرا درباره معاد» یا «دفاع از حدیث» و دیگر مقالات شواهد خوبی بر این مدعا هستند. پس از چند مقاله، مجله با بخش گفتگو ادامه یافته که در آن از رابطه میان فلسفه و عقلانیت سخن رفته است. در بخش چهرهها، که شاید یکی از انتقادیترین بخشهای این شماره به شمار میرود، مقالههای انتقادی درباره ابن عربی و بازخوانی از نقش فرهنگی هانری کربن، نگاهی کاملاً متفاوت از این دو چهره مهم و مورد توجه ارائه می کند، هر چند زاویه دید خاصی در این دو مقاله مشهود است. دیگر بخش های مجله با همان نگاه انتقادی ادامه یافته است. همچنین ارائه مطالب و سعی در گردآوری مجموعهای خوانندنی و گونهگون دیگر ویژگی مجله است که تا حدی به جذابیت مباحث گاه خشک و کاملاً تخصصی مجله کمک فراوانی کرده است.
وبلاگ طلبه منتقد: سمات منتشر شد مهدی نصیری را که می شناسید ! همان مسئول بسیارجوان و پرماجرای روزنامه کیهان در روزگاری نه چندان دور . همو که با به راه اندازی نشریه "صبح" ، با شجاعت تمام و البته در تنهایی ای مظلومانه ، به تمام قد در برابر برنامه های توسعه هاشمی رفسنجانی ایستاد و درین راه چندین بار به دادگاه فراخوانده شد، گرچه پیروزمندانه بیرون آمد. پس از اتمام دوره دولت هاشمی ، او ترجیح داد انزوا اختیار نموده و به مطالعاتی که به نظرش بنیادی تر از جنگ و جدال های سیاسی بود ، بپردازد؛ به مطالبی که در واقع زیر بنای سیاست هایی بود که هر دولتی که بر سر کار می آمد آنها را بر اساس آن ، اتخاذ می کرد. او البته درین ایام چندان هم بیکار نبود ! انتشار چند کتاب و مدیریت نشریه "سیاحت غرب" که به طور کلی به جمع آوری مطالبی که آن روی چهره غرب یعنی زشتی هایش را نشان می داد ، از کارهای او در این سالیان بود. دراین ایام گویا نصیری تصمیم به خروج از انزوای نسبی و ورود موثرتر به عرصه فکر و فرهنگ گرفته است . انتشار اولین شماره فصلنامه "سمات" ، با مقدمه ای که توان آن را جنگ اول تلقی نمود، یعنی "ضرورت بازگشت به معارف قرآنی " و مقالاتی با عناوین «نقد نظریه ملاصدرا درباره معاد» ، «افسانه وجود مجردات!» ، « بررسی اسلامیت فلسفه از منظر آیت الله میرزا مهدی اصفهانی» ، «نقدی بر کتاب سیر الی الله»، نوشته سید حسن ابطحی ، اتفاقی است که اهالی فکر و اندیشه را به وجد آورد. گفتگویی جالب با استاد محسن غرویان در باره فلسفه، جستاری در مذهب ابن عربی و نقد مشهورات زمانه از دیگر عنوان هایی است که در اولین شماره ازین نشریه آمده است. واقعیت آن است که نگارنده با آن که با برخی آراء و نظرات نصیری در باب برخی موضوعاتی چون فلسفه و تکنولوژی چندان موافق نیست ، اما جای خالی نشریه ای که به مباحث جدی و چالش برانگیز فکری در جامعه بپردازد را به شدت احساس می کرد. ورود " سمات " به فضای ملال انگیزی که از مطالب تکراری فصلنامه های وزین وغیر وزین ! که اغلب پلی برای ارتقاء اعضاء هیئات علمی اند، پدیده ای مبارک است که می تواند به شکستن سلطه پارادایمی حاضر در فضای فکر واندیشه و رشد فکری و نشاط علمی جامعه کمک شایانی نماید.
وبلاگ يک استکان چای داغ: مهدي نصيري و سمات ؛ امام خميني و مكتب تفكيك! استاد «محمدرضا حكيمي» ، پيش از انقلاب ، مجموعه آثاري را سامان داد كه ششمين اثر از آن مجموعه را به «مكتب تفكيك» اختصاص داده بود ، اما در آن زمان به اين وعده وفا نكرد و علي رغم انتشار آثار بعدي در اوايل دهه ي 60 ، جاي آن هم چنان خالي بود ، تا اين كه پس از مدتي ، اثر ديگري را با عنوان : «هويت صنفي روحانيت» و در موضوعي ديگر جاي گزين آن كرد. با سؤال از علت آن ، ايشان اظهار داشته بود: اگر اين اثر (مكتب تفكيك) منتشر شود دو احتمال در بازتاب آن قابل تصور است: يا مؤثر مي افتد كه اين جانب نمي خواهم اثري ضد افكار اعتقادي «امام خميني» منتشر كنم و يا اين كه اثر از تأثير مورد انتظار باز مي ماند كه نمي خواهم اثري منتشر كنم و باعث تخطئه افكار استاد خود (مرحوم قزويني) باشم. اين مسئله نشان از كشمكش دروني ميان باورهاي فكري مورد پذيرش ايشان از يك طرف و رفتارهاي اجتماعي و سياسي وي از طرف ديگر دارد. تا اين كه ظاهرا بر اثر استمرار اين جدال فكري و يا تأثير عوامل ديگر، در نهايت در سال هاي پاياني دهه ي 60 ، اين مسئله به نفع باورهاي فكري ايشان ، حل شد بدين صورت كه :ابتدا در مجله «كيهان فرهنگي» طرح نامه ي خود را از نظريه ي تفكيك نگاشت و سپس كتاب « مكتب تفكيك » را منتشر كرد. ايشان در اقدامي ديگر ، همه ي نوشته هاي اوايل انقلاب خود را كه تمايلي به نهضت اسلامي و امام خميني داشت، نقد كرد و حتي دوازدهمين اثر مجموعه آثار خود را با نام «تفسير آفتاب» كه در مورد حضرت امام خميني قدس سره بود متوقف نمود و در چاپ هاي بعدي به جاي اين اثر، كتاب ديگري را منتشر كرد . آنچه خوانديد نه تنها سرگذشت ايشان بلكه سرگذشت محتوم همه ي كساني است كه دچار چنان كشمكش دروني بين باورهاي فكري از يك سو و رفتارهاي سياسي از سوي ديگرند. از اين ميان مي توان به «مهدي نصيري» اشاره كرد كه اين كشمكش دروني وي در اولين شماره ي نشريه ي جديدش «فصلنامه سمات» به خوبي هويداست. ز يك طرف براي نقد «معاد جسماني» ملاصدرا به مطالب يك جلسه ي درسي « علامه مصباح يزدي» پناه برده، با بي ادبي تمام از ايشان در چندين مورد با نام «محمد تقي مصباح يزدي» نام مي برد و سپس براي « بررسي اسلاميت فلسفه » اي كه صدها عالم برجسته ي اسلامي به آن متصفند، سراغ جوانك كم سن و سالي بنام «حسين مفيد » مي رود كه تنها متولد سال 1360 است و دانش آموخته ي رشته ي لابد كاملا مرتبط با بحث «مهندسي مكانيك سيالات» !! و با نهايت شرمندگي تنها «داراي تحصيلات حوزوي » !! كه يقينا با توجه به سن كم ايشان حتي در حد حضور در درس خارج هم نخواهد بود ! و در ادامه اين مدعي دفاع از معارف قرآن و اهل بيت عليهم السلام ! «پروفسور هانري كربن» بيچاره را تحريف گر قرآن و احاديث پيامبر و مأمور غرب براي انحراف اسلام معرفي كرده، با مسخره كردن چندباره ي فيلسوف مرحوم «آيت الله سيد جلال الدين آشتياني » و توهين هاي مكرر نسبت به « ملاصدرا» و «محیي الدين عربي» عطش خود را فرو مي نشاند ، اما از طرف ديگر پايان دفتر را با عنوان «امام خميني (ره) ؛ منادي غربت و مهجوريت ثقلين » به فرازهايي از وصيت نامه ي امام خميني رحمه الله اختصاص مي دهد !!! جناب نصيري گمان كرده است كه گذشت زمان كلمات آن پير سفر كرده را از ياد ما برده است كه مي خواهد امام ما را نيز « تفكيكي » جا بزند آن چنان كه آقاي حكيمي نيز تلاش كرد «علامه طباطبايي» را «تفكيكي» بنماياند!! . بد نيست جناب نصيري نگاهي به كتب امام راحل بيندازد و با يك سرچ ساده در آنها جايگاه شيخ كبير و عارف «محیي الدين» و «ملاصدرا» را در انديشه ي امام مرور كند، صدرايي كه امام درباره اش مي فرمودند : « ملا صدرا ! و ما أدريك ما ملاصدرا ؟! » گويا بايد منتظر بمانيم و ببينيم چه زماني كشمكش دروني جناب نصيري بين باورهاي فكري ايشان از يك سو و رفتارهاي سياسي ايشان از سوي ديگر به نفع «باور هاي فكري» ! به پايان خواهد رسيد. والسلام علي من التبع الهدي كيوان عزتي - حوزه ي علميه ي اصفهان
وبلاگ طلبه منتقد بی اخلاقی در نقد به این آدرس(http://chaei.blogfa.com/post-353.aspx ) سری بزنید تا بیشتر معنای بی اخلاقی در نقد و برخورد غیر علمی را فهمیده و به این مطلب پی ببرید که آیت الله مصباح از دست محبان افراطی اش چه ضربه ها که نمی خورند! همان طور که قبلا هم نوشتم جناب مهدی نصیری فصلنامه ای به نام « سمات » به راه انداخته است. یکی از روحانیون به نام آقای کیوان عزتی در این باره مطلبی در وبلاگش نگاشته است که هر انسان درس خوانده و منصفی را متاسف می کند. بی ادب خواندن مهدی نصیری به خاطر آن که به جای به کار بردن تعبیر علامه مصباح یزدی، در مواردی گفته محمد تقی مصباح یزدی ! و به کار بردن واژه "جوانک کم سن وسال " برای صاحب یکی از مقالات ( بررسی اسلامیت فلسفه از منظر آیت الله میرزا مهدی اصفهانی ) توام با لحنی گزنده ، گوشه هایی از نقد منصفانه! این عزیز است. جالب آن که وی در بخش نظرات بر مسند فتوا نشسته و خواندن این فصلنامه و نیز انتشار چنین مجله ای را غیر جائز دانسته است ! ضمن آن که نقد کوتاه حقیر بر سخنش را نیز در بخش نظرات به نمایش نگذاشت . حالا خود شما قضاوت کنید آیا واقعا این گونه سخن گفتن درباره افراد صحیح است؟ آیا هیچ حوزوی حق ندارد نظری منتقدانه بر آراء مرحوم ملاصدرا و محیی الدین ابراز کند؟ واگر این کار را کرد ذنب لایغفر مرتکب شده و باید با انواع تحلیل های عجیب و غریب و تهمت ها مواجه شود؟ آیا کم سن وسال بودن دال بر سستی مطالب و ادله فرد است؟ و باید او را "جوانک" خطاب کرد ؟ اگر کسی به این آقای عزتی بگوید شما خودت هم جوانی کم سن وسالی و بهتر است اصلا حرف نزنی ! این می شود نقد علمی ؟! حقیر با آن که از دوستداران استاد عزیز حضرت آیت الله مصباح هستم اما همواره نسبت به برخوردهای تند و غیر منصفانه برخی دوستداران و شاگردان ایشان نسبت به دیگران گله مند بوده ام. برخوردهایی که حتی در همایش های کاملا علمی نیز به چشم می خورد. یکی از دوستان فاضل ما در حوزه ( که تنها 13 سال در درس تفسیرآیت الله جوادی آملی شرکت نموده ) می گفت : در یک همایش علمی مشترک با یکی از آقایان موسسه امام خمینی (ره) درباره یک موضوع علمی، چندبار شهادتین را بر زبان جاری کردم چرا که آن آقا به گونه ای درباره من سخن می گفت که گویی من مرتد و کافرم ! من نمی دانم اگر فرهنگ مملکت را به دست اینان بسپارند چه خواهد شد ! خداوند به حق اولیائش به ما شرح صدر و قدرت تحمل شنیدن آراء و نظرات دیگران را مرحمت فرماید .
پایگاه اینترنتی خبری ـ تحلیلی مشرق گفت و گویی را با مدیر مسئول سمات به شرح زیر منتشر کرد: "سمات" یک کرسی آزاد اندیشی است سِمات عنوان فصلنامه ای است که اولین شماره آن با صاحب امتیازی و مدیر مسئولی مهدی نصیری سردبیر و مدیر مسئول سابق روزنامه کیهان و هفته نامه صبح در دهه های هفتاد و هشتاد، اخیرا منتشر شده است. از این رو گفتگویی با مهدی نصیری پیرامون دور جدید فعالیت مطبوعاتی اش انجام داده ایم که از نظر می گذرانید. مشرق: با نزدیک به یک دهه فاصله گیری از عالم مطبوعات ( البته به استثنای نشریه سیاحت غرب که چندین سال است برای صدا و سیما سردبیری می کنید) چطور دوباره با سمات به این عرصه بازگشتید؟ نصیری: شاید به این دلیل که کار مطبوعاتی یک اعتیاد غیر قابل ترک است! اما پس از یک دهه تامل و مطالعه پیرامون موضوعات نظری و عقیدتی، احساسم این است که شاید بتوان مجددا در این عرصه مفید بود و طرح مساله و موضوع کرد و اندکی از رخوت فکری و فرهنگی کنونی کاست. بازگشت به معارف قران و اهل بیت علیهم السلام و فاصله گیری از امتزاجات و التقاطات نظری برخاسته از اندیشه های غیر دینی که همه را با شدت و ضعف گرفتار خود کرده است، از دغدغه های یک دهه اخیر من بوده است. همانگونه که در سر مقاله اولین شماره سمات متذکر شده ام، درست است که تعلقات احساسی و عاطفی به قران و اهل بیت علیهم السلام، الحمدلله در حد خوبی است اما تعلقات فکری و اندیشه ای مان ضعیف است و به غلط فکر می کنیم که واقعا تابع همه جانبه آنها هستیم. بسیاری از مبانی و مسلمات و مفروضات فکری مان متخذ از شرق و غرب جدید و قدیم است. امام باقر علیه السلام فرمود: «به شرق یا غرب بروید دانش و معرفت صحیح را جز در آنچه که از خاندان ما صادر شده است نمی توانید بیابید» اما امروز ما بر این باوریم که دانش و معرفت امری هر جایی است و از هرجا می تواند اخذ شود. در هر صورت ترویج گفتمان بازگشت به قران و اهل بیت علیهم السلام مهمترین انگیزه من در دور جدید فعالیت مطبوعاتی است و معتقدم این مهمترین و موثرترین و بلکه تنها گفتمانی است که اگر به درستی پی گیری شود و در میان نیروهای متدین ما غالب شود، می تواند پشتوانه ای قوی برای تقویت اعتقادات دینی در جامعه و حفظ نظام جمهوری اسلامی باشد. مشرق: در سرمقاله شماره اول، سخن از سه حجاب فلسفه و عرفان و مدرنیته در برابر معارف قران و اهل بیت گفته اید و این بدان معناست که قرار است موضوعات بحث بر انگیزی در سمات مطرح شود. نصیری: بله مهمترین مشخصه سمات به چالش کشیدن مطالب و مبانی ای است که از نظر بسیاری جزء مسلمات است و باور رایج این است که اینها همان معارف مورد نظر قران و اهل بیت علیهم السلام است ولی ما با بحث و نقد و گفتگو تلاش خواهیم کرد که فاصله آنها و بی ربطی و بعضا تضاد آنها را با معارف قران و اهل بیت علیهم السلام نشان دهیم. مشرق: باید منتظر نقد اندیشه های برخی از بزرگان و مشاهیر معاصر، در سمات باشیم، چرا که فلسفه و عرفان مورد تاکید و سفارش آنان است و اساسا بسیاری بر این باورند که فهم درست دین از کانال فلسفه و عرفان می گذرد. نصیری: دقیقا همین طور است و ضمن احترام به همه بزرگان و پاسداشت بزرگی و نیتهای خیر و خدایی آنها، مبانی و مقبولات فکری آنان را با میزان قران و اهل بیت علیهم السلام مورد نقد و بررسی و کندو کاو قرار خواهیم داد و انشاءالله چالشهای فکری زنده و سازنده ای در دایره متدینین در حد نشریه خود ایجاد خواهیم کرد و این مدعا را که فلسفه و عرفان یونانی حجاب و مانع مراجعه ما به معارف وحیانی اند را به بحث و تبادل نظر خواهیم گذاشت. مشرق: در موضوع مدرنیته چه مباحثی را طرح خواهید کرد؟ نصیری: در مقوله غرب شناسی و فهم تمدن مدرن غرب نیز اعتقادمان بر این است که ما از نگاه اصیل دینی نسبت به مدرنیته فاصله داریم و با محک و میزان معارف وحیانی به سراغ فهم وشناخت تمدن جدید غرب که امروز سیطره ای قوی بر همه شئون عالم یافته است نرفته ایم بلکه اغلب با انگاره های ساخته و پرداخته خود غربیها به آنها نظر کرده ایم و در باره شان قضاوت کرده ایم. با ساده انگاری و با یک روایت «اطلبوا العلم و لو بالصین» حکم به مطلوبیت علم و تکنولوژی مدرن داده ایم و بحث را خاتمه یافته تلقی کرده ایم. غرب نشناسی یعنی زمان نشناسی و یعنی باطل نشناسی و این دو یعنی در معرض اشتباهات و خطاهای فاحش نظری و عملی قرار گرفتن . مشرق: آیا سمات نشریه ای در جهت ترویج جریان مکتب تفکیک است؟ نصیری: جریان موسوم به مکتب تفکیک در روشنگری نسبت به خطاهای فلسفه و عرفان نقشی مهم طی سالهای اخیر داشته است و ما هم از آثار بزرگان این مکتب در سمات استفاده خواهیم کرد اما اصلا این بدان معنا نیست که سمات نشریه ای متعلق به یک نحله خاص است؛ و اساسا نه مروجان اندیشه تفکیک به دنبال نحله و فرقه سازی هستند و نه ما به عنوان یک نشریه، دنبال فرقه سازی و یا بت سازی و معصوم سازی از شخص یا اشخاصی خاص هستیم. آنچه برای ما اصل است ترویج مذهب حق تشیع و فرقه ناجیه شیعه و معارف اهل بیت علیهم السلام است و هیچ عالم شیعی و معتقد و مقر به امامت ائمه اثنا عشر علیهم السلام را اگر چه گرایشهای فلسفی یا عرفانی یا مدرن داشته باشد از جرگه مومنین خارج نمی دانیم و متقابلا او را در جرگه معصومین و غیر قابل نقد هم نمی دانیم و ممکن است به نقد و رد برخی اندیشه ها ی وی بپردازیم و فاصله فکری وی را با معارف قران و اهل بیت علیهم السلام نشان دهیم. مشرق: در سمات چقدر به دیدگاههای مخالف خود اهمیت خواهید داد؟ نصیری: اولا تلاشمان این است که با مخالفان فکری خود در موضوعات مختلف صریحا وارد بحث و گفت و گو شویم، همانگونه که در شماره اول هم این کار را انجام داده ایم و ثانیا از نقدهای عالمانه بر مباحث مطرح شده در فصلنامه استقبال می کنیم و آنها را منعکس خواهیم کرد. سمات در حد خود یک کرسی آزاد اندیشی و تضارب آراء در دایره مومنین است. مشرق: آیا همکاران خاصی در سمات دارید؟ نصیری: همه قلمزنانی که با سمت و سوی سمات موافقند و یا حتی با بخشی از دیدگاههای ما موافق باشند می توانند همکار سمات باشند. سمات به هیچ جمع و گروه خاصی منحصر نیست. مشرق: توزیع سمات چگونه است و آیا در فضای اینترنت هم منتشر می شود؟ نصیری: ما توزیع دکه ای نداریم و در برخی مراکز خاص در شهرها عرضه می شود که به مرور آنها را در نشریه معرفی خواهیم کرد. ضمنا علاقه مندان می توانند از طریق سایت پاتوق کتاب (www.Bookroom.ir) نسبت به اشتراک خود اقدام کنند. در سایت www.sematmag.com هم مطالب سمات قابل مشاهده است .
پايگاه اینترنتی رجا نیوز2/5/1389: نقد "سمات" نصيري عاطفه صادقی درهبیدی از جمله ترفندهای ژورنالیسمی رسانه ها دستاویز قرار دادن نظرات یا دیدگاه های افراد مطرح و موجه برای مطرح و موجه نمودن نظر خویش است یا استفاده گزینشی به نحوی که مقصود مورد نظر خود را بیان کنند. ترفندی که مهدی نصیری در فصلنامه سمات به آن متوسل میشود نخستين شماره فصلنامه معرفتی ـ اعتقادی «سمات» در 200 صفحه و با قيمت 40 هزار ريال در 8 بخش با عناوين «اول دفتر»، «مقالات»، «گفتگو»، «چهرهها»، «نقد مشهورات»، «نقد كتاب»، «دفتر ويژه» و «پايان دفتر» منتشر شده است. فصلنامه"سمات" در دفتر اول از اولين شماره خود كه به عنوان سرمقاله توسط صاحب امتياز و مديرمسئول نشريه مذكور؛ نصيري نگاشته شده با انتخاب موضوع "ضرورت بازگشت به معارف قرآن و اهل بيت عليهمالسلام" به نوعي جهتگيري و مبناي كار جديد خود را اعلام میکند در سرمقالهي این نشریه که بخشی از آن در پشت جلد رویکرد و گرایش فکری این فصلنامه را بیان میکند مهدی نصيری چنین مینویسد: "سخن گفتن از مهجوريت اهلبيت(علیهم السلام) و به تبع آن مهجوريت قرآن همچنان ضرورت داشته و نيازمند توضيح و تبيين است. درست است كه اكنون ايران اسلامی و شيعی كانون گرمترين و پرشورترين احساسات و محبتها نسبت به اهل بيت عصمت و طهارت(ع) است، اما از ذكر اين نكته نيز نمیتوان فروگذار كرد كه همپای اين احساسات و ابراز محبتها، تعلق معرفتی و انديشهای به مكتب و معارف نورانی اهل بيت(ع) گسترش و تعميق نيافته و بلكه به دليل عواملی بعضاً رو به تضعيف نهاده است... بدون شك نطفه تهاجم فرهنگی و عقيدتی عليه اسلام ناب محمدی و علوی (صلواتالله عليهما) آنگاه بسته شد كه امويان درصدد وارد كردن فرهنگ یونانی به جهان اسلام برآمدند و اين حركت با تأسيس بيتالحكمه در مقابل بيتالعتره از سوی مأمون عباسی وارد مرحله تازهای شد... ما هم اكنون در عرصههاي گوناگون فكري، فرهنگي، آموزشي و رسانهاي ردپاي اختلاط و امتزاج معرفتي و عقيدتي را مشاهده ميكنيم و اغلب اين انديشهها و مباني مخلوط و مغشوش به پاي معارف اصيل ديني و اسلامي و شيعي نوشته ميشود و بسياري از اقشار بويژه جوانان كه عطش معارف صحيح ديني را دارند، بناي عقيدتي خود را بر اين انديشههاي ممزوج و مغشوش مينهند... «سمات»، قرار است عرصه و ميدانی برای گفتوگو درباره سه موضوع فلسفه، عرفان و مدرنيته كه به زعم ما از جمله مهمترين حجابها و موانع روزگار كنونی در رجوع به قرآن و عترتاند، باشد و اين مهم در فضايی دوستانه و عاری از برخوردهای خصمانه و موهن صورت پذيرد و اگر چه از جهت نقد حرفها و ديدگاهها و باورها بر اساس مبانی قرآن و عترت، خط قرمزی در بين نيست اما از جهت حفظ شخصيت و نيز پاسداشت نيتهای پاك و ولايتمدار عالمان و صاحبنظران مورد نقد و رد، كمال مواظبت و دقت را خواهد داشت." در واقع نصیری اين مجله را برآمده از چالشهاي عصر معاصر با سه حجاب ظلماني در راه اعتلاي تفكر شيعه، يعني فلسفه، عرفان و مدرنيته ميداند وی مباني فكري اين سه حجاب را اينگونه معرفي ميكند: «باوري وجود دارد كه معارف قرآن و عترت را در 3 حجاب ميداند. اول نوعي يونانزدگي كه در دو شاخه فلسفه با ارسطو و افلاطون و عرفان با فلوطين مشخص ميشود. در ايران، فلسفه اسلامي و عرفان مصطلح نزد كساني چون ابن عربي تحت تأثير همين يونانيت هستند. حجاب سوم مباني نظري تمدن مدرن است كه از رنسانس آغاز شده است. از اين رو با نقد اين سه حجاب ميتوان تصوير بهتري از سنت داشت.» اين حجابها براي "سمات" ريشه در تاريخ تفكر اسلامي دارد، به گونهاي كه از آن با عنوان "تهاجم فرهنگي" ياد ميكند، تهاجمی که امویان با تاسیس دارالحکمه آن را در دنیای اسلام پیریزی کردند نصيري در اين سرمقاله سعي ميكند كه با استدلالهايي، نشان دهد كه تعاليم قرآني و مكتب اهل البيت در طي حاكميت خلفاي اموي و عباسيان از مسير اصلي خود جدا شده و در عوض اسير يونانيمآبي، عرفان هندي و تعاليم مزديسنايي گشته است که اين رخداد به مدد نهضت ترجمهي متون يوناني شتاب بيشتري میگیرد. نصيري شتاب بيشتر اين معارف خودبنياد را در دو بازه زماني، صفويه و نيم قرن اخير بيشتر از ساير زمانها ميداند.-که سی سال انقلاب نیز شامل همین نیم قرن اخیر است!- البته وی دلیل رويكرد عموم علماي اسلام به فلسفه و عرفان را در این بازه زمانی توضیح نمی دهد. چرا که به نیکی میداند فرهنگ و تاریخ تشیع به دلیل همین رویکرد فلسفی و عرفانی چنان بالنده و پویا شده است که میتوان از آن به عنوان یک نهضت علمی یاد کرد. از جمله عجائب مقاله ایشان مترادف انگاشتن میراث عظیم فلسفه و عرفان اسلامی با واژه یونانیت زدگی و تحقیر آن است. وی مينويسد: بيشتر علماي اسلام "بر اين باورند كه مشي فلسفي و عرفانيشان در جهت ترويج معارف قرآن و عترت است و هيچ نزاع و اختلاف كبروي با منتقدان و مخالفان فلسفه و عرفان ندارند و همه نزاع بر سر صغرا و مصاديق است.به عبارت ديگر ما با هيچ عالم برجسته شيعي مواجه نيستیم كه بگويد علي رغم مخالفت مباني فلسفه و عرفان با معارف قرآن و عترت، من مدافع اين مباني هستم. حتي از شعارهاي ملاصدرا اين بوده است كه مرده باد فلسفه اي كه مباني و مسائل آن مخالف كتاب و سنت باشد. در واقع ملاصدرا بر اين باور بوده است كه همه تلاش فلسفي و عرفاني اش در جهت ترويج آموزههاي كتاب و سنت است" در حالی که نصیری به مشرب فلسفی- عرفانی ملاصدرا اذعان میکند بالاخره مشخص نمینماید که مبانی عرفانی- فلسفی ملاصدرا مخالف معارف قرآن و سنت است یا خیر؟! البته طبق مبنای فکری ایشان جواب واضح است بلکه اقتضای مصلحت در دو پهلو سخن گفتن است! نصيري به ما نميگويد كه، چرا هنوز از پس قرنها سنت تدريس و تعمق فلسفي در حوزههاي علميهي سنتي ما فعال است؟ چرا هنوز بسياري از علماي طراز اول ما آموزههاي منشعب از فلسفهي افلاطوني و ارسطويي را تدريس ميكنند؟ چه دليلي دارد كه علما براي مقابلهي فكري با منتقدان دين اسلام، خود را مسلح به سلاح فلسفه ميكنند؟ چرا همين علماي كه در اين فصلنامه از آنان مقالاتي را آوردهايد، خود از شارحان فلسفه هستند؟ آيا يكي از راههاي ايجابي دين اسلام در طول تاريخ همين فلسفه اسلامي، عرفان نظري برآمده از آراء ابن سينا، فارابي، ملاصدرا و ابن عربي نبوده است؟ آيا ميتوان جلوي تعامل فرهنگها، انديشهها و تمدنهاي انساني را با يكديگر گرفت، تا به زعم ایشان گونهاي از "معارف خود بنياد" در دين اسلام شكل نگيرد؟ مقصود ایشان از وحدت در کبری و اختلاف در صغری چیست که از کنار اختلاف صغروی نمیتوان به سادگی گذشت و در نتیجه و حاصل نزاع میان کسانی که با آنان اختلاف صغروی داریم-بخوانید فیلسوفان و عرفای شیعی- تفاوت زیادی با کسانی که با آنان اختلاف کبروی داریم نیست؟! از نظر ایشان آثار اختلاف صغروی با صاحبان تفکر صدرایی به مراتب زیانبارتر از کسانی است که در اصول و دیانت با آنان مختلفیم!! بنابراین تفکر امام خمینی، شهید مطهری، علامه طباطبائی، آیتالله جوادی آملی، آیتالله مصباح و ... به مراتب خطرناکتر از کسانی است که با ایشان اختلاف در اصول و کبری داریم البته اینکه مهدی نصیری مخالف به قول خودش مثلث حجاب فلسفه، عرفان و مدرنیته است و مشرب ایشان تفکیکی است البته به خودی خود امری شخصی و صرفا علمی است تا زمانی که در قالب نشریه آن را برای عموم مطرح نکرده و بر طبق آن نسخه نپیچیده باشند؛ پس هنگامی که وی در فصلنامه خویش برای موجه و مطرح کردن نظر خود، نظرات امام خمینی، شهید آوینی، آیت الله مصباح و حتی دیدگاه رهبری را وارونه نشان میدهند و از آن استفاده ابزاری میکنند باید پاسخگو باشند. کیست که تعلق فکری امام خمینی را به مشرب صدرایی و عرفان محییالدین نداند. ایشان پايان دفتر را با عنوان" امام خميني (ره) ؛ منادي غربت و مهجوريت ثقلين" به فرازهايي از وصيت نامه ي امام خميني رحمه الله اختصاص مي دهد. جناب نصيري گمان كرده است كه گذشت زمان كلمات آن پير سفر كرده را از ياد ما برده است كه مي خواهد امام ما را نيز" تفكيكی"جا بزند، آن چنان كه آقاي حكيمي نيز در کتاب مکتب تفکیک تلاش كرد علامه طباطبايي را تفكيكی بنماياند بد نيست جناب نصيري نگاهي به كتب امام راحل بيندازد و با يك سرچ ساده در آنها جايگاه شيخ كبير و عارف محیي الدين و ملاصدرا را در انديشه ي امام مرور كند، صدرايي كه امام درباره اش مي فرمودند: ملا صدرا ! و ما أدريك ما ملاصدرا (شرح دعای سحر، ترجمه فارسی،ص 22) طبق دیدگاه مقام معظم رهبری، آیت الله خامنه ای دیدگاه و مبانی فکری امام خمینی(ره) برای ما شاخص و منشا تمامی مواضع و بیانات، و نگاه سیاسی انقلاب اسلامی است. نصیری چگونه با رد مبانی فکری امام، وی را رهبر و بنیانگذار جمهوری اسلامی می داند. این تناقضات در مقاله و دیدگاه ایشان با این تمجید چطور قابل حل است؟! البته ایشان این نکته را بیان نمیکند که در برابر مدنیته با کدام تفکر و توسط کدام شخصیتها و با چه مبنای فکری می خواهد مقابله کند؛ وی حتی مقصود خویش را از سنت و معارف اهل بیت (علیهم السلام) نیز بیان نمیکند. نصیری باید پاسخگو باشد، در شرایط کنونی که دشمن برای مقابله با اندیشههای امام و آرمان انقلاب اسلامی تماما به میدان آمده، میراث عظیم فلسفه و عرفان شیعی را همطراز با آسیبهای مدرنیته دانستن و در تعبیر دیگری کبری و صغرای این دو را زیانبارتر از مدرنیته دانستن، ضعف دشمن شناسی و بصیرت و تیر انداختن به زمین خودی نیست؟! ... عبدالحسین خسروپناه درگفتار چهارم کتاب جریان شناسی فکری ایران معاصر، جریان مکتب تفکیک را در قالب سه دوره مطرح و نقد مینماید ایشان دیدگاه استاد حکیمی را در دوره دوم این جریان مورد بررسی و نقد قرار داده و در دوره سوم دیدگاههای استاد سیدان را بیان میکند که البته در این نوشتار جای طرح نقد منصفانه و عالمانه خسروپناه پیرامون جریان مکتب تفکیک نیست. در گفتار پنجم کتاب، ایشان "جریان تجدد ستیزی سنتی" را مطرح و بررسی میکند. این جریان که به تعارض دین و مدرنیته یا شرق و غرب معتقد است و یک پارچه به نقد غرب طاغوتی میپردازد، همه دستاوردهای فلسفی، علمی و فرهنگی غرب را مذموم و خطرناک میشمارد که با دو رهیافت گوناگون، به دو گروه تجددستیز هایدگری و تجددستیز سنتی انشعاب مییابد. جریان تجدد ستیز سنتی در بهار 1381 توسط مهدی نصیری با عنوان "اسلام و تجدد" منتشر شد. این تفکر که با روش نقلی- دینی تدوین شده به تعارض کلی و ماهوی دین اسلام و علوم جدید و تکنولوژی پرداخته است. وی با استاد مطهری که معتقد است رویکرد بیکنی به علم از یک نظر خدمت بسیار بزرگی به بشریت کرده است مخالف است. خسرو پناه کتاب دیگر مهدی نصیری با عنوان "فلسفه از منظر قرآن و عترت" را دنبالهروی همین رویکرد دانسته و آن را مورد آسیب شناسی و نقد قرار میدهد. آنچه برای نویسنده این نوشتار حائز اهمیت است تعلق فکری نصیری به مکتب تفکیک یا تجدد ستیز بودن وی نیست بلکه بیان تعارض مبانی فکری ایشان با مبانی فکری امام خمینی(ره) به عنوان بنیانگذار انقلاب اسلامی و به تبع آن تعارض و خطر این دیدگاه برای آرمانهای انقلاب است آن هم وقتی ایشان نقاب تبعیت از آرمانهای امام، انقلاب و رهروی ولایت را بر چهره نشریه خویش کشیدهاند. این تناقض چگونه قابل حل است؟! کاش ایشان شجاعانه دیدگاه فکری خویش را بدون مستمسک قرار دادن اندیشههای امام خمینی، شهید آوینی وآیتالله مصباح یزدی مطرح مینمود تا خوانندگان فصلنامه سمات را با این پرسش رو به رو نسازد که آیا این غربال دیگری است در مسیر اندیشه امام(ره) و انقلاب اسلامی، برای تفکری که هرگز با مبانی فکری انقلاب اسلامی قابل جمع نیست. آقای نصیری کدام را باور کنیم قسم حضرت عباس یا دم خروس را؟!
رجا نیوز 4/5/89: نقد روششناختی بر"نقد سمات نصيري" محمدمهدي سالاري آنچه که توسط نگارنده محترم مطلب نقد "سمات" نصيري به رشته تحریر در آمد، به نظر من بیشتر به یک فحش نامه سیاسی شبیه بود تا یک نقد منصفانه علمی! در ابتدا لازم به توضیح است که من خودم از منتقدان "مهدی نصیری" هستم و به نظریه مرحوم سید منیرالدین حسینی و استاد میرباقری قائلم، اما قصد دارم بدون آنکه در مقام پاسخگویی به جزئیات محتوای مطلب فوق برآیم، آنچه را که به لحاظ روشی و ساختاری به مطلب فوق وارد میدانم مطرح کنم. 1. آغاز یک نوشته که عنوان "نقد" را برای خود انتخاب کرده با جملهای اینچنین "از جمله ترفندهای ژورنالیسمی رسانه ها دستاویز قرار دادن نظرات و دیدگاه های افراد مطرح و موجه برای مطرح و موجه نمودن نظر خویش است یا استفاده گزینشی به نحوی که مقصود مورد نظر خود را بیان کنند. ترفندی که مهدی نصیری در فصلنامه سمات به آن متوسل میشود" از همان ابتدا مشخص میکند که بنا بر نقد منصفانه نبوده و قطعا تخریب مهدی نصیری و سمات اوست که مد نظر نویسنده میباشد. همچنین این نوشته فاقد بدیهیترین خاصیت یک نقد علمی یعنی ارائه گزارشی بیطرفانه از کلیت موضوع و تببین مسئله-که در اینجا نظرات و عقاید و جهت گیریهای مهدی نصیری و سمات اوست- و سپس بررسی نقاط قوت و آنگاه بررسی نقاط ضعفی که به نظر میرسد یا جهتگیریهای منفی و ... است. چه خوب بود که نگارنده محترم روال به شیوه اخلاقی فوق عمل مینمودند. 2. خوانندگان محترم حتما اطلاع دارند که بنیادیترین مطالبه رهبر انقلاب در کوران "فتنه 88" را باید مطالبه "علوم انسانی اسلامی" از جانب ایشان دانست. مسالهای که بسیار بیش از آنکه ما آن را جدی بگیریم توسط دشمن جدی گرفته شد و بوسیله دنبالههای داخلی ایشان مورد پیگیری قرار گرفت. آیا تحلیلهای رسانهها و شبکههای ماهوارهای دشمن از این موضع آقا به گوشتان خورده است؟ آیا مطلع هستید که اولین واکنش عملی و جدی داخلی به این مطالبه از سوی چه کسانی و چگونه بود؟ آیا "مهرنامه" محمد قوچانی را خواندهاید؟ اصلا درست نیست در فضایی که پس از مطالبه و هشدار آقا علیه "علوم انسانی غربی" اولین کسی که دست به کار میشود محمد قوچانی با آن سابقه معلوم باشد و نشریه مهرنامه را به سرعت و با کیفیت بالا منتشر میکند، حالا که توسط جبهه حزب اللهی حرکتی اساسی برای این مطالبه صورت میگیرد و با در پیش گرفتن مشی آزاداندیشانه قدم در راه این مجاهدت عظیم میگذارد، اینگونه با دست خودمان خاکریزهایمان را تخریب کنیم. آیا سابقه مهدی نصیری اینقدر بدتر از محمد قوچانی است که باید اینگونه بر او تاخت؟ آیا اولین کسی که جریان نگاه نقادانه به غرب و مدرنیته را از طریق مطبوعات وارد فضای فرهنگ عمومی انقلابیون کرد مهدی نصیری نبود؟ آیا این مهدی نصیری نبود که اولین هشدارهای جدی نسبت به برنامههای غربی دولت سازندگی -که تمامی ارزشهای انقلابی را به سرعت در زیر چرخهای توسعه له میکرد- هشدار داد؟ آیا اولین هشدار دهنده نسبت به ظهور طبقات جدید اشرافی و مافیاهای قدرت و ثروت و حتی ورود شرکتهای نفتی غربی همچون توتال و شل به صنعت نفت ایران همین مهدی نصیری نبود؟ هنوز هم کتب مهدی نصیری و انتشارات " کتاب صبح" در صدر اکثر سیرهای مطالعاتی دانشجویان و طلاب انقلابی قرار دارد. آیا بهتر نبود که به جای این نقد غیر منصفانه، توپخانه خود را به سمت "مهرنامه" میگرفتید؟ نگاهی به فهرست کسانی که در اولین شماره سمات مطلب داشتهاند برعکس آنچه شما نقطه ضعف دانستهاید و تخریب کردهاید، نقطه قوت جدی سمات و گویای عزم جدی پدیدآورندگان آن برای وحدت نیروهای انقلابی و ولایتی برای "گشودن جبهه فرهنگی و علمی" علیه علوم انسانی غربی است. 3. انتقادات و تاملات کسانی که منتقد فلسفه و عرفان موجودند بسیار جدی، علمی و عمیق است و نمیتوان با برخوردهای سطحی و شعاری و سیاسی و با برخوردی غیر قاعدهمند از بیانات آقا و امام برای رد این نظرات استفاده کرد. چه اینکه خود آقا هم بارها منادی آزاد اندیشی بودهاند و حتی گفتهاند که اگر نظرات مخالف نظر من هم بود هیچ اشکالی ندارد. مهم همگرایی و هماهنگی در اصول و مقومات نظرات امام و آقا است! زیرا صحبتها آقا و امام نیز مانند کتاب و سنت میتوانند کلی و جزئی، عام و خاص، ناسخ و منسوخ و مطلق و مقید و ... داشته باشند. خود حضرت آقا در تاریخ 7/7/87 در جمع دانشجویان گفتند که استفاده از نظرات امام باید اجتهادی باشد و این در مورد خود آقا هم صادق است. دهها شاهد دیگر میتوان از نظرات امام و آقا را ردیف کرد که دقیقا نتیجهای مخالف آنچه شما میگویید از آن مراد میشود. بر اساس کدام قاعده اجتهادی و منطقی میتوان از تعاریف بلندی که امام و آقا از ملاصدرا و ابن عربی و فلسفه و عرفان میکنند نتیجه گرفت که کسی حق ندارد ملاصدرا و فلسفهاش و ابن عربی و علمالاسمائش را نقد کند و هر کس اینگونه کرد ضد انقلاب و ضد ولایت فقیه است؟ از نظر شما مقومات و مبانی نظر امام، آقا و آرمانهای انقلاب کدامند که به خود اجازه میدهید این جمله را مطرح کنید: "آنچه برای نویسنده این نوشتار حائز اهمیت است تعلق فکری نصیری به مکتب تفکیک یا تجدد ستیز بودن وی نیست بلکه بیان تعارض مبانی فکری ایشان با مبانی فکری امام خمینی(ره) به عنوان بنیانگذار انقلاب اسلامی و به تبع آن تعارض و خطر این دیدگاه برای آرمانهای انقلاب است آن هم وقتی ایشان نقاب تبعیت از آرمانهای امام، انقلاب و رهروی ولایت را بر چهره نشریه خویش کشیدهاند." به نظر من بر نگارنده واجب است که بابت این جمله خود استغفار کرده و از مهدی نصیری عذرخواهی کند. مگر مبانی و آرمانهای انقلاب اسلامی ما اثبات برتری اصالت وجود بر ماهیت و اثبات صدق علم الاسمای ابن عربی بر دیگر مشارب عرفانی است؟ خیر! مبانی و آرمانهای انقلاب اسلامی تحقق وعده الهی " و نرید ان نمن علی الذین استضعفو" و "هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیتم دینه علی الدین کله و لو کره المشرکون" است. آرمان ما ظهور و ولایت حجت تامه الهی است. مبانی انقلاب ما ثقلین است! آیا مقدمه وصیتنامه امام را نخواندهاید؟ آیا هیچ نیاندیشیدهاید که چرا امام در ابتدای وصیتنامه خود حدیث ثقلین را مطرح کردهاند؟ معنای این حرکت امام چیست؟ آیا جز توصیه وارثان انقلاب به رجعت دوباره و ایمان مستحکم به ثقل اکبر یعنی قران و اصغر یعنی سنت است؟ و آیا ادعای مهدی نصیری جز همین است؟ آیا او دغدغه دیگری جز این دارد؟ 4. به نظرم آماجگاه اصلی نویسنده مطلب فوق"مکتب تفکیک" است و نه سمات و نه مهدی نصیری! اگرنه طرح مسئله مکتب تفکیک و ربط دادن سمات به آن و طرح آثار و اندیشههای "علامه حکیمی" چه وجهی داشت؟ البته بازهم تذکر میدهم که من مدافع مکتب تفکیک نیستم. به نظرم این نیز در اساس به این برمیگردد که نگارنده محترم "فلسفه موجود" را مساوی "اسلام" و "معارف اهل بیت" دانستهاند و حتی حوزه را هم همینطور! اما تنها علمی که نزد تشیع میتوان آن را مساوی معرفت اصیل شیعی دانست علم "فقه و اصول" است و بس! چرا که دغدغه طراحان آن از همان ابتدا مسئله احراز حجیت بوده است! احراز حجیت نیز به طور خلاصه یعنی پاک کردن معرفتی که موضوع علم است از هرگونه موضوع و محتوا و روشی که از خارج از کتاب و سنت باشد. و این چیزی است که در هیچکدام از معارف دیگر شیعیان به صورت ضابطه مند و اصولی موضوعیت نداشته است. و غیر از این حتی علوم تفسیر و اخلاق را هم نمیتوان با چنین قطعیتی واجد این ویژگی دانست کرد. نقد به فلسفه و عرفان نیز مسئله جدیدی در میان علمای شیعه نیست. اصلا آنچه که باعث میشود کسی را عالم شیعه بدانند یا ندانند تسلط او بر فقه و اصول است و سپس علوم دیگر. اصلا تکامل دهنده فلسفه و عرفان نیز علمای فقهی و اصولی بودهاند و گرنه فلسفه ما اکنون در حد حکمت مشاء مانده بود و دیگر حکمت متعالیهای نبود و عرفانمان نیز حداکثر در حد همان تصوف و صوفیه بود. به نظر من کمی مطالعات غربشناسانه تاریخی تمدنی و مکمی مطالعه فلسفه علم و جامعهشناسی علم برای نویسنده ضروری است. تاریخ اسلام بخوبی نشان میدهد که فلسفه چگونه و توسط چه کسانی و با چه هدفی و با چه سوالات و موضوعاتی به جهان اسلام وارد شد. آیا میدانید تفاوت اصلی ملاصدرا با فلاسفه پیشین مسلمان چقدر بود؟ و آیا میدانید که او نیز دقیقا با همین نوع از اتهامات مواجه میشده است؟ از سوی دیگر آیا تاکنون اندیشیدهاید که علت اینهمه مقاومت علما در طول تاریخ حیات محافل علمی شیعه با فلسفه چه بوده است؟ آیا سادهانگارانه نیست که همه آن مخالفتها را به حساب تحجر و کوتهبینی و ضعف علمی مخالفین و حسادتها و ... بگذاریم؟ آن هم در مورد علمایی که چنین میراث عظیمی از معارف تشیع را برای ما آفریدهاند؟ مهدی نصیری و مکتب تفکیک و مرحوم سید منیرالدین حسینی و استاد میرباقری منتقدان این فلسفه و عرفان هستند و میگویند این فلسفه اسلامی نیست، بلکه فلسفه و عرفان مسلمین است. حتی همان استاد خسروپناه که شما به ایشان استناد کردهاید از منتقدان جدی فلسفه موجود و قائل به ریشهداشتن این فلسفه در یونان و تضادهای اولیه آن با اسلام ناب است و قائلند که برای نیل به فلسفه ناب اسلامی رجوعی مجدد به اسلام ناب ضرورت دارد. اشکال اساسی منتقدین به افراد فوق الذکر این است که انتقاد آنان به فلسفه موجود را تلقی به نفی ضرورت فلسفه و دستگاه عقلانیت میدانند و این تلقی بسیار اشتباه و غلط است. مهدی نصیری، استاد حکیمی، مکتب تفکیک- که خود شامل چندین نحله و مکتب مختلف است- مرحوم منیرالدین حسینی، استاد میرباقری و استاد خسروپناه، نه تنها قائل به امکان فلسفهای دیگر، بلکه همگی برای ایجاد نظام عقلانی و فلسفی مبتنی بر کتاب و سنت حتی صاحب برنامه پژوهشی هستند! و این ظلم بزرگی به اسلام و انقلاب اسلامی است که پویایی دهندگان به حرکت علمی اصیل اسلامی را اینگونه سطحی نقد کنیم!
رجا نیوز 6/5/1389: گفتگوی درون جبهه ای (به بهانه نقد سمات نصیری) محسن دنیوی اساساً دیدن این که نشریه ای در جبهه فکری- فرهنگی انقلاب اسلامی منتشر شود و در سایت پربیننده ای نقدی بر آن نگاشته و بر این نقد نیز نقدی با رویکرد روش شناسانه نوشته شود، اتفاقی مبارک و سرورآفرین است. چه رسد به اینکه نگارنده قصد دارد بر این دو یعنی نقد سمات نصیری و نقد نقد سمات نقدی بنویسد و بر این سرور و بهجت بیفزاید. اما نکاتی چند در باب "نقد سمات نصیری" نوشته خانم صادقی رهبر معظم انقلاب نقد را معنای ظریفی نمودهاند که مهمترین بخش آن این است که نقد تعیین عیار طلاست، پس اگر از لفظ نقد استفاده میکنیم باید ابتدا به طلا بودن آنچه نقد میکنیم اذعان داشته باشیم.وگرنه بهتر آن است که از لفظی دیگر به جای نقد استفاده کنیم. در این که نسبت به اندیشه آقای نصیری مخصوصاً در وجه ایجابی آن و راهحلهایی که ایشان برای تغییر وضع موجود ارائه میدهند، سوالات و اشکالات جدی وارد است، بین اکثر آشنایان به فضای فکری آقای نصیری اختلافی نیست.اما این سوالات خدشه ای به دغدغه اصیل ایشان یعنی احیای جایگاه قرآن شریف و معارف عترت مطهر(علیهم السلام) و لزوم توجه به ثقلین وارد نمی سازد.این مساله نه تنها دغدغه ایشان بلکه دغدغه بسیاری از اهل توجه و فکر است. به عنوان مثال آیت الله جوادی آملی چندی پیش با بیانی متفاوت در درس تفسیر خود از دوری طلاب از قرآن و حدیث و اصرار بر مطالعه موشکافانه کتب فقهی و اصولی ابراز نگرانی نمودند. آیا این دلسوزی برای قرآن و معارف عترت رسول(علیهم السلام) امری شریف نیست؟(مقایسه کنید بین جایگاه قرآن و معارف اهل بیت با فلسفه و عرفان و هر علم دیگری از این دست تا ببینید نگرانی شما برای عرفان و فلسفه نسبت به نگرانی های نشریه سمات برای معارف قرآن و عترت چندان محلی از اعراب ندارد). سمات یک فصلنامه است و صبغه فصلنامه تخصصی بودن آن است.اگر فرد غیرمتخصص و یا حتی طلبه و دانشجوی مبتدی سمات را ببیند شاید تورق هم نکند چه رسد به خواندن و تاثیرپذیرفتن. چرا که ظاهر ساده و طراحی نسبتاً ضعیف و فقدان عکس و طرح گرافیکی کافی باعث شده است که سمات جذابیت بصری چندانی هم ندارد. همه آنچه گفته شد برای این بود که سمات مخصوص قشر خاصی است که اهل فکر و نظرند و در میان اهل فکر بیان دلایل سیاسی مثل اینکه حرف شما با بیان بنیانگذار جمهوری اسلامی نمیخواند تنها موجب وهن منتقد خواهد شد.چرا که رهبر معظم انقلاب خود از پیشروان آزاداندیشی و شنیدن نظرات مخالف به خصوص در فضای علمی بوده و هستند.پس لطفاً از این دست استدلالات جداً پرهیز نماییم. اگر شما گذری در میان شخصیتهای برجسته جبهه فکری انقلاب اسلامی داشته باشید شاهد خواهید بود که بسیاری از ایشان در تب و تاب انس و تدبّر و تفکّر در قرآن و حدیتثند و این امر مبارکی است که در آینده نزدیک ثمرات آن انقلاب را یاری خواهد نمود.این رجوع به قرآن و حدیث نه با نگاهی اخباری بلکه با رویکردی متفاوت از سوی اندیشمندان انقلاب اسلامی شروع تحول عمیقی است و باید از هر آن کس که در این تحول سهمی دارد سپاسگزار بود، پس به این دلیل هم میتوان ممنون آقای نصیری بود. گریزی از دلایل این جریان فکری معارض با فلسفه و عرفان نیست و باید حرفهای آنها را شنید. آیا بهتر این نیست که این حرفها در فضایی علمی و وزین و با رویی باز گفته و شنیده شود تا اینکه در مسجد و دانشگاه در میان عدهای از مردم که سررشتهای از موضوع ندارند(به سبکی که سروش مباحث خود را دنبال کرد که شاید امثال این برخوردها در کشیده شدن او از فضای تخصصی به فضای عمومی بی تاثیر نبود).مطرح شدن این دسته مباحث در فضای تخصصی جز سود برای انقلاب اسلامی به همراه نخواهد داشت. با باز شدن باب گفتگو هر دو طرف مدعی و منکر مجبور به تلاش و تکاپو خواهند بود و به رشد نظام معرفتی اسلام شیعی کمک خواهد شد.پس چه جای نگرانی است؟! به علاوه اینکه در میان گفتگوهای سنگین میان بزرگان در رد یا اثبات جایگاه عرفان و فلسفه در فهم دین خدا برای دانشجویایی نوپا همچون بنده کلاسی شکل خواهد گرفت که آنچه باید در طول سالها و از میان کتابها میافتم در تضارب کلام این بزرگان بیابم(به عنوان مثال گفتگوی استاد غرویان و آقای نصیری در شماره اول سمات). در این که امام خمینی جملاتی در ستایش و جملاتی در نکوهش فلسفه و عرفانِ موجود دارند بحثی نیست.کما اینکه تحلیل بیان امام و رهبری در مسائل سیاسی نیز محل اختلاف جریانهای موثر سیاسی کشور است و هر دو مدعی ارائه مستنداتی از امام و رهبری هستند. پس باید به مدل تحلیل بیان امام و رهبری و درک جهت حاکم بر اندیشه آنان فکر کرد وگرنه ارائه مستندات به تنهایی ما را به نتیجه ای نخواهد رساند.البته منظور این نیست که میشود از بیان ایشان چیزهای متعارض استنباط کرد بلکه پیچیدگی موضوعات باعث ایجاد چنین وضعیتی است واین اختلاف در برداشت در مورد همه موضوعات صادق نیست(به عنوان مثال رهبر معظم انقلاب از سویی توسعه غربی را مورد شدیدترین انتقادات قرار میدهند و در جایی دیگر و در میان خودروسازان از ضرورت پیشرفت و توسعه میفرمایند. پیشآمدن چنین وضعیتی تا حدودی به پیچیدگی مفهوم توسعه بازمیگردد). برای شرح بیشتر بد نیست به رویکرد جریانات مختلف در تحلیل بیان رهبری اشارهای داشته باشیم.به عنوان مثال درموضوعی عملکرد دولت موسوم به سازندگی جملاتی در نکوهش این دوره و جملاتی در ستایش آن وجود دارد و هیچگاه هم رهبر معظم انقلاب به موضعگیری صریح پیرامون آن نپرداختهاند.این به عدم شفافیت رهبری بازنمیگردد بلکه مربوط به پیچیدگی خود موضوع و درهم تنیدگی نکات مثبت و منفی موضوع است که به فراخور رشد فضای اجتماعی از سوی رهبر معظم انقلاب صراحت بیشتری مییابد.جالب است که در همین موضوع کتابی با عنوان توسعه و تضاد توسط پروفسور فرامرز رفیع پور منتشر شده است که خلاصه آن در یک جمله این است که انحراف از ارزشهای انقلاب و امام بعد از جنگ نتیجه عملکرد دولت وقت و به خصوص شهرداری تهران به عنوان پایتخت سیاسی و فرهنگی واقتصادی کشور بوده است. ایشان در این کتاب تلاش نمودهاند با مطالعات میدانی دقیق و ارائه مستندات آماری متعدد، صحت تحلیل خود را نشان دهند.حال آیا میتوان به صرف یک جمله از رهبر معظم انقلاب که فرمودهاند:"هیچ کس برای من آقای هاشمی نمیشود" تمام مطالعات علمی درباره عملکرد دولت موسوم به سازندگی را زیر سوال برد؟! نکته آخر اینکه نسبت به وجه سوم نشریه سمات -یعنی حجاب مدرنیته- کم لطفی شده است.هر چند نسبت به نوع نگاه آقای نصیری در باب غرب انتقادات و سوالات اساسی مطرح است اما آنچه در این شماره در بخش نقد مدرنیته آمده است همگی پیرامون علوم انسانی مدرن است که درباره آن نمیتوان بیانی تندتر و برندهتر از بیان رهبر معظم انقلاب در دیدار با اساتید دانشگاهها در 8/6/1388 یافت. به نظر میرسد که خانم صادقی از هم اکنون شمشیر خود را برای مباحثی که احتمالاً در آینده در فصلنامه سمات مطرح خواهد شد کشیده اند. نکاتی چند پیرامون نقد روششناختی بر "نقد سمات نصيري" نوشته آقای سالاری نگارنده خود با این بیان شروع میکند که نقد خانم صادقی یک فحش نامه سیاسی است اما در ادامه شاهد لحن تند خود ایشان هم هستیم که در ادامه پیرامون آن خواهم نوشت. روشن نیست که چرا آقای سالاری اصرار بر بیان گرایش خود به اندیشه های استاد منیرالدین شیرازی و آقای میرباقری و جریان فرهنگستان علوم اسلامی دارند و این مساله چه کمکی به تبیین مطلب خواهد نمود؟!! در بخشی از نوشته آمده است؛"به نظرم آماجگاه اصلی نویسنده مطلب فوق"مکتب تفکیک" است و نه سمات و نه مهدی نصیری" به نظر میرسد نگارنده با این بیان در حال نیت خوانی هستند. نزدیکی نگرش آقای نصیری به مکتب تفکیک و استاد حکیمی امر پوشیده ای نیست که حال افشا شده باشد.اساساً این سنخ انگیزه خوانی ها به فضای گفتگو آسیب می زند. بنده به نکات مثبت هر دو نقد منتشره اشاره نکردم و به همین مناسبت از هر دو نویسنده محترم عذرخواهی میکنم ولی در هر دو یادداشت نکات ارزندهای بود که قابل انکار نیست. این رفت و برگشتهای مکتوب و انتقادی برای فضای درونی جبهه فکری انقلاب اسلامی مثل ضرورت نفس کشیدن برای زنده ماندن است.گفتگو، تلاقی افکار و برخورد اندیشه ورزانه، راز زنده ماندن است.برای پویایی باید نسبت به محیط حساس بود. لختی و بی تفاوتی آرام آرام عرصه را بر جبهه فکری فرهنگی انقلاب اسلامی تنگ خواهد نمود. حقیقتاً جای تامل دارد که چرا همانطور که آقای سالاری در یادداشت خود اشاره میکنند، با آنکه سه شماره از ماهنامه مهرنامه (که نامش از مهر میگوید اما در بند بندش خشونت علمی و نفرت و کینه نسبت به انقلاب اسلامی خوابیده است) میگذرد مطلب درخوری پیرامون آن نوشته نشده است؟! آنچه در پایان شایان ذکر است ضرورت گسترش نگرش جبهه ای به جریانهای فعال و موثر در درون جبهه فکری فرهنگی انقلاب اسلامی است.نقد و گفتگو و مناظره لازمه حیات این جبهه است اما بعد از این پیشفرض که همگی این جریانهای فعال فکری ذیل انقلاب اسلامی هستند و همگی آنها دشمنی جدی و مشترک همانند سکولاریزم را در برابر خود دارند که باید با همه تفاوتهای درونی خود با ظرفیت مشترک خود به جنگ با این مکتب الحادی روند. همه جریانهای فکری که معتقدند انقلاب اسلامی پدیدهای جهانی برای احیای بیداری اسلامی در سطح جهان اسلام و شکل دهی به جبهه عدالت جهانی در برابر مستکبران بوده است و زمینه سازی ظهور را پیش روی دارد، در چارچوب جبهه فکری فرهنگی انقلاب اسلامی هستند و ضروری است توان خود را صرف درگیری همه جانبه با غرب مدرن با آخرین ایدئولوژی خود نمایند. از نگاهی دیگر این جریانها هم اکنون جدی ترین ظرفیت جمهوری اسلامی ایران برای پاسخگویی به نیازهای فکری هستند و عموم جوانان ایران اسلامی از تلاش های این اندیشمندان و جریانها و سازمانها بهره میبرند.(منظور از جبهه فکری فرهنگی انقلاب اسلامی مجموعه ای از افراد، گروهها و سازمانهاست که در راه تبیین معارف اسلام، تحلیل انقلاب اسلامی و افشای لایههای پیدا و پنهان مدرنیته تلاش میکنند ) درگیریهای داخلی که منجر به تضعیف جریانهای درون جبهه ای است ثمره جز شکستن تار و پود این جبهه فکری فرهنگی به رهبری آیت الله العظمی خامنه ای را ندارد. (در اینجا اشاره به کتاب تفرقه افکن آقای خسروپناه خالی از فایده نیست).
|
یکی از مهمترین براهین بر لزوم بعثت انبیاء و انزال کتب، عدم کفایت اندیشه و قوای ادراکی آدمی برای تدبیر و اداره امور دنیوی و اخروی او در عرصه های فردی و اجتماعی است. امام صادق علیه السلام در پاسخ به زندیقی که از چرایی ضرورت وجود انبیاء و رسولان الهی پرسیده بود، فرمود: انِّا لَمّا اَثْبَتْنا اَنِّ لَنا خالقاً صانعاً مُتَعالياً عَنّا وعَنْ جَميع ما خَلَقَ و كانَ ذلك الصّانعُ حَكيماً لَمْ يَجُزْ اَن يُشاهدَهُ خَلْقُه وَلايُلامسُوهُ وَ لايُباشرُهُم وَ لايُباشروُهُ و يُحاجُّهُمْ و يُحاجُّوهُ، فَثَبَتَ اَنِّ لَهُ سُفَراءَ في خَلْقه يَدُلُّونَهُمْ عَلي مَصالحهمْ وَ مَنافعهمْ وَ مابه بَقاءُهُم وَ في تَرْكه فَناءُهُم، فَثَبَتَ الْامرُونَ والنّاهُونَ عَن الْحَكيم الْعَليم في خَلْقه[1] |